روایت دیپلمات ایرانی روند مذاکره ایران و ۱+۵
یکی از مولفههای اصلی دیپلماسی، اطلاعرسانی بهنگام و موثر است. هرچند در پارهای موارد، قرار بر عدمانتشار همه آنچه در پشت درهای بسته مورد بحث قرار گرفته نیست اما با توجه به در کانون توجهبودن امر دیپلماسی در جهان، مسوولان این حوزه یک پای ثابت اظهارنظرهای رسانهای نیز بهشمار میروند.
موضوع هستهای ایران نیز از آن دست مسایلی است که مورد توجه قاطبه رسانههای جهانی قرار دارد. پس از روی کارآمدن دولت یازدهم، انتقال مذاکرات هستهای به وزارت خارجه و تغییر تیم مذاکرهکننده، اعضای این تیم روندی متفاوت با گذشته را در بخش اطلاعرسانی در پیش گرفتند و همه رسانههای داخلی و خارجی، از این رویکرد اعلام رضایت کردند. حمیدرضا آصفی که در مقام سخنگوی وزارتخارجه دولت اصلاحات، با جلسات منظم هفتگی با اهالی رسانه برای مردم شناخته شده است در گفتوگویی به بررسی تاکتیکها و روشهای تیم مذاکرهکننده در ۹ ماه گذشته پرداخت. وی بهعنوان یک صاحبنظر حوزه دیپلماسی و هستهای، سایر پرسشها را نیز با روی گشاده پاسخ گفت که در ادامه میآید.
تفاوتهای مذاکره در تاکتیک و روش در دو ماه منتهی به توافق ژنو و شش ماه مدت این توافق با گذشته را در چه میدانید؟ تیم جدید مذاکرهکننده هستهای، چگونه با تمایز گفتمان، غرب را پایبند به مذاکرات کرد؟
ما در شیوه مذاکره دولت جدید و قبلی، تفاوتهای جدی را مشاهده میکنیم. اگر بازه مذاکرات هستهای از ابتدا تاکنون را مرور کنیم با چهار مقطع مواجه میشویم. یک مقطع وقتی بود که آقای روحانی مذاکره میکرد، سپس آقای لاریجانی در مقطعی کوتاه، این مسوولیت را عهدهدار بود. پس از آن دوران آقای جلیلی بود و مقطع فعلی که آقای دکتر ظریف، عهدهدار مسوولیت مذاکرات هستند. هدف هر چهار مذاکرهکننده در هر چهار دوره، تامین منافع ملی بود. هر چهار تیم بهدنبال این بودند که بتوانند حقوق هستهای جمهوری اسلامی را تضمین کنند و از منافع کشور صیانت کنند. اما بهطور طبیعی روشها متفاوت بود و البته فقط این روشهای متفاوت تیم مذاکرهکننده فعلی نبوده که در نتیجه مذاکرات، موثر واقع شد. فضای پیرامونی و شرایط جمهوری اسلامی هم با گذشته متمایز بود.
این شرایط باعث شده ما در بیش از ۱۰سال مذاکره، فراز و فرودهایی داشته باشیم. برگردم به سوال مشخص شما. گفتمان دولت جدید از گفتمان سلبی پیشین که تا حدی خارج از چارچوب دیپلماتیک معمول در جهان بود فاصله گرفت و تبدیل به گفتمان ایجابی و نزدیکتر به ادبیات رایج دیپلماسی در دنیا شد. موضوع دیگر، شرایط پیرامونی بود. در دوسال گذشته شرایط ما در جهان بهتر شده و این به دلیل اتفاقاتی است که در جهان رخ داده است. بیداری اسلامی و سمت و سویی که پیدا کرد، اتفاقات سوریه که کشورهای مداخلهکننده نتوانستند در آن موفق شوند و البته شرایط آمریکا و اروپا در این زمینه موثر بود. هیچوقت در دوران معاصر، آمریکا در شرایط ضعیف کنونی قرار نداشته است و حتی با متحدان خود هم نمیتواند روابط گذشته را داشته باشد.
چقدر مسایل داخلی و تحولات سال ۹۲، بر بالانس سیاسی میان ایران و کشورهای ۱+۵ تاثیرگذار بود؟
حتما این مساله تاثیر قابلتوجهی داشت. ما دارای دموکراسی هستیم و این در انتخابات سال ۹۲ ثابت شد. آقای روحانی بر خلاف انتظاراتی که وجود داشت رای آورد. این اتفاق نشان داد که مردم به تفکر دیگری تمایل دارند. این در حالی بود که یکی از کاندیداها که نزدیک به جناحی بود که در هشت سال پیش از انتخابات در قدرت بودند، فکر میکرد حتما پیروز است ولی مردم به دیگری رای دادند. این مساله نشان میداد مردم روش متفاوت و گفتمان دیگری را انتخاب کردهاند چون گفتمان دکتر روحانی با اکثر کاندیداها متفاوت بود. دنیای بیرونی، این موضوع را دریافت کرد که فضا متفاوت شده است. اما از سوی دیگر نمیتوان کتمان کرد پافشاریهای گذشته بر حقوق قانونی ایران و عدم توفیق آمریکا برای وادارساختن ایران به صرفنظرکردن از این حقوق، که حاصل تلاش همه دستاندرکاران در دههای گذشته است، بر تغییر موضع فعلی ایالاتمتحده اثرگذار بود.
در این میان آنچه باعث شد این روند سرعت بگیرد پیام کلیدی مقام معظم رهبری مبنی بر «نرمش قهرمانانه» بود که یک توفیق بزرگ برای تیم هستهای به شمار میرفت. دکتر ظریف و همکارانش نیز چون دیپلماتهای کارکشتهای بودند و «فن مذاکره» را به خوبی میشناختند با همفکری مسوولان ارشد نظام، مسیر فعلی را طراحی کردند.
آنچه پس از کنار گذاشتهشدن تیم هستهای دوران اصلاحات و آغاز دوران علی لاریجانی و سعید جلیلی در مقام مذاکرهکننده ارشد هستهای دیده شد این بود که به یک مدالیته و چارچوب نرسیدند که بهنوعی «سنگ بنا» و طبیعت یک مذاکره دارای چارچوب است. این موضوع چطور در این دوره رفع شد؟
این مساله تا حدی به سلیقه مذاکرهکنندگان بازمیگردد. من سوال شما را اینگونه پاسخ میدهم؛ تیم مذاکرهکننده قبلی، بیشتر درگیر تئوری بود و تا حد زیادی بر روی مباحث تئوریک متمرکز شده بود و از عملگرایی فاصله گرفته بود. این روش وقتی که مذاکره برای رسیدن به نتیجه برای هدفی مشخص انجام میشود، خیلی کاربردی نیست. البته ممکن است با یک کشوری در مورد موضوعی مذاکره کنید مثلا راجع به قحطی در آفریقا با کشوری مذاکره کنید و میتوان تئوریپردازی کرد چون بهطور مستقیم با منافع ملی درگیر نیست.
البته موضوع از نظر انسانی بسیار مهم است اما به طور روزانه با منافع ملی سر و کار ندارد. یا تجاوزات آمریکا به آمریکای لاتین را میتوان ۱۰ سال به بحث گذاشت. اما در مذاکراتی که برای رسیدن به نتیجه مشخص و در حداقل زمان انجام میشود، باید به شیوه امروز عمل کرد. نکته دیگری که لازم است بگویم صرفا متوجه تفکر تیم مذاکرهکننده هستهای قبلی نیست بلکه به باور دولت احمدینژاد بازمیگردد. اینکه همهچیز به هم گره زده شده بود. قرار بود مذاکرات هستهای صورت گیرد اما «مدیریت جهانی» و موضوعات دیگر هم با آن مخلوط میشد در نتیجه فرآیندی «وقتگیر» پیدا میکرد و به نتیجه نمیرسید.
در این دوره، تاکید میشود که مباحث فقط بر سر موضوع هستهای است و البته پس از اتمام این مذاکرات، میتوان وارد موضوعات دیگر هم شد.
بله چون این هدفگذاری بر اساس راهبرد مشخصی، تعیین شده است. البته ما با غرب حرفهای خیلی زیادی بر سر موضوعاتی چون فلسطین، حقوق بشر، تروریسم و... داریم و درست هم میاندیشیم که غرب به جهان کنونی بدهکار است. جنایات امروز اسراییل را ببینید؟ آقای کری و اوباما چگونه با نسلکشی فلسطینیان مواجه شدهاند؟ اینها باید یکروزی با آنها صریحا در میان گذاشته شود. اما وقتی موضوع هستهای را با آن مخلوط کنیم به نتیجه اولیه هم نمیرسیم. این باعث میشد مذاکرات طولانی شود. ضمن اینکه بگویم دولت کنونی وارث پیشرفتهای ۳۰سال گذشته است. همه دولتهای بعد از انقلاب در توسعه دانش هستهای دخیل بودهاند. دولت کنونی وارث پیشرفتهای گذشته است و این پشتوانه خوبی برای آن به شمار میرود. این دقیقا همان نکتهای است که منتقدان تیم هستهای ما فراموش کردهاند و به اشتباه فکر میکنند اگر این تیم موفق شود فقط متعلق به این دولت است پس سعی میکنند مانع آن شوند.
آیا در هر دو طرف نوعی تغییر رویکرد دیده میشود یا یک توهم است؟ اینکه غرب با توجه به رفتار برخی کشورهای خاورمیانه در ترویج بنیادگرایی، ترجیح میدهند شریک مطمئن و باثباتی مثل ایران را داشته باشند.
آنها تغییر رویکرد دادهاند. اظهارات آقای اوباما و دیگران را ببینید. سخنگوی وزارت خارجه ایالاتمتحده صراحتا میگوید کمر همت بستهاند تا مذاکرات به نتیجه برسد. چرا؟ چون آنها نیز نیاز متقابل به توافق دارند. چون از تحریم، تهدید و حمله نظامی نتیجه نگرفتهاند. معمولا تحریمها برای تغییر رفتار کشورهاست. ما در حوزه هستهای تغییر رفتار دادیم؟ صدها سانتریفیوژ به هزاران تبدیل شد و برنامه هستهای توسعه داده شد پس سیاست تحریم ایران جواب نداده است. موضوع دوم این است که آقای اوباما در عرصه دیپلماسی در تنگنا قرار گرفته است. اخیرا نظرسنجیای منتشر شد که اوباما ناموفقترین رییسجمهور در حوزه سیاست خارجی بوده است. در عراق، مسایل در حال پیچیدهشدن است، در سوریه، سیاست سقوط دولت اسد، به نتیجه نرسید و افرادی بهعنوان مخالف دولت فعال شدند که تروریست تکفیری و سلفی به شمار میروند و جهان از آنها میهراسد. موضوع فلسطین، به یک چالش حقوق بشری و جهانی برای آمریکا تبدیل شده است و موضوع اوکراین و مناقشه این کشور با روسیه نیز به اینها اضافه شد. اوباما نیاز دارد تا «برگ برندهای» در داخل رو کند و بگوید موضوع هستهای ایران را که مورد اختلاف جهانی بود از طریق مذاکره به نتیجه رسانده است.
اما آنها شرایط سختی را برای مبادلات خارجی و اقتصاد ایران پدید آوردند و مدعی هستند تحریمها ایران را پای میز مذاکره کشاند.
من بارها به سفرای غربی حاضر در تهران گفتهام که اگر ما بر اساس فشار تحریمها به پای میز مذاکره آمدهایم، آمریکا و اروپا را چه چیزی پای میز مذاکره کشاند؟ این حرفها واقعا در عالم واقع، ما بهازایی ندارد. با کشور ضعیفشده در اثر تحریم که مذاکره نمیکنند بلکه مانند لیبی و عراق دوران پایانی صدام با آن برخورد میکنند. این موضوعی است که دوستان ما در وزارت خارجه باید زیاد روی آن مانور دهند. اگر ایران قدرت نداشت، شش هیات بلندپایه و در سطح بالای دیپلماتیک، چندین ماه وقت خود را برای مذاکرات طاقتفرسا با ایران صرف میکردند؟ خب اگر تحریمها جواب داده است، طرف غربی منتظر از پا درآمدن ایران باشد و زحمت این همه مذاکره و حواشی جهانی آن را به خود ندهد. جهان امروز، جهان زور است و شیوههای غیراخلاقی. اگر یک کشور، قوی نباشد اساسا در معادلات جهانی حساب نمیشود. پرونده هستهای ایران بیجهت و بر اساس همان منطق زور، به شورای امنیت فرستاده شد و ملت ایران از حقوق قانونی، محروم شده است اما نتیجهای برای غرب در بر نداشته است. پس غرب هم حتما تغییر رویکرد داده است اما از باب اضطرار.
شما بهعنوان فردی که از رسانهایترین دیپلماتهای کشور به شمار رفته و در دوران سخنگویی، بیشترین نشستهای خبری با اصحاب رسانه را داشتید، روش تیم مذاکرهکننده از منظر اطلاعرسانی را چگونه میبینید؟ این مساله را وقتی با دوره قبل که امکان طرح انتقادات فراهم نبود و اعضای تیم هم کمتر به جمع رسانهها میآمدند مقایسه میکنیم این سوال پیش میآید که این بر اساس ویژگیهای فردی است یا یک تاکتیک سیاسی؟
نمیدانم امری فردی است یا تاکتیک؟ زمانی که سخنگوی وزارت خارجه بودم آقای روحانی دبیر شورای امنیتملی بود و پس از دولت اصلاحات هم که آقای لاریجانی این سمت را عهدهدار بود، من مدت کوتاهی سخنگو باقی ماندم. من با هردو آنها در تماس مرتب بودم و پیش از نشستهای خبری با آنها صحبت میکردم. آنها خطمشیها را میگفتند و من هم اگر موضعی به نظرم میرسید بیان میکردم. آقای خرازی هر روز صبح قبل از آغاز کار، جلسهای با حضور معاونین و سخنگو برگزار میکرد و موضوعات مهم خبری در آن بحث میشد. آقای خرازی چون چهرهای خبری بود و رییس خبرگزاری بود با همه مسوولان وزارت خارجه در این سالها از این حیث تفاوت میکرد. هیچکس مثل ایشان خبر را نمیشناسد. شاید شخصا فردی درونگرا باشد اما بهلحاظ شناخت خبر بسیار خبره است و کار با خبرنگار، خبرگزاری و اهمیت خبر را بهخوبی میشناسد.
این امر باعث شد وزارت خارجه در دوران اصلاحات در این حوزه قوی عمل کند. آقای دکتر ظریف نیز که با همه ابزارهای مدرن و مواضع رسانهای به اطلاعرسانی میپردازد مدتها با دکتر خرازی در نیویورک همکار بوده است. آن فضا باعث شده ایشان هم بداند یکی از مهمترین ابزار دیپلماسی، رسانه است و خود ایالات متحده، امور خود را از این طریق پیش میبرد. کشور کوچکی مانند قطر با شبکه الجزیره، گاهی همه جا را به هم میریزد. در شرایط فعلی، تیم مذاکرهکننده به خوبی اطلاعرسانی میکند فقط گاهی بهدلیل تعدد موضعگیریها، اگر فردی خبرشناس و خبری باشد میتواند تناقضهایی را هم پیدا کند که باید رفع شود.
گفته میشود مسایل حقوقی میان ایران و ۱+۵ تا حد زیادی حل شده است، اینکه ایران چارچوبهای اعتمادساز را حتی بیش از توافقنامه انپیتی رعایت میکند و مجلس هم آماده تصویب پیوستن به این معاهده است. اکسیداسیون، رقیقسازی و موضوع تحقیق و توسعه (R&D) هم بر طبق گزارش آژانس هستهای، به درستی پیش رفته است. لغو تحریمها و پذیرش غنیسازی هم میتواند در یک بازه زمانی اتفاق بیفتد. پس چرا میگویند همچنان به یک توافق سیاسی نیاز است؟
من شخصا تصور میکنم روی برخی موضوعات کلیدی هنوز توافق به دست نیامده است. مثلا روی تحقیق و توسعه، ظرفیت غنیسازی، رآکتور اراک، چگونگی برداشتن تحریمها، مدت نظارت و راستیآزمایی فعالیتهای هستهای، همچنان اختلافاتی وجود دارد. این ارزیابی من از خواندن مسایلی است که اصطلاحا «ما بین خطوط» خوانده میشود. اینکه از توافق سیاسی سخن گفته میشد به این مفهوم است که در یک جای قرارداد، باید گوشت و استخوان را با هم در نظر گرفت. بر همین اساس فکر میکنم دوره چهارماه آینده دوره سخت و دشواری خواهد بود. با توجه به تجربهای که دارم امیدوارم در نیمه اول این وقت اضافه یعنی در دو ماه اول، نتیجه لازم حاصل شود. طولانیشدن مذاکرات باعث سختترشدن آن خواهد شد و این تاکتیک غرب است که مذاکرات را به درازا بکشانند و در لحظات آخر، امتیاز بگیرند.
میگویند نباید اجازه داده میشد وضعیت پرونده هستهای به اینجا برسد و قبلا هشدارهایی داده شده بود که از ماجراجویی هستهای و بیان جملاتی چون «کندن ترمز قطار هستهای» پرهیز شود. رویکرد دوران اصلاحات، استفاده از شکاف هستهای و مانعشدن رفتن پرونده به شورای امنیت بود. اما از دیگر سو، فریز فعالیتهای هستهای هم وجود داشت. با این وجود گویی هیچیک از طرفها نمیخواهد بازگشت به عقب صورت گیرد و سختی مذاکرات، همه را به مرحله برگشتناپذیر رسانده است. نظر شما چیست؟
همه اینها صرفا موضوع دیپلماسی نیست. غرب حتما نمیخواهد مسیر را بازگردد و مایل نیست چالش با ایران را ادامه دهد. جمهوری اسلامی کشور بزرگی است و یک قدرت منطقهای به شمار میآید. اما فراموش نکنیم غرب بههرحال به معامله دو سر سود میاندیشد. کار توسط تیم مذاکرهکننده به گونهای پیش برده شده که برای غرب بسیار دشوار خواهد بود که به شرایط قبل از توافق ژنو بازگردیم و این موضوعی است که احتمال رسیدن به توافق را تقویت میکند.
ارسال نظر