اتفاق عجیب برای یک کارشناس برنامه تلویزیون
روز گذشته مرد جوانی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از زنی شکایت کرد که با تهدید از او تقاضای ازدواج دارد.
ایران نوشت: روز گذشته مرد جوانی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از زنی شکایت کرد که با تهدید از او تقاضای ازدواج دارد.
او ادامه داد: چند دقیقهای که گذشت، زن میانسال نگاهی به من کرد و گفت شما همان کارشناس تلویزیونی هستید؟ وقتی تأیید کردم با خوشحالی خودش را معرفی کرد و گفت من در یک انجمن و گروه نیکوکاری فعالیت میکنم.بعد از من خواست که عضو خیریه آنها شوم و کمک کنم. من هم موافقت کردم و شماره تماس بین مان رد و بدل شد. فردای آن روز همان خانم با من تماس گرفت و خواست تا برای ملاقات او به یک رستوران بروم. مدتی که از این ماجرا گذشت وی به من ابراز علاقه کرد و بعد هم گفت با من ازدواج کن، اما از آنجا که من متأهل بودم و زن و بچه داشتم به او گفتم که من به همسر و زندگی مشترکم متعهد هستم و پیشنهادش را رد کردم.
کودکربایی
شاکی ادامه داد: بعد از آن روز ناگهان تهدیدهای زن میانسال شروع شد، او به من گفت یک نفر را اجیر کرده بود تا روزی که به رستوران رفته بودیم از من و خودش پنهانی عکس بگیرد و حتی صدایم را نیز ضبط کرده بود، بعد مرا تهدید کرد که اگر با او ازدواج نکنم صدا و عکس هایم را برای همسرم میفرستد. ابتدا به تهدیدهای او توجه نکردم اما زن میانسال در ادامه برای رسیدن به اهدافش این بار فردی را اجیر کرد تا پسر 12 سالهام را از مقابل مدرسه برباید. او عکسی از بچهام گرفت و برایم در فضای مجازی ارسال کرد و شرط آزادی بچهام را ازدواج با خودش اعلام کرد، البته قبل از شکایت به پلیس با تلاش فراوان و صحبت و خواهشهای من بعد از چند ساعت بچهام را رها کرد اما تهدیدهایش تمامی نداشت.
مرد جوان ادامه داد: مدتی بعد متوجه شدم روی خودروهایم اسید ریخته است. کارها و تهدیدهای این زن باعث شده که آبرویم پیش دوست و آشنا و خانوادهام برود و همسرم هم از این ماجرا باخبر شود، اما برای او کافی نیست و همچنان به کارهایش ادامه میدهد.
وی در رابطه با اینکه چرا بعد از مدتها اعلام شکایت کرده به بازپرس جنایی گفت: شکایت نکردم چون میترسیدم بلایی سر خودم و خانوادهام بیاورد. از طرفی چون من آدم معروفی هستم اگر تصاویرم با این زن در فضای مجازی منتشر میشد، آبرویم میرفت. من به قدری از او و افراد اجیر شده توسط او میترسیدم که حتی ربوده شدن فرزندم و آسیبهایی را که به من زده بود نیز گزارش نکردم تا بلایی سرم نیاورد. تا اینکه چند روز قبل برادرم از من پرسید چرا شکایت نمیکنم و وقتی علت را فهمید مرا تشویق کرد که راز تهدیدهای او را برملا کنم.
ارسال نظر