قاتل: همسرم را به خاطر حرف مردم کشتم!
آنها می گفتند همسرم با کسی رابطه دارد. چون سیما تصمیم داشت از من جدا شود و دیگر مثل سابق رفتار نمی کرد، من هم فکر می کردم حتما این حرف ها درست است و رفتار زنم به همین دلیل تغییر کرده است.
اتهام قتل همسرت را قبول داری؟
بله قبول دارم و خیلی هم پشیمانم، اما حالا دیگر فایده ای ندارد چه کنم که نتوانستم خودم را کنترل کنم و این اتفاق افتاد.
چرا این کار را کردی؟ مگر همسرت چه کرده بود؟
حرف هایی پشت سرش بود که مرا اذیت می کرد و به همین دلیل هم مدت ها بود با هم درگیری داشتیم.
این که کسانی پشت سر همسرت صحبت می کردند، دلیل قانع کننده ای برای قتل است؟! اگر کسانی پشت سر تو حرف می زدند، همسرت باید تو را می کشت؟
اشتباهم را قبول دارم. در آن لحظه خیلی عصبی بودم و نمی توانستم خودم را کنترل کنم. ناراحت بودم و فکر می کردم هر اتفاقی در زندگی ام می افتد، به خاطر رفتارهای همسرم است که مردم هم در موردش صحبت می کردند.
مردم چه می گفتند؟
آنها می گفتند همسرم با کسی رابطه دارد. چون سیما تصمیم داشت از من جدا شود و دیگر مثل سابق رفتار نمی کرد، من هم فکر می کردم حتما این حرف ها درست است و رفتار زنم به همین دلیل تغییر کرده است.
چرا سیما می خواست از تو جدا شود؟
می گفت دیگر مرا دوست ندارد و نمی تواند مرا تحمل کند. به من می گفت تو بیکار و بی عار هستی و به درد زندگی نمی خوری.خودش کار می کرد و به من می گفت نمی خواهد خرجی مرا بدهد. سیما باور نداشت من دوستش دارم.
این چه دوست داشتنی بود که زنت مجبور بود خرجی تو را بدهد، چرا خودت کار نمی کردی؟
کار می کردم اما هزینه ها بیشتر از درآمد من بود. خیلی از زوج ها با هم کار می کنند و خرجشان را درمی آورند. سیما زن بسیار خوبی بود. او از همان اول ازدواج برای زندگیمان خیلی تلاش می کرد و من هم این را می فهمیدم، اما نمی دانم این اواخر چرا آن قدر تغییر کرده بود و می گفت نمی خواهد با من باشد.
گفتی مردم پشت سر همسرت حرف هایی می زدند و می گفتند او با کسی رابطه دارد ولی مشخص شده مقتول انسان شریف و بااخلاقی بود. در این باره چه توضیحی داری؟
من هم چیزی ندیده و فقط حرف هایی از مردم شنیده بودم و چون او قصد داشت از من جدا شود، فکر می کردم واقعیت دارد.
تو با نقشه قبلی دست به این قتل زدی؟
نه هیچ نقشه ای در کار نبود.روز حادثه به خانه رفتم و درباره حرف هایی که مردم می گفتند، با او صحبت کردم. او گفت همه این شایعه ها بی اساس است، بعد هم دعوا کردیم و گفت اصلا به تو ربطی ندارد و هرکاری بخواهم می کنم. من هم عصبانی و با او درگیر شدم و بعد هم زنم را کشتم. من عاشق زنم بودم و نباید حرف از جدایی می زد.
فکر می کنی کار درستی کردی؟ هرکسی بخواهد از شوهرش جدا شود، باید او را کشت، این تفکر درستی است؟
من که نمی خواستم واقعا زنم را بکشم فقط قصدم ترساندن او بود و می خواستم نشان بدهم زنم را دوست دارم. قبول دارم راه اشتباهی را رفتم حالا نه تنها زنم که همه زندگی ام را از دست داده ام و خودم یک مرده متحرک شده ام.
شما فرزند هم داشتید؟
بله من یک بچه دارم که زمان دستگیری ام خیلی کوچک بود اما حالا بزرگ شده و همه چیز را می فهمد. برعکس همه زندانیان محکوم به قصاص که دغدغه اعدام شدن را دارند، من از این ناراحت بودم که چطور جواب پسرم را بدهم. همیشه این فکر در سرم بود که وقتی با او روبه رو شوم، به من چه خواهد گفت و من چطور می توانم توضیح بدهم چه رابطه عاشقانه ای بین من و مادرش بود و نمی خواستم او را از دست بدهم. آن قدر این موضوع برایم مهم بود که گاهی می گفتم ای کاش اعدام شوم و با این سوال روبه رو نشوم اما مادر همسرم کاری در حقم کرد که هیچ کس نکرده بود.
مادرهمسرت تو را بخشید و در واقع زندگی دوباره ای به تو هدیه کرد.
کاری که او برایم کرد خیلی بیشتر از بخشش بود. با این که من او را داغدار کردم اما او طوری با فرزندم رفتار کرد که هیچ کینه ای از من به دل نگیرد. وقتی هم به دیدنم آمد، به من گفت مرا بخشیده است.
مادر همسرم با این که برایم درخواست قصاص کرده بود، اعلام گذشت کرد. واقعا لطف خیلی بزرگی در حق من کرد.
فکر می کنی چرا مادرزنت چنین رفتاری کرد، تو ضربه بزرگی به او زدی؟
او مرا به خاطر تنها یادگار دخترش بخشید و گفت دلش نمی خواهد نوه اش که بی مادر شده، بی پدری را هم تجربه کند و بیشتر از این اذیت شود.با این که می دانم بچه ام هرچه بزرگ تر شود سوالات بیشتری در این باره از من می پرسد که شاید نتوانم به آن جواب بدهم اما خوشحالم که او هم مرا بخشیده و دیگر به خاطر مرگ مادرش از من کینه ای به دل ندارد.
پسرت کجا زندگی می کند؟
او با مادر همسرم زندگی می کند. مادرزنم خیلی خوب از بچه ام مراقبت می کند و به من هم گفته تا زمانی که زنده است، اجازه نمی دهد این بچه سختی بکشد تا به حال هم روی حرفش بوده است.
او بچه ام را برای ملاقات به زندان می آورد فقط خدا می داند این کار چقدر برایش سخت است اما تحمل می کند تا نوه اش سختی نکشد و من به این خاطر از او بسیار ممنون هستم.
پس از آزادی، می خواهی چه کار کنی؟
اول به خانه مادرزنم می روم تا از او که درس انسانیت به من داد، قدردانی کنم. او طوری رفتار کرد که همه عمر مدیونش خواهم بود. از پسرم نگهداری و از قصاص هم گذشت کرد. تا زنده هستم به او خدمت خواهم کرد.
حالا که به گذشته برمی گردی، درباره همسرت چه فکر می کنی؟
خدا رحمتش کند. او با کسی رابطه نداشت و من هم مدرکی برای اثبات حرفم نداشتم و به همین دلیل محکوم شدم. چون ما اختلاف داشتیم، مردم برایش حرف درآورده بودند. خدا از آنها نگذرد هم مرا قاتل کردند، هم زنم را از دستم گرفتند. چند خانواده به خاطر حرف مردم تحت فشار قرار گرفتند و همه چیز تغییر کرد. از خدا می خواهم کمکم کند تا بتوانم به زندگی ام سر و سامان دهم. با این که بدون او زندگی برایم معنا ندارد، اما برای پسرم سعی می کنم پدر خوبی باشم.
بین زن و شوهرها اختلاف پیش می آید و حتی ممکن است آنها به جدایی هم فکر کنند. در این باره حرفی داری که به زوج های جوان بزنی؟
توصیه من به زن و شوهرهایی که بین آنها اختلاف ایجاد شده، این است که با صحبت کردن، مشکل خودشان را حل کنند و از مشاور کمک بگیرند یا راه حل دیگری پیدا کنند. در این گونه مواقع مردم حرف های زیادی می زنند؛ حرف هایی که باعث می شود آدم هزار فکر بکند اما خود زن و شوهرها نباید به حرف مردم توجه کنند. اگر چیزی را با چشم خودشان دیدند، قبول کنند وگرنه زندگیشان را به خاطر حرف دیگران به آتش نکشند.
مردان باید بدانند وقتی کار به دادگاه کشید، قاضی منشا آن شایعه را حتی احضار هم نمی کند و آن فرد می ماند و جرمی که مرتکب شده و مجازات قصاص. ضمن این که فرد عذاب وجدان شدیدی خواهد داشت و این عذاب آنقدر آزارش می دهد که خواب و خوراک را از او می گیرد. من دچار این وضع شدم و می دانم چقدر سخت است و هیچکس نمی تواند به آدم کمک کند. سال هاست در این عذاب می سوزم و هزاران بار از خودم پرسیدم چرا باید قاتل زنی بشوم که عاشقش بودم و هستم.
ارسال نظر