خانواده مهسا امینی: نمیترسیم، شکایت میکنیم
دختر جوان ۲۲ ساله سنندجی که دو روز قبل برای "هدایت" و " آموزش" با ون گشت ارشاد به بازداشتگاه خیابان وزرا برده شده بود امروز روی تخت بیمارستان کسری در حالی که دو روز از به کما رفتن او می گذشت، از دنیا رفت.
فرارو: دختر جوان ۲۲ ساله سنندجی که دو روز قبل برای "هدایت" و " آموزش" با ون گشت ارشاد به بازداشتگاه خیابان وزرا برده شده بود امروز روی تخت بیمارستان کسری در حالی که دو روز از به کما رفتن او می گذشت، از دنیا رفت.
دایی مهسا میگوید که در پرونده پزشکی او علت حادثه را سکته اعلام کردهاند. اما «مهسا بیماری قلبی نداشت. علت حادثه مثل روز روشن است. وقتی با این ارعاب و وحشت دختر مردم را میگیرند و میچپانند در ماشین معلوم است چه میشود؟ این چه احقاق حقی است؟ اینها نه اسلام را میشناسند، نه انسانیت. ژینا سالمِ سالم بود. در کردستان همه خانواده ما را میشناسند. پدربزرگم در همه استانهای ایران مرید داشت. ما خانه اعتکاف داریم. کسی نیستیم که بخواهد به ما آموزش حجاب بدهند. اینها خودشان باید تربیت و ادب یاد بگیرند. بهشان گفتهام که ما گدا گشنه نیستیم که بخواهید به ما ناهار و شام بدهید! ما از روی سفره پر بلند شدهایم.»
عائلی، دایی مهسا میگوید که تازه دانشگاه قبول شده بود. «قبلا هم کنکور داده بود، اما پدر و مادرش نمیگذاشتند برود شهر دیگر. خیلی مواظبش بودند. ژینا فقط یک برادر دارد. مغازهای داشت در سقز. تهران که رسیدیم، با برادرش رفت کرج خانه خواهرم. برگشته بودند برویم بگردیم که بازداشتش کردند.»
نگهبان بیمارستان تشر میزند و دایی دخترک را به داخل بیمارستان هدایت میکند. اما او برایش مهم نیست: «دختر ما مگر علف هرز است. شکایت کردهایم. به هر جایی که لازم باشد شکایت کردهایم. ما نه به دنبال این هستیم که مبالغه کنیم و نه میخواهیم حق دخترمان ضایع شود.»
در گوشه دیگری از لابی، زنی سیاهپوش و خسته نشسته است. او مادربزرگ مهسا است. با لهجه کردی، به فارسی میگوید: «از این جماعت چه انتظاری میشود داشت؟ چطور میخواهند آبروی خودشان را بخرند وقتی اینطور بیآبرویی میکنند. این بلا سر طفل معصوم ما آمده، اما فقط نوه من نیست. هزار طفل معصوم دیگر هم همینطور است. به ما میگویند کاری با دخترتان نکردیم. مگر باور میکنیم؟ با برادرش بود که این بلا را سرش آوردند.»
مادر بزرگ هنوز امید داشت که ژینا برگردد. دستش را به آسمان گرفته بود: «خدا اگر بخواهد، مرده را هم زنده میکند.» حالا، اما ساعت ۱۵ و ۴۰ دقیقه است و زور مرگ از امیدِ مادر و پدر و مادربزرگ ژینا بیشتر است؛ «ژینا تمام کرد.»
ارسال نظر