ماجرای مهسا و اگر وزیر کشور یک روحانی بود
مراد این نوشته این نیست که وزیر کنونی کشور جای خود را به وزیری روحانی بدهد چون از این مجلس درنمیآید اما چون آقای وحیدی به حضور میدانی علاقهمند است در یک میدان واقعی نزدیک وزارت کشور- میدان ولی عصر- بایستد تا ببیند مردم چه نظری دارند.
مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: در حالی که رییس جمهوری در تماس تلفنی با خانوادۀ مهسا امینی مراتب همدردی خود را ابراز داشته و به نقل از آقای ابراهیم رییسی گفته شده آن قدر متألم شده که انگار برای دختر خود او چنین اتفاقی افتاده از مقامات دیگر دولت خاصه وزیر کشور چنین تعابیر و واکنشهایی نمیبینیم (و از همه آزارندهتر دیدگاههای مدیر عامل مؤسسه همشهری است که به لطف غیبت اکثریت شهروندان در انتخابات شوراهای ۱۴۰۰ به تبع ریاست جمهوری شورای شهر به دست نواصولگرایان افتاد تا او و رفقا بر سر سفرۀ آمادۀ مؤسسهای بنشیند که در دوران کرباسچی و حتی قالیباف هم صدای طبقۀ متوسط بود نه یک اقلیت).
هر چند برخی موضع ابراهیم رییسی را به سبب پیشینۀ ابلاغ مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در بارۀ نوع مواجهه غیر واقعی و به خاطر رهایی از فشار رسانهای در سفر نیویورک دانستهاند اما یادمان باشد اوبه هر حال یک روحانی است و نوع مواجهۀ روحانیون با مسایل به خشکی نظامیان نیست و اگرهم شاهد تغییر رفتار برخی روحانیون در مناصب حکومتی هستیم به خاطر فاصله گرفتن آنها از خاستگاهشان است.
اگر وزیر کشور یک روحانی بود - البته از جنس روحانیون شناخته شده و نه نواصولگرایانی که در تنها این لباس را برتن میکنند- احتمالا شاهد برخورد متفاوتی بودیم و اساسا وزارت کشور یک وزارتخانه نظامی نیست تا یک نظامی در رأس آن بنشیند.
شاید گفته شود سر و کار وزارت کشور با موضوع امنیت است. بله، ولی امنیتیتر از خود وزارت اطلاعات که نیست! وزارت کشور با چالشهای اجتماعی سر و کار دارد و برخورد سخت را نباید پیشه کند.
نیروی انتظامی البته به لحاظ ساختاری زیر نظر وزیر کشور نیست ولی فرماندهی کل قوا معمولا اختیارات خود را به وزیر کشور تفویض میکند تا امکان هماهنگی بیشتر باشد. هدف دیگر این است که نیروی انتظامی و پلیس تحت امر یک غیرنظامی و ترجیحا روحانی باشد نه آن که قدرت آن با حضور فردی نظامی ضریب بگیرد.
در دولت موقت مهندس بازرگان ابتدا یک حقوقدان برجسته که در تدوین پیشنویس قانون اساسی -قبل از تشکیل مجلس خبرگان- نقش داشت ( احمد صدر حاج سید جوادی) و بعد یک مهندس سرشناس که پیمانکار پارک لالۀ تهران و فعال سیاسی بود وزیر کشور شدند و بعد از آن هم یک روحانی – هاشمی رفسنجانی- سرپرست وزارت کشور شد و چون میخواست نامزد مجلس شود جانشین او در دولت شورای انقلاب یک روحانی مشهور به اعتدال – مهدوی کنی – بود که در دولت شهید رجایی و شهید باهنر هم در این جایگاه قرار داشت.
وقتی خود مرحوم مهدویکنی نخست وزیر شد هم برای وزارت کشور سراغ یک استاد دانشگاه رفت و او را وزیر کشور کرد (دکتر سید کمالالدین نیکروش). در حالی که خود او از ابتدای انقلاب رییس کمیتهها بود ولی یک فرمانده کمیته را وزیر کشور نکرد هر چند مجلس هم تن نمیداد چون هنوز انتخابات به دست شورای نگهبان نیفتاده بود و مردم واقعا انتخاب میکردند و جالب این که در انتخاب واقعی و پیشااستصوابی اکثر نمایندگان مجلس اول روحانی بودند.
مهندس موسوی نیز همین سنت را ادامه داد و در دولت اول یک روحانی نماد جناح راست – ناطق نوری – را وزیر کشور کرد و در دولت دوم روحانی نماد جناح چپ – محتشمیپور- را و اینها همه در سالهای جنگ بود. بدینترتیب هم خاطر نخستوزیر از ارتباط دولت با امام آسوده میشد و هم میدانست هر یک عضو تشکلی روحانی هستند و عملکرد به حساب آنها هم گذاشته میشود و مراقب خواهند بود.
در دولت اول هاشمی رفسنجانی هم باز یک روحانی وزیر کشور شد: عبدالله نوری و در دولت دوم او وزیر روحانی نبود اما نظامی هم نبود: علیمحمد بشارتی.
در تمام هشت سال دولت خاتمی هم دو روحانی وزیر کشور بودند: همان عبدالله نوری و بیشتر دوره: عبدالواحد موسوی لاری.
احمدینژاد هم این سنت را در آغاز ادامه داد و یک روحانی -البته با نگاه امنیتی- را وزیر کشور کرد و بعد او هم باز نظامی نیاورد و وزارت کشور را به نظامیان نسپرد هر چند صادق محصولی سوابق همکاری داشت.
در دولت حسن روحانی هم یک اصولگرای متمایل به علی لاریجانی که خود مورد وثوق روحانیت و مرجعیت است وزیر کشور بود. آقای رییسی اما وزیر دفاع دولت احمدینژاد را وزیر کشور کرد.
حدس میزنم مخاطبانی بگویند حالا که چی؟ یعنی اگر وزیر کشور یک روحانی باشد دیگر گشت ارشاد نیست؟ پس چرا در دولت اصلاحات هم حالا نه با این اسم که به شکل دیگر بود و قبل از آن هم کمیتهها بودند. بله. ولی حداقل دولت حمایت و همدلی نمیکرد و در واقعه ای مثل 18 تیر 78 هم وزارت کشور نقش ضلع سوم و میانجی را داشت و گزارش شورای امنیت کشور ( زیر نظر وزارت کشور و نه شورای امنیت ملی گواه است. منظور این است.
مخاطبانی هم شاید خرده بگیرند وقتی معاون اقتصادی دولت و وزیر راه و شهرسازی و وزیر گردشگری و رییس مناطق آزاد هم نظامیاند چگونه توقع دارید وزیر کشور که با مقولۀ امنیت و پلیس سر و کار دارد نباشد؟
بله، این هم نکتهای است اما غرض این است که نگاه نظامی و صرفا امنیتی سختافزاری است و وزارت کشور به نگاه نرم افزاری نیاز دارد وگرنه میدانم در همان دوران آقای ناطق هم با بدحجابان برخورد میشد. اما نه گشت ارشاد که موتور سواران و در دوران محتشمیپور هم کم اتفاق نمیافتاد اما دستکم در نگاه مردم به دولت منتسب نمیشد.
بگذارید روشنتر بگویم. در سال 84 آقای محمد باقر قالیباف از فرماندهی نیروی انتظامی استعفا کرد و نامزد انتخابات ریاست جمهوری شد. در حالی که قانون در آن زمان منع نکرده بود اما نمیخواست مردم با تصور پلیس با او روبه رو شوند و به لطف حمایتهای خاص، شهرها را پر از عکس با لباس خلبانی کرد؛ برخی هم گفتند کمک خلبانی است. در همان زمان گفت وظیفه دولت در قبال حجاب دخالت حداقلی است و نمیتواند سراغ حجاب حداکثری برود و تنوع فرهنگی در حجاب را باید به رسمیت شناخت. در واقع او میخواست بگوید من فرمانده پلیس بودهام اما نگاه پلیسی ندارم.
حالا البته ساکت است. شاید چون نمیخواهد رأی بگیرد و مکانیسم انتخابات و رأیگرفتن هم تغییر کرده است و راه ریاست جمهوری دیگر از پایگاه اجتماعی نمیگذرد اما جامعه از نگاه پلیسی به شدت فاصله گرفته است.
زمانی میگفتند وزیر کار و امور اجتماعی و الان باید بگویند وزارت کشور و امور اجتماعی. وزیر کشور هر چه به جامعه نزدیکتر باشد در موضعگیری و تصمیمات غیر نظامیتر عمل می کند.
شاید هم وزیر کنونی کشور دارد به این موضوع فکر میکند که با گشت ارشاد چه کند: سه راه پیش روی اوست:
راه اول این که صریح و روشن منحل کنند اما چون یک پیروزی برای جامعه مدنی تلقی میشود بعید است به این راهکار تن دهند. در این فقره، فیفایی هم در کار نیست تا با تهدیدبه تعلیق فوتبال ایران وادارشان کند درهای ورزشگاه را برای تماشا به روی دختران و زنان باز کنند و تازه در همین هم مدام تدبیر میاندیشند تا صدایی درنیاید.
راه دوم این است که از گشت ارشاد بخواهند به همین وضع ادامه دهند و مرگ مهسا را یک استثنا بدانند و احتمالا روی سناریوی "بیماری زمینهای" او کار کنند یا کسی را به عنوان مقصر معرفی کنند اما این کارها تخصصی در حد سعید مرتضوی می خواهد. مشکل دیگر این راهکار این است که نوبت های بعد باید دستودل شان بلرزد که نکند ماجرای مهسا تکرارشود و این نقض غرض است چون گشت ارشاد راه افتاده تا زنان و دختران بترسند نه آن که خودشان بترسند. اگر قرار باشد نترساند به چه کار میآید و اگر بترساند اما به مرگ طرف بینجامد هم مل هواپیماربای ناشی است که به کابین خلبان رفت و گفت یا به مسیری که من میگویم برو یا تق و ماشه را چکاند!
راه سوم این است که همچنان در میدانهای اصلی و در ایستگاه های مترو حضور داشته باشد اما به زور درون ون نیندازند. این روال هم به مرور از هیبت مورد نظر میکاهد و خود پرسنل را دچار ملال میکند و شبیه دورانی میشود که سردار قالیباف دستور داده بود ماکت بنز پلیس را در جادهها بگذارند. از دور فکر میکردی واقعا پلیس است و نزدیک که میشدی میدیدی ماکت است!
ملاحظه میکنید که هیچیک با رفتار نظامی و نگاه نظامی قابل حل نیست. بهترین راه البته این است که به دنبال تحمیل سلیقه اقلیت به اکثریت نباشند.
از بحث اصلی دور نیفتیم. جامعه متنوع است. پادگان نیست تا به فرمانی همه به صف شوند و هر چه فضا دو قطبیتر شود اتفاقا به سود رسانهها و گروههای برانداز است.به تعبیر طنزآمیز یک خبنگار خارجی هیچ حکومتی به اسانی جمهوری اسلامی به مخالفان خود فرصت نمیدهد با نمادی اعلام مخالفت کنند؛با یک روسری شل مثلا. در حالی که چه بسا شخص اصلا سیاسی نباشد و بر اساس جوانی به دنبال زیبایی باشد.
وزیر کشور نظامی با تربیت و نگاه نظامی خیال میکند خیابان پادگان است. وزیر کشور روحانی هم البته شاید خیال کند جامعه مسجد است. اما اگر حکومت روحانیون است باز یک روحانی برای وزارت کشور ارجح است چون با مردم ارتباط بیشتری دارد هر چند که اگر مجلس و دولت از دل انتخابات دموکراتیک برآمده باشند چه نظامی چه روحانی و چه غیر اینها تفاوت ندراد و مهم این است که نسبتی با خواست اکثریت داشته باشد.
برای این که سوء تفاهم ایجاد نشود ناگزیر از این توضیحام که مراد این نوشته این نیست که وزیر کنونی کشور جای خود را به وزیری روحانی بدهد چون از این دولت و مجلس امثال نوری و ناطقنوری و موسوی لاری و حتی پورمحمدی درنمیآید اما چون وزیر کنونی کشور به حضور میدانی علاقهمند است چندانکه یک بار در اخبار سراسری صدا و سیما برای او رپرتاژ هم پخش شد تا نشان دهند چقدر اهل حضور در میدان است -چه سیل باشد و چه آوار متروپل -خوب است در این فقره هم در میدان حاضر شود. در یک میدان واقعی و کاملا نزدیک همان وزارت کشور :در میدان ولیعصر تا ببیند مردم دربارۀ گشت ارشاد چه نظری دارند. از 100نفر بپرسد؛ از همه تیپ، پیر و جوان، مرد و زن، چادری و کم حجاب، محصل و کارگر و مغازهدار و نسبت به همان 100 نفر را درصدبندی و اعمال و اعلام کند. از خود گشت ارشادیها هم حتما بپرسد چون بعید است همهشان به این شغل راضی باشند. هر چند هیچ جای دنیا چنین شغلی نیست و خیلی خاص است.
ارسال نظر