قاتل در زندان کتاب نوشت
جوانی که پسرخالهاش را کشته و بعد از سالها موفق به جلب رضایت اولیایدم شده بود، در زندان کتابی مذهبی نوشت و آن را منتشر کرد.
پرونده این جوان که ابراهیم نام دارد و تبعه افغانستان است ششسال قبل به جریان افتاد. در آن زمان به پلیس گزارش داده شد فردی بهنام حسن بهخاطر ضربهای که به سرش خورده به قتل رسیده است.
ابراهیم که تنها فرد حاضر در محل بود پس از دستگیری به قتل حسن اعتراف کرد و گفت: «من و پسرخالهام با هم زندگی میکردیم. خیلی همدیگر را دوست داشتیم و مشکلی نداشتیم از وقتی به تهران آمده بودیم با هم زندگی میکردیم. هر دو کارگر بودیم و هزینه زندگی را هم تقسیم میکردیم تا اینکه روز حادثه با هم جروبحث کردیم و او به من حمله کرد و من هم با چوب ضربهای به سرش زدم بعد که بیهوش شد خودم او را به بیمارستان رساندم اما نتوانستم نجاتش دهم.»
اولیایدم مقتول در دادسرا علیه ابراهیم شکایت و درخواست قصاص کردند. پرونده پس از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست علیه متهم برای رسیدگی به شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
متهم در دادگاه گفت: خالهام میداند من چقدر با سعید رابطه خوبی داشتم ما مثل برادر بودیم و خیلی همدیگر را دوست داشتیم روز حادثه هم در آشپزخانه مشغول کار بودم که پسرخالهام به شوخی به من ضربه زد همه کارهایش شوخی بود چندباری به او گفتم نکن اعصابم خرد میشود دوباره تکرار کرد من هم عصبانی شدم و با چوبی که دم دستم بود یک ضربه به او زدم. قصدم کشتنش نبود اما ضربه محکم بود و باعث شکستگی در جمجمهاش شد. از کاری که کردم خیلی پشیمان هستم و درخواست بخشش دارم.
قضات با توجه به درخواست اولیایدم، رای بر قصاص متهم صادر کردند. حکم مورد تایید دیوانعالی کشور نیز قرار گرفت. ابراهیم از آن پس در زندان منتظر اجرای حکم بود تا اینکه خانواده مقتول بعد از ششسال حاضر به گذشت شدند.
روز گذشته وقتی متهم برای محاکمه به لحاظ جنبه عمومی جرم به دادگاه منتقل شد یکبار دیگر اتهامش را قبول کرد و گفت از کردهاش پشیمان است او گفت: در سالهایی که زندان بودم خیلی تغییر کردم و سعی کردم وقت خودم را با دعا و عبادت پر کنم و از ائمه اطهار درس بگیرم حتی کتابی نوشتم که در ۵۰۰ نسخه منتشر شد و در اختیار عموم قرار گرفت.
در این کتاب احادیث و گفتههای ائمه و صالحین را جمعآوری کردم تا دیگران هم درس بگیرند. حالا ششسال است که در زندان به سر میبرم و در این مدت تاوان کاری را که کرده بودم پس دادم و خیلی تغییر کردم خانهای داشتیم که پدرم آن را فروخت و بهعنوان دیه به خانواده خالهام داد. درخواست دارم با توجه به اینکه تغییر کرده و راه دیگری را در زندگی پیش گرفته و در زندان نویسنده شدهام مرا ببخشید و در مجازاتم بهلحاظ جنبه عمومی جرم تخفیف بدهید تا بتوانم از زندان بیرون بیایم و به شهرم بروم و زندگیام را از سر بگیرم.»
قضات بعد از پایان جلسه دادگاه برای صدور رای وارد شور شدند.
نظر کاربران
حسن بالاخره يا سعيد؟!
ایول خدایی بعضیا حواسشون خوب جمعه :دی