سرنوشت نامعلوم اصلاحطلبان در عصر رئیسی
سرنوشت و عملکرد اصلاحطلبان در عصر رئیسی میتواند یکی از پرسشهای قابلتامل طی حداقل چهار تا هشت سال آتی باشد.
آرمان ملی: سرنوشت و عملکرد اصلاحطلبان در عصر رئیسی میتواند یکی از پرسشهای قابلتامل طی حداقل چهار تا هشت سال آتی باشد.
انتخابات ۱۴۰۰ و رای دو میلیونی همتی، بهرغم دعوت برخی اصلاحطلبان به رای دادن؛ از خاتمی گرفته تا نبوی، کروبی و... و البته حضور زیر ۵۰ درصدی مردم در انتخابات نشان داده است که دیگر نسخهنویسیهای سابق این جریان مبنیبر هراسافکنی در دل مردم برای به پای صندوق کشاندن و رای دادن به کاندیدای آنها - در جهت راینیاوردن کاندیدای جریان رقیبشان- کارآیی ندارد و تکرار کردنها نیز فعلا تا اطلاع ثانوی تکرار نمیشود و از رمق افتاده است.
آنچه مسلم است اینکه جریان اصلاحطلب طی هشت سال گذشته به هر دلیلی و با هر توجیهی در عرصه مجلس و دولت خوب نتیجه نگرفته و شکاف میان مردم و آنها بیش از هر زمان دیگری شده است. اکنون پرسش این است که این جماعت در عصر رئیسی چه سرنوشتی پیدا میکنند؟ در این رابطه به نظر میآید باید آنها را در چنددسته گوناگون و نه در یک واحد قرار دهیم.
تقسیم بندی اصلاحطلبان عصر رئیسی؟
دسته اول چهرههایی هستند که برایشان بقای در قدرت بر هر چیزی اولویت دارد. این عده که روزگاری با نام اصلاحات و اصلاحطلبان به دنبال نامها و سمتها و پستها و مناصب و روزهای خوب مالی رسیده بودند، از چندین ماه پیش که همه میدانستند شرایط کشور در حال تغییر است و جریان راست تمام و کمال قدرت را در دست میگیرد و حداقل چند سالی به همین منوال میگذرد، راه و روش دیگری در پیش گرفتهاند و به جای دفاع از اصلاحطلبان و اظهارات روشنفکرنمایانه بزکشده، به فکر تغییر مسیر محسوسی در خود افتادهاند که تنها یک معنا میدهد؛ تلاش برای بقا در دولت اصولگرای آینده. از همین رو شاهدیم که برخی چهرهها و رسانههای اصلاحطلب و... در این مدت به صورت چراغخاموش و گاه هم زیادی چراغ روشن و آشکارا سعی در جداکردن خود از دولت روحانی، که زمانی سنگ آن را بر سینه میزدهاند، دارند و به سمت رئیسی متمایل شدهاند و از در تعریف و تمجید او برآمدهاندو... .
اما حقیقت امر این است که بخشی از چهرههای اصلاحطلبی که، امروز دل در گرو رئیسی دارند، از همان دست آدمهایی هستند که سیاسیگری و عقایدشان را مطابق با جریان قدرت تنظیم میکنند و از همین رو نیز بسته به این فرآیند به آن جهت میدهند. اساسا این دست از اصلاحطلبان همانهایی هستند که نه اصولگرایان و رئیسی، نه جریان چپ و نه مردم نباید روی آنها حساب ویژهای باز کنند، چراکه جز قدرت و منصب و پول و بقای خود چیزی برای کشور و مردم نمیخواهند. البته ناگفته نماند در مقابل همین دسته گروهی کاملا متفاوت هم هستند که ناامید از جریان اصلاحطلب و اصولگرا به دنبال همکاریهای صادقانه با هر کسی میگردند که بتواند کاری شایسته برای ایران انجام دهد؛ نشانبهآننشان که از دفتر رئیسی با برخی چهرههای این جریان تماس گرفته شده و در این بین بعضی از این چهرهها بیآنکه ذرهای به پست و مقامی بیندیشند یا ترسی از عواقب بیان واقعیت داشته باشند، مشکلات کشور را دلسوزانه به قلم آوردهاند و از رئیسی خواستهاند آنها را به هر نحوی که شده حل کند.
این دسته تنها دغدغهشان رویای ایرانی شاد و آزاد است؛ حالا با هر کسی و به هر شکلی. دسته دیگر از چهرههای اصلاحطلب اما منتظرند، منتظر تا ببینند اوضاع چگونه پیش میرود تا بعد برایش فکری کنند. فقط همین. گروه بعدی اصلاحطلبان به نیکی میدانند جریان اصلاحات با این فرمول دیگر راه بهجایی نخواهد برد و باید تغییرات اساسی در خود ایجاد کنند؛ تغییراتی که قطعا بهمعنای تغییر نامهای شکلی شوراها و تشکلها با همان سیاستهای قدیمی یا جایگزین کردن یک رئیس به جای رئیس دیگر نیست؛ بلکه یک تغییر ریشهای است و بنیادین. این جریان باید به این فکر کند که چرا بعد از ۲۴ سال از اعلام موجودیت، هنوز نتوانسته هواداران ثابتی مانند رقیب خود داشته باشد. این دسته ضمن اینکه بهدنبال تغییر اساسی در جبهه خود هستند باید تلاش کنند این تفکر در باقی افرادی که مانند آنها نمیاندیشند هم ایجاد شود؛ چون در غیر اینصورت آش همان آش است و کاسه همان... ؛ باز هم بدونمانیفست و بیهدف.
تنها هر چهار سال یکبار خاتمی میآید و یک پیام حضور در انتخابات میدهد شاید گرفت(!) و در این راستا عدهای به نام اصلاحطلبی صاحبقدرت و منصب شدهاند و در نتیجه باز هم از نقطه صفر همهچیز شروع میشود. گروهی از اصلاحطلبان هم اما ممکن است به این نتیجه رسیده باشند که اساسا جریانشان یک جریان حذف شده است که نه این سر جوی است و نه آن سر جوی. این دسته دیگر حضور در انتخابات و تلاش برای رقابتها را وقتی نه بخشی از حاکمیت آنها را میپذیرد و نه جریان مردمی، به صلاح نمیدانند و معتقدند عملا باید شکل و شمایل فعالیتهایشان را تغییر دهند و نوعی دیگر بیندیشند و از اصلاحطلبی اعلام برائت کنند .
و برای همیشه نیز از جریان قدرت خداحافظی و چهبسا برخیشان به سمتوسوی دیگری بروند. دسته بعدی اصلاحطلبان هم هنوز در خواب سیاسی زمستانی خود به سر برده و خود را با توجه به همان چهرههای شاخصی که دارند، دلخوش میکنند و معتقدند باید به ظرفیتهایی مانند خاتمی و امثالهم بالید یا هنوز از حصر میگویند و تصورشان این است که این گفتهها و تکرار مکررات همچنان خریدار دارد. چهرههای اصلاحطلبی هم هستند که معتقدند به جای انفعال امروز باید نقش یک منتقد سازنده را برای دولت جدید بازی کنند و با دقت موارد را رصد کرده و زبان به نقد بگشایند و تحلیلهای منطقی داشته باشند و از اینرو خواهان بازشدن هرچه بیشتر فضای سیاسی شوند و اجازه ندهند حضور قوای یکسان درکشور، فضای نقد و بهچالش کشیدن مسئولان و مقامات را برای همیشه به محاق برده و به این ترتیب رسانهها و سایر جایگاههای کشور در عوض ایفای نقش یک مطالبهگر منطقی و دانا، نقش بلهقربانگوها را برای صاحبانقدرت کنونی بازی کنند و عملا مردم و مطالباتشان کنار گذاشته شوند. از همین رو این دسته معتقدند اصلاحات باید خود را مطالبهگر حقوق مردم بدانند؛ نه جریان خودش و باید منتقدی آگاه و دلسوز در این سالهای پیشرو باشند.
جریان اصلاحات و افراد درون این جریان را در عصر رئیسی به هر دسته و گروهی که تقسیم کنیم اما باید یک نکته را خوب بدانیم؛ اینکه اگر بنا باشد آنها همان رویه این ۲۴ ساله را در پیش بگیرند و حتی حنایشان برای ۴ سال بعد دوباره رنگ پیدا کند و بتوانند مردم را مجاب به رای به کاندیدای خودشان کنند، اما حقیقتا این روش و مرام، کاری برای بهبود اوضاع این مردم نخواهد کرد.
ارسال نظر