روایتی از اهدای اعضای بدن غزل کوچولو
مردی که اعضای بدن کودکش را اهدا کرده است میگوید از تصمیمی که گرفته، راضی است.
سیدمهدی اعلمیپور که ساکن تربت حیدریه است در گفتوگویی ماجرا را توضیح داده است:
حادثه چگونه اتفاق افتاد؟
روز حادثه به سمت منطقه ییلاقی رودمعجن میرفتیم که ماشین چپ کرد. همسرم و دخترم غزل از ماشین به بیرون پرت شدند و به شدت صدمه دیدند. آنها را به بیمارستان رساندیم و هر دو بستری شدند. پزشکان وقتی دخترم را معاینه کردند گفتند او دچار ضربهمغزی شده است و بعد در بیمارستان مرگ مغزی شد. این حادثه دقیقا روز تولد ششسالگی غزل رخ داد. اتفاق خیلی تلخ و ناراحتکنندهای بود. همسرم هنوز هم کامل خوب نشده است.
چند فرزند داری؟
خودم ۳۸ساله هستم. هشتسال قبل ازدواج کردم. ما همین یک فرزند را داشتیم.
چطور شد که تصمیم به اهدای عضو گرفتی؟
در همان لحظات که در بیمارستان بودیم به این نتیجه رسیدم. خواست خدا بود که این تصمیم را بگیرم. پنجدقیقه بعد از اینکه به من گفتند غزل مرگ مغزی شده است، پرسیدند میخواهی اعضای بدن او را اهدا کنید که من جواب مثبت دادم البته درباره روند کار پرسیدم و پزشکان هم همهچیز را دقیق توضیح دادند و من متوجه وضعیت دخترم شدم.
کدام اعضای بدن غزل را اهدا کردی؟
کبد و دو کلیه. یکی از بیماران در شیروان بود و دو نفر دیگر در بیرجند البته من با آنها ارتباطی ندارم فقط این اطلاعات را به من دادند. پدر یکی از آنها هم با من تماس گرفت و تشکر کرد و گفت همسرش هم شرایط روحی خوبی ندارد و نمیتواند صحبت کند اما او هم تشکر میکند.
قبل از این حادثه در میان اطرافیانتان اهدای عضو انجام شده بود؟
نه. کار خدا بود که این تصمیم را گرفتم. بر اساس چیزهایی که در رسانهها دیده و شنیده بودم تصمیم به این کار گرفتم.
اهدای عضو را به افرادی که در وضعیت مشابه قرار دارند توصیه میکنی؟
کار خوبی است. کسی که مرگمغزی شده و از نظر علم پزشکی مشخص است بازگشت ندارد میتواند دو، سه بیمار را نجات بدهد. من خودم اگر باز هم با حادثه مشابهی مواجه شوم همین کار را میکنم. اگر صددفعه دیگر هم این حادثه تکرار شود باز هم همین تصمیم را میگیرم.
ارسال نظر