۵۰۰سال جانفشانی آذربایجانیها برای ایران
آذربایجان، یکی از ایرانیترین بخشهای فلات ایران است؛ سرزمینی که در تاریخ ملت ما، به خاطر حضور و حماسهسازی مردان بزرگ، همواره سربلند و سرافراز بوده است.
خراسان: آذربایجان، یکی از ایرانیترین بخشهای فلات ایران است؛ سرزمینی که در تاریخ ملت ما، به خاطر حضور و حماسهسازی مردان بزرگ، همواره سربلند و سرافراز بوده است.
طُرفه اینجاست که این مهد آزادهپرور، در طول تاریخ چندهزارساله خود، همیشه سدی نفوذناپذیر در برابر هجوم بیگانگان بودهاست و آن را نماد غیرت و شرف ایرانیان دانستهاند. آذربایجان، در دوران پیش از اسلام، دژ تسخیرناپذیر ایران در برابر هجوم رومیان بود و شرنگ تلخ شکست را در کام متجاوزانی میریخت که گمان میکردند میتوانند آن را از سرزمین مادریاش جدا کنند.
یاوههایی که بیسابقه نیست
در دوره اسلامی و بهویژه پس از تشکیل سلسله صفوی که به باور مورخان، ملیت ایرانی را در پرتو اسلام، حیاتی دوباره بخشید و به احیای هویت نیاکان مؤمن و خردمند ما، از پس سالها هجمه و غارتگری مغولان و تیموریان، مبادرت ورزید، آذربایجان، قلب تپنده ایران و نقطهثقل و قوت سرزمین مادری بودهاست.
در آن زمان هم، شباهت زبان و لهجه رایج مردم این خطه با اقوام ساکن در آناتولی، توهم تسلط و اشغال این سرزمین را در ذهن بیمار سلاطین عثمانی انداخت؛ اما با وجود هجومهای گاهبهگاه، آذربایجان تن به سلطه بیگانه نداد و پیوند استوارش با ملک ایرانزمین، دشمن را به آن سوی مرزها تاراند.
اینکه این روزها، آقای اردوغان، با شیطنتهایی که رنگ سیاسی دارد، درصدد است تا هویت ایرانی آذربایجان را انکار کند، در تاریخ ما بدون سابقه نیست؛ پیش از اردوغان، سلیم و سلیمان و مراد، سلاطین مقتدر عثمانی هم نتوانستند از این یاوهگویی طرفی ببندند و حریف سپاهیان سلحشور ایران شوند؛ قزلباشانی که عموماً زاده خاک پاک آذربایجان بودند.
آذربایجان؛ هویت ایران
آذربایجان سرزمینی است که صدر تا ذیل آن، با خون جوانانی که برای پاسداری از ایران، پا به معرکه مبارزه با اجنبی گذاشتند، گلگون است. هنوز هم، یادمان چالدران، یادگار آن نبرد پرحماسه، پیشِ روی هر ایرانی غیرتمند قرار دارد و آرامگاه شهدای آن نبرد در اردبیل که پارههای تن فرزندان آذربایجانی ایران را در خود جای داده، باقی است. هر ایرانی، اگر بخواهد هویت خویش را جستوجو کند و به دنبال واکاوی تاریخ پرشکوه خود باشد، باید از جاده آذربایجان بگذرد.
به یاد بیاورد که چگونه در سال 880 خورشیدی، سنگ بنای ایران متحد، پس از سالها کشتار و غارت، در شهر تبریز و به کف باکفایت اسماعیل یکم گذاشته شد. به یاد بیاورد که وقتی ازبکان از شرق و عثمانیها از غرب به ایران بزرگ تاختند، چگونه فرزندان این خطه سلحشورپرور، مردانه ایستادند و در کنار همه مردم ایران، از خود حماسههای جاودانه خلق کردند.
به یاد بیاورد که آذربایجانیها، در ایلغار عثمانی و روس، اشعار حکیم توس را در میدان نبرد زمزمه میکردند و شاهنامه فردوسی برای آنها، منشور میهندوستی و غیرت و شرف بود؛ هرچند که به ظاهر، زبانی که با آن تکلم میکردند، با کلام فردوسی بزرگ تفاوت داشت؛ اما چه باک که پیوند با خاک را زبان تعیین نمیکند؛ این ریشه کهن و این هویت پاینده را نمیتوان با غرغره چند شعار بیمسما انکار کرد.
صلای ایرانی بودن در آذربایجان
دوره قاجاریه، اما، برای ایرانیان اهل آذربایجان، مبدل به عصر تلخکامی و فراق شد. هجوم رجالههای روس و بیکفایتی دربار فتحعلیشاه، داغ جدایی 17 شهر قفقاز را تا ابد بر دل ایران گذاشت. در آن سالها، آذربایجان یکپارچه در برابر خصم خروشید و چون بسیاری از اهالیاش، سیطره بیگانه را بر خاک اجدادی مشاهده کردند، تن به هجرت دادند و خود را به اراضی جنوبی ارس رساندند تا در مُلک اجدادی زندگی کنند و بمیرند.
مهاجرانی که بعد از دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای، به جنوب ارس آمدند و صلای ایرانیبودن سر دادند و نام ایرانی بر فرزندانشان نهادند، بزرگترین سند تاریخی برای پاسخ به هرزهگوییهای طاماتبافان هستند. آذربایجانیها، همدلان و همراهان یکی از درخشانترین چهرههای تاریخ ایران، میرزاتقیخان امیرکبیر بودند؛ فرزند دیگر ایران از دیار فراهان. در زمان وزارت ولیعهد قاجار در تبریز، آذربایجانیها هر آنچه را داشتند در طَبَق اخلاص نهادند، به صدراعظم ایراندوست هدیه کردند؛ آری؛ در آذربایجان هرکس عشق ایران دارد و با این عشق نفس میکشد، محترم است و سزاوار ستایش.
آذربایجان، در ایام پس از آن نیز، همواره صلای ایرانیبودن سر دادهاست؛ در آن کشمکش طولانی مشروطهخواهی و در بحبوحه حوادث سال 1285 خورشیدی و بعد از آن، آذربایجان را باز هم قلب تپنده ایران میبینیم. در سیاهی استبداد صغیر و در سکوت مدهشی که سراسر ایران را فرا گرفت، این آذربایجان بود که بیرق آزادی و آزادیخواهی را برافراشت و اینبار، ستارخان و باقرخان، در کسوت فرزندان ایران، رخت سربازی پوشیدند و برای شکوه وطن، چه جانبازیها که نکردند؛
بگذریم از مقاومت جانانه ثقةالاسلام تبریزی که سر به دار بیگانه داد، اما تن به مذلت و ننگ تمکین از بدخواهان وطن، هرگز؛ او را روز عاشورا و در هنگامه سلطه اجنبی بر تبریز، 9 دیماه سال 1290، به میدان اصلی شهر بردند و درحالیکه ذکر خدا بر لبانش جاری بود، به شهادت رساندند تا در شمار غیورمردانی قرار گیرد که تاریخ ایران به حمیت و شرفشان مباهات میکند.
بگذارید از شیخ محمد خیابانی هم یادی کنیم؛ روحانی آزادهای که برای ایران عزت میخواست و اقتدار آذربایجان را جز در پرتو عظمت ایران نمیجست.
آذربایجانیها هرجا که رفتند و در هر کوی که ساکن شدند، صلای وطندوستی و ایرانخواهی سردادند؛ در مشهد و در آن کارزار نفسگیر عصر مشروطه، این آذربایجانیهای مهاجر بودند که یکپارچه صلای آزادی ایران را سر دادند و میرزاعلیآقای مجتهد تبریزی، ساکن مشهد و زاده آذربایجان، نخستین نماینده منتخب مردم مشهد در اولین مجلس شورای ملی بود.
در اینجا باید از کلنل محمدتقیخان پسیان هم یاد کنیم؛ شیرمرد خطه آذربایجان و از دودمان ریشهدار پسیان که ساکن تبریزند و مفتخر به تابعیت ایران؛ نخستین خلبان ایرانی و از معدود رزمآوران غیور و وطنخواه این مرز و بوم که در برابر فوج دشمنان، در ماجرای حمله روسیه تزاری به شهر همدان و پس از قرارداد 1907، ایستاد و برای تهییج سربازان خود، به اشعار حماسی حکیم توس متوسل میشد و بیتی ماندگار از فرخی سیستانی، شاعر نامدار ایرانی قرن چهارم هجری را زیر لب زمزمه میکرد: «یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ / یا او سَرِ ما به دار سازد آونگ».
پرچمی که همچنان بالاست
اما قصه وطندوستی و ایرانخواهی آذربایجان و مردمان غیورش، به اینجا ختم نمیشود؛ کافی است تاریخ 50 سال اخیر را مرور کنیم؛ کافی است مدعیان ایراندوستی در آن سوی آب که سرزمین مادری را در بند استعمار و استکبار میخواهند، نامهایی را مرور کنند که تا جهان باقی و نام ایران در اعتلاست، فخر هر ایرانیاند و سزاوار ستایش و تکریم؛
مهدی باکری، آن اَبَرمرد ایران، سردار سلحشور میدان جهاد؛ او که پیکرش را آبهای خروشان اروند در آغوش گرفت و یادش بر تارک تاریخ این مرز و بوم باقی ماند یا برادرش، حمید باکری یا حسن باقری، او که با هوش و ذکاوتش، کلید فتح خرمشهر را به دست آورد و آن شهر درخونتپیده را به ماممیهن بازگرداند یا قاسمعلی ظهیرنژاد، آن شیر شرزه که نامش بر پیکر دشمن لرزه میافکند و تا پای جان در دفاع از ناموس وطن ایستاد یا جواد فکوری، شیربچه تبریزی، فرمانده نیروی هوایی ایران که ضرب شست او و همرزمانش در عملیات مشهور «کمان 99»، اولین پاسخ قاطع به هجوم دشمن بعثی بود و عملیات «اچ-3»، با طراحی آنها، شکوه و اقتدار نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را به رخ همه بدخواهان کشید.
واژهها قاصرند از آنکه قهرمانانی چنین پرآوازه را توصیف کنند؛ قهرمانان ایران، فرزندان این خطه سلحشورپرور، زادگان آذربایجان؛ درود خداوند برهمه آنها و شهدای بزرگ راه دین و میهن باد؛ شهدایی که مردمان خطه آذربایجان، رهروان نیکو خصال آنها هستند.
ارسال نظر