ماجرای عشق و عاشقی استاد شهریار در سیزدهبدر
ظاهرا شهریار در ( ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺰﺩﻩ به ﺩﺭ ) ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ بچه ﺑﻪ ﺑﻐﻞ می بیند و یک ﺷﻌﺮ می سراید.
برترینها: من خود آن سیزدهم کز همه عالم بهدرم...
ماجرای این شعر استاد: هوشنگ طیار، شاعر، شاگرد و دوست و همشهری محمد حسین شهریار از عشقی که نقطه عطف زندگی او و عاملی در روی آوردن شهریار به ادبیات است، سخن میگوید :
زمانیکه شهریار برای خواندن درس پزشکی به تهران آمد، همراه با مادرش در خیابان ناصرخسرو کوچه مروی یک اتاق اجاره میکند، آنجا عاشق دختر صاحب خانه میشود، صحبتی بین مادران آنها مطرح میشود و یک حالت نامزدی بوجود میآید! قرار میشود که شهریار بعد از اینکه دوره انترنی را گذراند و دکترای پزشکی را گرفت با دختر عروسی کند.
شهریار رفته بود خارج از تهران تا دوره را بگذراند و وقتی برگشت متوجه شد پدر دختر، او را به یک سرهنگ داده است و آنها با هم ازدواج کردهاند، شهریار دچار ناراحتی روحی شدیدی میشود و حتی مدتی هم بستری میشود و در این دوران غزلهای خوب شهریار سروده میشوند!
ظاهرا شهریار در ( ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺰﺩﻩ به ﺩﺭ ) ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ بچه ﺑﻪ ﺑﻐﻞ می بیند و ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ می سراید.
نظر کاربران
شهریار واقعا دوست داشتنیه خدابیامورزتش همه خانوم ها نامردن همیشه.
توی هر داستان عاشقی اول زنها جا زدن رفتن