واکنش حجاریان به برخی سخنرانیهای جنجالی
در چند سال گذشته ظهور و بروز برخی از چهرههای عمدتاً سیاسی اما با پوسته و ادعای فرهیختگی و دانش در برخی از حوزهها جلبتوجه کرده است.
وب سایت مشق نو: در چند سال گذشته ظهور و بروز برخی از چهرههای عمدتاً سیاسی اما با پوسته و ادعای فرهیختگی و دانش در برخی از حوزهها جلبتوجه کرده است. برخی از این افراد که عمدتاً سخنرانان زبردست و تهییج کنندهای هستند و معمولاً نیز با تفکر عمیق و طبقهبندیشده میانهای ندارند و کتاب و مقالات تایید شدهای در حوزههای موردبحث خود ندارد، در نقش نظریهپردازانی قهار ظاهر میشوند و برخی از جوانان و نوجوانان جویای نقش در اجتماع و سیاست را به دنبال خود میکشانند.
این افراد که در یک دهه گذشته با انتشار سخنرانیهای خود از طریق مراکزی که تأسیس کرده و گاه نیز و بودجههایی از راههای رسمی و غیررسمی جذب میکنند، در نقش مدعیانی برای تربیت نیروی سیاسی و فرهنگی کشور ظاهر شدهاند. این موضوع روز گذشته دستمایه تحلیل سعید حجاریان؛ چهره سیاسی و نظریهپرداز جناح اصلاحطلب قرار گرفت.
حجاریان در مقالهای که منتشر کرد، با اشاره به جعل برخی عنوانهای دانشگاهی، علمی و حوزوی نوشت: «من بنا را بر این گذاشتهام که همه معممها آیتالله و مجتهد هستند و همه مکلاها دکتر و مهندس؛ مگر آنکه عکسش ثابت شود؛ زیرا ممکن است در مقام گفتوگو با کسی فراموش کنیم این القاب را به کار ببریم و بیحرمتی کنیم. بهتازگی نیز مدارک ایرانی هم صفایی ندارد و لازم است از بلاد فرنگ مدرکی ممهور به مهر یک دانشگاههای معتبر بیاورند.»
او با اشاره به حرص این افراد برای نمایش مدرک و مرتبه علمی، نوشت: «از اینها گذشته، عدهای خود را پروفسور میخوانند و گمان دارند این عنوان بالاتر از آیتالله و دکتر است. پروفسور یعنی استاد دانشگاه؛ کسی که اصطلاحاً استاد تمام است و بهعنوان مرجع دانشجویان مقالات معتبری در ژورنالها منتشر کرده و میکند. مضاف بر این بهلحاظ فنی نیز عنوان دکتر فقط به اطبایی که بالفعل به امر طبابت مشغولاند، اطلاق میشود و به کسانی که پروانه طبابت دارند اما به کار ساختوساز مشغولاند یا به فروش لوازم پزشکی روی آوردهاند یا آنقدر پیر شدهاند که پراتیک پزشکی از آنها برنمیآید، نمیتوان دکتر گفت.»
این چهره سیاسی با اشاره به برخی اصطلاحات جدیدی که در این عرصه خلق باب شده و به کار گرفته میشود ادامه داد: «اما چند سالی است در ایران لفظ جدیدی باب شده است که عجیبوغریب مینماید و آن «دکترینال» است. من گمان میکنم بهتر آن باشد به آن بگوییم «ایندکترینال» زیرا برازندهتر است. حال ببینیم این لفظ چه ریشهای دارد و بهچه کاری میآید؟ من واژه (indoctrination) را به «مُخزنی» ترجمه میکنم و معتقدم وظیفه مراکز مخزنی سیاسی القا و اغوای سیاسی اذهان عمومی در جهت ایدههای فرقهای و ایدئولوژیک است.»
حجاریان همه این تمهیدات را مقدمهای برای «مخزنی سیاسی» مخاطبانی خاص میداند و مینویسد: «اولین وظیفه مخزنهای سیاسی در پروژهشان تخلیه ذهن مخاطب است از هر آنچه آموختهاند؛ همان عملی که به شستوشوی مغزی معروف است. در کشور ما اکنون اتمسفری حاکم شده است که تا حد زیادی دنبال شستوشوی مغزی است. دقیقاً شبیه لحظهای که نوار کاست در معرض میدان مغناطیسی قوی قرار میگیرد و تمام اطلاعات آن پاک میشود و آماده بازنویسی میشود. در اینجا اذهان در چنین وضعیتی قرار میگیرند و همچون لوح سفید آماده بازنویسی ایدههای جدید میشوند. کلمه لوح سفید مفهومی قدیمی و ترجمهای از مفهوم معرفتشناختی «تابولا رازا» است. حامیان ایده تابولا رازا اعتقاد دارند بشر خالیالذهن پا به جهان خلقت میگذارد حال آنکه مخالفان معتقدند فطرت بشر از پیش، ساختارها و باورهایی را در ذهن او ساختهوپرداخته است.»
او در ادامه توضیح میدهد: «بعد از آنکه ذهن کاملاً پاک شد، نوبت به ایجاد انگیزه برای دریافت ایدههای جدید میرسد. اگر مرحله اول را به تعبیر عرفا «تخلیه» بنامیم، مرحله دوم «تجلیه»، بهمعنای صیقل دادن نام میگیرد. در این مرحله ذهن آماده دریافت ایدههاست.» حجاریان سومین و آخرین مرحله را «تحلیه» مینامد و مینویسد: «در این مرحله ذهن بسیط آماده دریافت ایدههای مختلف است. اگر توجه کرده باشید، سازمان مجاهدین خلق برای جذب اعضا از ابتدا همین مسیر را طی کرده بود و البته بعدها شماری از اعضا با مطالعه کتابهایی از جمله «ذهن دستکاریشده» از راه طی شدهشان بریدند.»
وی مکانیسم کنونی شبکههای داخلی، شبکههای فارسیزبان خارج از کشور و فضای مجازی را در همین مسیر ارزیابی میکند. او در پایان راهحلهایی برای «جامعه گسیخته» و «انسان تنهای گرفتار این تورها» یا در معرض این گرفتاری ارائه میدهد: الف. راهحل نخست آن است که ذهن انسان ورودیها را کنترل و مسدود کند. عدهای هستند که اساساً تلویزیون را از زندگی خود حذف کردهاند و حتی با شبکههای مجازی هم سروکار چندانی ندارند ولی بههرتقدیر ممکن است از طریق مردم و روابط اجتماعیشان تحت تأثیر قرار بگیرند.
ب. راهحل دوم آن است که مردم توان پردازش اطلاعات را کسب کنند و بتوانند با عقل نقاد سره را از ناسره تفکیک کنند. این کار تخصصی، دشوار و مستلزم صرف وقت است و برای عدهای خاص ممکن است. پ. راهحل سوم اعتماد به اشخاص معتبری است که وثاقت آنها در طی زمان ثابتشده است؛ یعنی مرجعهایی که دستکم اخبار نادرست را بازتاب نمیدهند. مردم ما در زمینه اقتصاد به این فن مجهز شدهاند اما در زمینه اطلاعات ذهن خود را اجاره دادهاند؛ گاه به جزمیات میل میکنند و گاه دچار تلوّن میشوند لذا باید لنگرگاهی از میان مرجعهای موثق اختیار کرد.
ارسال نظر