شهرام ناظری: مرگ در موسیقی زیاد شده
همان قامت بلند با لباس سر تا پا سپید و موهای نشسته بر شانههایش در صحنه با شکوه تالار وحدت؛ تصویر ضبطشدهای از استاد تار ایران در حین نواختن ساز که برای لحظاتی از پرده تالار پخش شد و اندوه از دستدادنش بار دیگر پس از ۴۰ روز بر شانههای حاضران نشست.
چهلمین روز درگذشت محمدرضا لطفی با مراسم یادمانی برایش سپری شد. یادمانی پرازدحام؛ از شاگردان و دوستدارانش گرفته تا چهرههای هنر و موسیقی ایران همه به یادش گرد هم جمع شده بودند. از حسین علیزاده و محمد معتمدی و علیاکبر شکارچی که برایش قطعاتی را اجرا کردند تا ناظری که گفت مرگ محمدرضا لطفی را باور نمیکنم و نبود او برایش کابوس است.
شهرام ناظری که تنها سخنران این مراسم یادبود بود؛ با اشاره به از دسترفتن استادان موسیقی گفت: «مدتهاست که میبینم هر وقت کنار هم جمع میشویم و سعادت دیدار را پیدا میکنیم تقریبا به خاطر این است که موسیقیدانی از بین ما رفته است. این مساله در چند وقت اخیر تبدیل به یک موضوع تکراری شده که اتفاقا باعث تعجب من نیز هست و گویی قتل عامی در حوزه موسیقی اتفاق افتاده است چرا که در رشتههای دیگر عرصه فرهنگ و هنر تا به این حد مرگ و میر زیاد نیست و به همین خاطر است که من به شدت متعجب بودم.»
او اندوهش را از درگذشت محمدرضا لطفی چنین بیان کرد: «یکی از دوستانم در زمان فوت پرویز مشکاتیان گفت که وی دق کرد و این جمله بسیار عجیبی برای من بود که چطور ممکن است استادی به بزرگواری پرویز مشکاتیان در آن سطح از خلاقیت به یکباره به مرحلهای برسد که از موسیقی زده شده و سالها دستی به ساز نزند و با اهل هنر رابطهای برقرار نکند و به نظر من این یک واکنش عجیب است که خیلی هم غیرطبیعی نیست چرا که در زمره هنرمندانی بود که سالها با موسیقی دست و پنجه نرم کردند و شاید او و هم نسلانش چون محمدرضا لطفی افرادی آرمانخواه بودند که با مشکلات میجنگیدند و اینچنین به یکباره از پیش ما رفتند.»
ناظری همچنین از تاثیرات لطفی در عرصه موسیقی گفت و او را استادی کمنظیر و خستگیناپذیر در عرصه موسیقی دانست: «من از نزدیک شاهد بودم که هنرمندی نستوه، پر از انرژی و پر از آتش بود. او در هر شرایطی ایستاد و کار کرد و همان دوره اول از زندگیاش به قدری پربار بود که فکر میکنم همان دوره برایش برای ماندگاری در تاریخ فرهنگ و هنر این سرزمین کافی باشد. متاسفانه گوهرهای هنر این مملکت کمکم در حال از بینرفتن است و متاسفانه ما نتوانستیم آنطور که باید و شاید از این مفاخر استفاده کرده و از دانش بزرگان برای بهرهمندی در جامعه استفاده کنیم.
در مجموع با اینکه تلاشهایی از طرف مسوولان برای حمایت از فرهنگ و هنر سرزمین ما انجام گرفته اما در مجموع هنرمندان زیر فشار بودند و حالا این فشارها سر باز کرده و غیرمنتظره مرگومیر وحشتناکی را با وجود سن کم هنرمندان به همراه آورده است. چقدر طول میکشد که یک مشکاتیان یا یک لطفی به وجود بیاید. به اعتقاد من شاید تا صدسال دیگر هم این موضوع اتفاق نیفتد.
کانون چاووش هم البته بخشی از صحبتهای شوالیه آواز بود که آن را«رنسانس عرصه موسیقی» دانست: «به نظر من هنوز اگر آثار ماندگاری را در زمینه موسیقی میشنویم یادگاری گروهی است که کانون چاوش را تشکیل دادند و با چاشنی عشق کارهایی را خلق کردند که بسیار موثر و ارزشمند هستند. ما تربیتشده همان ذهنیت بودیم. ما تربیتشده نسلی هستیم که ممکن است دیگر تکرار نشود و من امیدوارم دوره گذار برداشته شود و ما شاهد اتفاقات عظیمی در همه گونههای هنری باشیم. امیدوارم جوی به وجود بیاید که دوستیها بیشتر شود و ما از نبودن بزرگانی چون لطفی، مشکاتیان و پایور درس بگیریم، درسهایی که نشاتگرفته از زحمات و روح خستگیناپذیر این هنرمندان دارد.»
در بخشهایی از مراسم فیلمی از خاطرهگوییهای دوستان لطفی و کسانی که این اواخر با آنها رابطهای نداشت، به اجرا درآمد. شخصیتهایی چون محمدرضا شجریان، بیژن کامکار، محمود دولتآبادی، علیاکبر شکارچی، بهرام دبیری و هنرمندان دیگری در این فیلم از لطفی سخن گفتند.
صاحب کتاب کلیدر در بخشی از فیلم خاطرهای از لطفی را چنین تعریف کرد: «روزی به دیدار لطفی رفتم دیدم نشسته و درباره اجرای خود در ایتالیا که باعث شد سالها مهاجرت ناخواسته داشته باشد گفت که چطور در آن شرایط سخت و پس از بازجویی از پلههای صحنه بالا رفته و چگونه افتاد! تصویر افتادن او با آن قامت بلند در ذهنم هست! نگاهش یادم هست که تاکید میکرد ما همیشه غافلگیر میشویم. همیشه از جایی که فکرش را نمیکنیم غافلگیر میشویم.»
قطعهای از علیاکبر شکارچی از دوستان نزدیک لطفی و از استادان موسیقی نواحی ایران در مراسم اجرا شد. شکارچی مانند روز خاکسپاری اشک میریخت و داغ از دستدادن لطفی را با نوای سازش با حاضران در میان گذاشت.
نظر کاربران
روحش شاد