چرا اصولگرایان دنبال حذف رقیب از قدرت هستند؟
روزنامه شرق در سرمقاله خود نوشت: اگر بخواهیم صورتبندی کلی از جریانهای سیاسی حاضر در عرصه سیاسی به دست دهیم، ناگزیریم تا حدودی به این دستهبندی قائل باشیم: «ما، آنها و دیگران!».
روزنامه شرق در سرمقاله خود نوشت: اگر بخواهیم صورتبندی کلی از جریانهای سیاسی حاضر در عرصه سیاسی به دست دهیم، ناگزیریم تا حدودی به این دستهبندی قائل باشیم: «ما، آنها و دیگران!».
با تأکید بر این نکته که هرکس از موضع و جایگاه خودش میتواند «ما» باشد و بقیه «دیگران».
«ما» در اینجا باورمندان به جمهوری اسلامیاند، «آنها» از منتقدان داخلی و خارجی شکل گرفته است و «دیگران» مخالفان حکومت در خارج از کشورند.
ما، آنها و دیگران، زیرشاخههای فراوانی دارند و همچون شبکهای مستقل در کار سیاستاند. مهمترین ویژگی این شبکه، با همه اختلافها و تضادهایشان این است که تاکنون دچار آنتاگونیسمی جدی نشده است، چراکه همه این جریانها فاقد قدرتاند و هر جا قدرتی نباشد مقاومتی نیز وجود ندارد.
ما، آنها و دیگران، تمام کسانیاند که خواهان اصلاح یا دگرگونیاند اما هیچکدام از هژمونی لازم برای تحقق این خواستهها برخوردار نیستند و به معنای دقیقتر اگر هیچ قدرت برتری وجود نداشته باشد، این خلأ (قدرت برتر) به نفع دولتها تغییر خواهد کرد. خاصه اینکه در میان جریانهای موجود که هریک تلاش میکنند خودشان صدای توده مردم باشند.
رقابتهای سلبی نیز مزید بر علت شده است. به طور مثال، اپوزیسیون در سالهای اخیر تمام همتش را به کار بست تا اصلاحطلبان را از ریخت بیندازد و اصلاحطلبان با عملکرد ضعیفشان، اپوزیسیون را در این راه یاری کردند.
اما آنچه این گروهها را از یکدیگر متمایز میکند و در برداشتِ آنان از سیاستْ شکاف انداخته است، بیش از آنکه در موضعگیریهایشان باشد که هست، در برداشت حسیای است که این جریانها از فضای سیاسی کشور دارند.
نزدیکی منتقدان داخلی به مسائل سیاسی و اقتصادی کشور و آگاهی از مطالبات مردم، این باور را در آنان به وجود آورده است که با جبران اشتباهات گذشتهشان میتوانند دوباره صدای مردم باشند و در برابر، مخالفان بیرون از مرزها بر این باورند که جریانهای سیاسی داخلی توان، مقبولیت و بعضاً مشروعیت خود را در جماعتسازی از دست دادهاند.
در خلأ میان این جریانها، اصولگرایان قرار دارند که با فراغ بال و اعتمادبهنفسِ نشئتگرفته از قدرت دولتی و مجلسی، فکر میکنند قادرند وضعیت را بسامان کنند و با حذف رقبا و مخالفان و با یک چوب راندن آنان و با محدودسازی سیاسی و اجتماعی و با اتکا به اینکه در غیاب هژمونی میتوانند با اقتدار مردم را اقناع ساخته، در حالِ تحکیم مواضع خود هستند.
آنان بیش از اینکه بخواهند صدای مردم باشند، درصدد ایجاد راهکارهایی برای کنترل مردماند.
ما، آنها و دیگران، جملگی نخبگانِ سیاستاند با اثرگذاری محدود در تودهها، چراکه این جریانها چندان به خودانگیختگی مردم باور ندارند و درصددند با شیوههای ایدئولوژیکْ تودهها را به تحرک وادارند.
رانسیر تأکید میکند مبارزه سیاسی به مفهوم واقعی آن، نه بحث و جدلی عقلانی بین افراد و گروههای با علایق مختلف، بلکه تلاش مردمی است که میخواهند صدایشان را به هر نحوی به گوش برسانند تا حرفشان بهعنوان شریکی برابر و قانونی در مباحثات و منازعات ارج نهاده شود.
رانسیر باوری به نمایندگی از طرف تودهها ندارد و معتقد است: «تودهها خود باید سخن بگویند تا آن سویههای سحرآمیز و لحظههای بهغایت شاعرانه نهفته در فرایند خلق سوژههای سیاسی، یعنی روند سوژهمندشدن تودهها در عرصه سیاست رخ بدهد»، برخلاف آنچه غالب جریانهای سیاسی در داخل و خارج پیگیر آن هستند. اگر بخواهیم با برداشتی دلبخواهی از تعابیر رانسیر پیش برویم، اصولگرایان حامیان «کهنسیاست»اند، یعنی کوشش هواداران زندگی جماعتی در راه ایجاد نوعی فضای اجتماعیِ یکدست با ساختاری انداموار. فضایی سنتی که هیچ گشودگیای ایجاد نمیکند تا رخداد سیاسیِ سرنوشتسازی به وقوع بپیوندد.
اصلاحطلبان و منتقدان داخلی در کار «پیراسیاست»اند. کوشش برای سیاستزدایی از سیاست، یعنی حذف ابعاد سیاسی آن. باورمند به کشمکشهای سیاسی، اما در قالب حزبها و کارگزارانی که بهعنوان نماینده مردم به رسمیت شناخته شدهاند. رویکردی واضح و بدون ابهام که انگیزهای برای دادخواهی و سرریز آن در سیاستِ راستین باقی نمیگذارد.
اما ژیژک، تعبیر دیگری به نام «ابرسیاست» به تعابیر رانسیر اضافه کرده است که دست بر قضا میتوان مخالفان داخلی و خارجی را در آن گنجاند. ابرسیاست، زیرکانهترین و ریشهایترین شکلِ انکار منطق سیاست راستین است، یعنی حذف کامل کشمکشهای سیاسی از طریق به افراطکشاندن آن و گشودن قفل اختلافنظر با توسل به تندرویهای کاذب، در قالب جنگ بین ما و آنها.
این رویکردها جملگی بیش از آنکه خلاقانه باشند نوعی تلاشهای تدافعیاند برای احیای نوستالژیِ ازدسترفته و رقابت نه در میدان سیاست، بلکه در عرصه پساسیاست. آنچه اینک میتواند سیاست داخلی ایران را متأثر سازد برخورد بیواسطه با مردم است. برخوردی که مردم باور کنند هیچ انگیزهای جز احقاق حق آنها و ایجاد دموکراسی و برابری وجود ندارد. اما آیا چنین چیزی در جریانهای موجود در عرصه سیاست وجود دارد؟
ارسال نظر