۱۲۲۰۸۹۵
۹ نظر
۱۵۰۹
۹ نظر
۱۵۰۹
پ

رئیس عشیره، عاشقی اینستاگرامی را به آتش کشید!

به خاطر این که باید نام فرزندم را «رئیس عشیره» انتخاب کند، طوری با همسرم دچار اختلاف شدیم که او به شدت مرا کتک زد و به همراه پسر یک ماهه ام از خانه بیرون انداخت تا...

خراسان: به خاطر این که باید نام فرزندم را «رئیس عشیره» انتخاب کند، طوری با همسرم دچار اختلاف شدیم که او به شدت مرا کتک زد و به همراه پسر یک ماهه ام از خانه بیرون انداخت تا...

زن ۲۵ ساله با بیان این که تفاوت های فرهنگی، عشق و عاشقی های اینستاگرامی ما را به آتش کشید و اکنون در این شهر، غریب و بی کس مانده ام به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: حدود پنج سال قبل پدرم تصمیم گرفت اعضای خانواده را برای یک سفر تفریحی و زیارتی به مشهد بیاورد. آن زمان من به همراه خانواده ام در عراق زندگی می کردم و تا مقطع دیپلم درس خواندم. پدرم در شهر بصره پارچه فروشی داشت و مادرم نیز شغل دولتی دارد. پدرم به خاطر شغل پارچه فروشی خیلی به نجف و کربلا سفر می کرد و با ایرانیان زیادی برخورد داشت.

خلاصه بعد از تصمیم پدرم برای مسافرت به مشهد شوق و ذوق عجیبی داشتم تا این که در یک روز تابستانی در فرودگاه شهید هاشمی نژاد مشهد از هواپیما پیاده شدیم و در یکی از هتل های اطراف حرم مطهر امام رضا(ع) اقامت کردیم. چند روز از این سفر گذشته بود و ما به مکان های دیدنی، تفریحی و زیارتی مشهد می رفتیم و بسیاری از شب ها به مراکز خرید سر می زدیم تا سوغاتی های مناسبی برای بستگانمان تهیه کنیم. در این میان شبی برای خرید سوغاتی وارد فروشگاهی شدیم که جوانی خوش تیپ و خوش پوش در آن جا فروشندگی می کرد. من که ۲۰ سال بیشتر نداشتم و درگیر هیجانات و آرزوهای پوشالی دوران جوانی بودم، در یک نگاه عاشق فرزاد شدم. به خریدهای متفاوت و تعویض و تغییر سوغاتی ها ادامه می دادم تا بیشتر با فروشنده صحبت کنم. زمانی که مادرم متوجه ماجرا شد، چشم غره ای به من رفت که بلافاصله خودم را جمع و جور کردم و در حالی از فروشگاه بیرون آمدیم که فرزاد کارت تبلیغاتی فروشگاه را درون خریدهایم گذاشت.

من که احساس می کردم فرزاد هم به من علاقه‌مند شده است، بی درنگ شماره تلفنش را از روی کارت تبلیغاتی برداشتم و در گوشی تلفنم ذخیره کردم .از همان شب وارد فضای مجازی شدم و در واتس‌اپ و اینستاگرام به او پیام دادم زمانی که به بصره بازگشتیم، ابراز علاقه و محبت های فرزاد در فضای مجازی بیشتر شد. او با چرب زبانی و جملات عاشقانه چنان مرا شیفته خود کرده بود که جز تیپ و قیافه فرزاد چیز دیگری از مقابل چشمانم عبور نمی کرد. به خاطر همین عشق و عاشقی، تلاش می کردم تا جملات و کلمات فارسی را از پدرم بیاموزم. زمان زیادی را برای آموختن زبان فارسی صرف می کردم تا این که فرزاد برای خواستگاری به بصره آمد. خانواده های هر دو طرف مخالف این ازدواج بودند اما اصرار و پافشاری ما موجب شد خانواده ها دست از مخالفت بردارند. این گونه بود که روز بعد از مراسم عقدکنان من به ایران آمدم و زندگی مشترکمان را در منزل اجاره ای فرزاد آغاز کردیم. بعد از گذشت چند ماه آرام آرام رفتار همسرم تغییر کرد .

او آداب و رسوم و سنت های فرهنگی ما را به سخره می گرفت و مرا به خاطر نوع پوشش، غذاهای دست پخت و خیلی چیزهای دیگر به شدت تحقیر می کرد. او حتی لهجه مرا نیز مسخره آمیز می خواند و به پدر و مادرم به خاطر همین آداب و رسوم بی احترامی می کرد. یک بار خانواده ام به عنوان سوغات عراق برای همسرم لباس عربی به نام دشداشه آوردند اما او با نیش و کنایه هایش عرق شرم را بر پیشانی پدرم نشاند. هرچه برایش توضیح می دادم که این نوع پوشش سوغات دید و بازدیدهای خانوادگی است و همه مردها از این نوع لباس می پوشند اما او باز هم به رفتارهای توهین آمیزش ادامه می داد. کار به جایی رسید که با هر بهانه ای مرا کتک می زد و از خانه بیرون می انداخت. خیلی به او التماس می کردم که مرا به خانه راه دهد چون کسی را در مشهد نمی شناسم و آواره و سرگردان می شوم. همه تلاشم را می کردم تا لهجه ام را تغییر بدهم و آداب و رسوم خودمان را تکرار نکنم ولی طولی نمی کشید که باز هم دچار اختلاف می شدیم و من کتک می خوردم.

آخرین بار نیز وقتی بحث نام گذاری پسرم به میان آمد و من به طور ناگهانی گفتم که باید به عراق برویم تا رئیس عشیره طبق سنت قدیمی ما نام فرزندمان را انتخاب کند، فرزاد با چهره ای برافروخته فریاد زد، چرا باید نام فرزند مرا فرد دیگری در آن سوی دنیا انتخاب کند؟ او با همین بهانه مرا به همراه نوزاد یک ماهه ام از خانه بیرون کرد که به ناچار به کلانتری آمدم که حداقل به خانواده ام اطلاع بدهید تا آن ها به دنبالم بیایند.

بررسی های کارشناسی و قضایی این پرونده با صدور دستور ویژه ای از سوی سرگرد جعفر یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • ناشناس

    حقشه همچین زنی رو پرت کنی بیرون از خونه

  • ناشناس

    دختره هنوز تو دوران جاهلیت زندگی میکنه

  • ناشناس

    چقدر بی رحمین شماها

  • ناشناس

    تو عربها هم نام پسر را پدر انتخاب می کند

  • ناشناس

    خیلی بی غیرت بود که زن بیچاره ازخونه بیرون انداخت حداقل به خانوادش خبر می داد

  • ناشناس

    خوب قصه رو بخونید ...اخر سری بحث نام گذاری شده ...قبلش خیلی به زن خودش توهین میکرد و کتک میزد ...زود قضاوت نکنید ...بااین دختر عاشقش شده و از یه کشور دگه هم زنش شده و هم مهمان ولی مرد خلاف موازین همسرداري باش رفتار می کرد و سنت ها و فرهنگ همسرش رو مسخره میکرد

  • ناشناس

    مرده خیلی عوضی هستش اون به خاطر تو از همه چیزش گذشته اون وقت فقط بلد کتک بزنه دختر بیچاره باید طلاق بگیره بره وطنش بهتر ه

  • یاسمن

    این همه اختلاف فرهنگی چرا ازدواج کردند حداقل اخلاق شوهرشو میدونست جرا زود بچه دار شد الان عشق پاسخگوی اختلافات فرهنگی خصوصا دو کشور خارجی نیست

  • ناشناس

    بخاطر هیکل پسره زنش شد عقل دختره توی چشماشه

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج