۱۲۳۳۸۸۶
۳۲۰۴
۳۲۰۴
پ

هوشنگ ابتهاج و تمرین با تختی روی تشک کشتی

مهدی یزدانی‌خرم، نویسنده و روزنامه‌نگار با انتشار یادداشتی در وصف هوشنگ ابتهاج، به مرگ این شاعر پیشکسوت واکنش نشان داد.

برترین‌ها: مهدی یزدانی‌خرم، نویسنده و روزنامه‌نگار با انتشار یادداشتی در وصف هوشنگ ابتهاج، به مرگ این شاعر پیشکسوت واکنش نشان داد.

او می‌نویسد:

اول بار که تلفن کردم گفتم «آقای سایه؟» گفت «فعلن که ابتهاج هستم، سایه کس دیگری‌ست...». این‌جا دارم با او درباره‌ی تاج و پرسپولیس کل‌کل می‌کنم، چپ یا راست، بالا یا پایین... یادم رفته. خون‌سرد حرف‌اش را زده و انگار‌نه‌انگار که من ریسه رفته‌ام. عکس را رضا معطریان برداشت شاید ده سال پیش. پیرمرد در اوجِ جدیت شوخی می‌کرد و در اوجِ طنز چشم‌هایش پر می‌شد از اشک.

به‌گمانم سهراب دریابندری بود که تعریف می‌کرد بعد چند دهه قهر سایه با پدرش آن دو به هم رسیدند و فقط نگاه کردند به هم و بعد سری تکان دادند... نسلی شگفت بودند. ببرهایی جوان. مردی که بعد زندان‌افتادن در اوایلِ دهه‌ی شصت دیگر ریش از بیخ نتراشید. و حالا که دقایقی‌ست از دنیا رفته به آن ریش سپید مملو از بوی دود سیگار فکر می‌کنم و حجم خاطرات‌اش. حجمِ خاطرات‌مان. از «تو ای پری کجایی؟» تا «ارغوان»، از «یادگار خون سرو» تا «آینه در آینه». از آن شمعِ کلیسایی که با خود از آلمان آورد و شد تصویر جلدِ «حافظ به سعیِ سایه» تا شعرخوانی‌هایی که در فضای مجازی هم‌دمِ بسیاری شد در این سال‌ها. سایه استوار ماند بر ساحتِ خویش.

اگر اندکی می‌شناختی‌اش می‌دیدی چه ممارستی دارد بر بودن‌اش. نود‌و‌پنج سال زنده‌گی در این جهان ما را به او عادت داد، رفتنِ او را نمی‌دانستیم. بلد نبودیم‌اش و حالا گیج مانده‌ایم. خاطرات به دیوارِ سرم می‌کوبند. یادِ آن‌خانه‌ی کوچکِ خیابانِ جُردن که کم می‌ماند آن‌جا. زندانِ دهه‌ی شصت را هیچ‌گاه هضم نکرد، بارها از آن گفت و روایت کرد و شعرهایی که آن‌جا در حافظه نوشت. نیما را می‌گفت برای ما. این‌که اول بار «مرغِ آمین» را چه‌گونه خواند وقتی کنارش بودند و پیرمرد را آزار می‌دادند و اتفاقن او بود که خودش را از اغیار دور می‌کرد. جهان بسیار دیده بود، پیروزی آرمان‌های‌اش و شکست آن‌ها را ولی هیچ‌گاه آدم پذیرفتنِ شکست نبود.

می‌گفت حریف تمرینی بسیاری قهرمانانِ کشتی بوده از جمله تختی و حظ می‌کرد از خاطرات‌اش. حظ می‌کرد از یادِ رفیق‌اش مرتضا کیوان. حظ می‌کرد از به یادآوردنِ رشت. حظ می‌کرد که بگوید ابتهاج است ولی سایه بود که پنهان می‌شد در آن تنِ تنومندِ پرزور که اندک‌اندک خمیده شد. امیرهوشنگ ابتهاج باشکوه زیست و یکه. عاشقِ ایران بود اما در وطنِ خویش غریب. حالا چند نسلِ باور می‌کنند دیگر سایه نیست. او هم به جهانِ سایه‌ها پیوست و کلمات‌اش ماندند... مردی که می‌توانست ساعت‌ها درباره‌ی حافظ سخن بگوید با اشک و ناگهان مادرش را به یاد بیاورد و رفقای‌اش را و زمانِ گم‌شده را و بگوید: باید سیگار بکشم. آقای سایه باید سیگاری روشن کنیم.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج