حرفهای متفاوت امیرخانی
رضا امیرخانی اگرچه در نسل نویسندگان انقلاب و معتقد به نظام تعریف میشود، اما در سالهای گذشته ترجیح داد که کتابهایش را ناشران مستقلی چاپ و منتشر کنند و البته نشان داد که توانسته است گروه زیادی از خوانندگان را به سمت خود جذب کند.
روزنامه همدلی: رضا امیرخانی اگرچه در نسل نویسندگان انقلاب و معتقد به نظام تعریف میشود، اما در سالهای گذشته ترجیح داد که کتابهایش را ناشران مستقلی چاپ و منتشر کنند و البته نشان داد که توانسته است گروه زیادی از خوانندگان را به سمت خود جذب کند. در اوج بیاعتنایی مردم به کتاب و در حالی که تیراژ کتاب به چند صد جلد رسیده بود، برای خرید آخرین رمانش «رهش» در تهران صف بستند و تنها در چهار ماه بعد این کتاب به چاپ چهارم رسید.
از این منظر او گوی سبقت را از بسیاری از نویسندگانی که زیر عنوان «مستقل» تعریف میشوند، ربوده است. با این همه او حتی اگر قرار باشد که در جناحهای سیاسی کشور هم تعریف شود، در سخنانش خود را به جناح اصولگرا نزدیکتر بداند. به خصوص که به صراحت میگوید که با دوم خرداد مخالف بوده و به خاتمی هم ارادتی ندارد. او روزگاری 10روز با سفر رهبر انقلاب به سیستان همراه بود و از این سفر کتابی نوشت. کینهاش به ترامپ را به خاطر ترور سردار سلیمانی ابدی میداند و با بسیاری از سیاستمداران نزدیک به هسته اصلی نظام نیز مراوده داشته و احتمالا دارد، اگرچه یکی از علاقهمندیهایش هاشمی رفسنجانی بوده است.
به گواهی جوایزی که از جشنوارههای فرهنگی مرتبط با نظام گرفته، نویسنده مورد علاقه نظام نیز هست، با این همه او گاه حرفهایی برزبان میآورد که منتقدان نظام نیز به راحتی امکان آن را ندارند.
امیرخانی در جدیدترین گفتوگوی خود با برنامه اینترنتی «دم خروس» حرفهای متفاوتی زد که البته برخی از آنها را در موضعگیریهای دیگری نیز بیان کرده بود. در ادامه خلاصهای از سخنان وی به نقل از انصافنیوز منتشر میشود:
باید با هم حرف بزنیم
«هر چقدر جلوتر آمدیم و سالهایی گذشت همه ما احساس کردیم که باید با هم حرف بزنیم، بعد از سال۸۸ آقای خاتمی که من هیچوقت به او رای ندادم و از ارادتمندان ایشان هم نیستم، یک صحبتی داشتند که گفتند اگر من حوادث۸۸ را دیده بودم فردای صبح دوم خرداد به برادرم آقای ناطق زنگ میزدم و به ایشان میگفتم شما یکسوم آرا را کسب کردید و طبیعیست که در یکسوم عزلونصبها نقش داشته باشید و اگر پیشنهادهایی دارید به من بدهید. من همان روزها که این را شنیدم با اینکه حال همه ما بد بود، اما گفتم اگر حوادث۸۸ همین یک دستاورد را داشته باشد که همه این را متوجه شده باشیم خیلی ارزش دارد.
باید با ورزشکاران اسرائیل بازی کنیم
یک قسمتی از تحریم به خودمان برمیگردد، خودمان نباید در حوزههای مختلف خودمان را تحریم کنیم. مثلا اگر من یک شهروند آمریکایی را دیدم فکر نکنم چون رابطه دولتی نداریم من هم از او باید فاصله بگیرم. در حالی که منِ انقلابی باید بتوانم با او گفتوگو کنم.کمی آنطرفتر بروم، من اگر شهروند رژیم اشغالگر قدس هم ببینم با اینکه موضع من درباره موضوع فلسطین کاملا مشخص است که چیست، حتما با او صحبت میکنم. بارها پیش آمده که این اتفاق افتاده. من نباید خودم، خودم را تحریم کنم. در سفری کسانی که مسئولیت داشتند دوست نداشتند با شهروند فلسطین اشغالی صحبت کنند.
اتفاقا باید با او گپ بزنم، حداقلش این است که علیه بنیامین نتانیاهو حرف مشترک داشتیم. در تشک کشتی هم باید با ورزشکاران رژیم اشغالگر قدس کشتی گرفت. احساس میکنم این موضوع ربطی ندارد به بهرسمیت شناختن این رژیم و این را همه جا اعلام میکردم که معنیاش به رسمیت شناختن نیست و یک مسابقه ورزشیست با کسی که من کشور او را به رسمیت نمیشناسم.
این خیلی بهتر از آن است که خودم را به مصدومیت بزنم. با آن منطقی که مسابقه را ممنوع میکند بخواهیم صحبت کنیم نباید وارد سازمان ملل، المپیادهای علمی، المپیک و… هم بشویم. اگر آزاد باشد و آن وقت کسی مسابقه نداد خیلی موضوع ارجمندتری است و جالبتر هم به آن در جهان نگاه میشود. حرف زدن با شهروند اسرائیل به آرمان من بیشتر کمک میکند. بهعنوان یک آدم ضداسرائیلی من اسرائیل را تحریم نمیکنم و اتفاقا تلاش میکنم با او گفتوگوی انتقادی داشته باشم.
گشت ارشاد باید حذف شود
چیزهایی که ناکارآمد هستند یا باید حذف شوند یا تصحیح؛ این موضوع فارغ از علاقه ما است. یعنی حتی آنهایی که علاقهمند به گشت ارشاد هم هستند به دلیل ناکارآمدی آن نباید آن را ادامه دهند.
من یک زمانی سوالات را دستهبندی کردم، دهه ۶۰ اصلا ما سوالی نداشتیم و بولدوزری داشتیم میرفتیم و در فضای انقلابی که وجود داشت سوالهای جهان را حل کرده بودیم، در دهه ۷۰ با سوال حق و تکلیف و سوالاتی که دکتر سروش طرح کردند و مهم هم بود آمدیم جلو، در دهه ۸۰ مسائل مربوط به توسعه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… سوالات ما بود؛ اما در دهه ۹۰ سوال فقط درباره کارآمدی و ناکارآمدی است.
مثلا ما روزی درباره حجاب این سوال را داشتیم که «آیا حجاب اجباری درست است یا اختیاری؟» اما الان سوال این است که «آیا حجاب اجباری کارآمد بوده یا ناکارآمد؟»
چرا فردوسیپور باید حذف شود؟
بابت تعطیلی برنامه نود خیلی ناراحتم، من با عادل در دانشگاه صنعتی شریف همدانشکدهای بودم، ما هفتهای یک بار میرفتیم از یک جایی در دانشگاه نشریههای بینالمللی تخصصی را تحویل میگرفتیم، آنجا من یک جوانی را میدیدم که در حالی که همه داشتند مجلات علمی را تحویل میگرفتند او مجله فرانس فوتبال را تحویل میگرفت. برای ما خیلی چیز عجیب و غریبی بود. ما هم فوتبالی بودیم ولی نه در این حد.
عادل فردوسیپور تنها کسی بود که از همان زمان هدفش در زندگی مشخص بود. یک بار سر گرفتاری عادل به شکل اتفاقی قائممقام سازمان صداوسیما را دیدم به او گفتم ببخشید شما سی سال پیش میخواستید چه کاره شوید؟ گفت یادم نیست، آن زمان مشغول درس و بحث و… بودم؛ گفتم همین است دیگر تو نمیدانستی میخواهی قائممقام صداوسیما شوی اما این بدبخت میدانست میخواهد برنامه نود درست کند. یک نفر را در ایران داشتیم که به کارش علاقهمند بود و یک کار شخصی را توسعه داد و بزرگ و بزرگتر کرد و میشد بهعنوان یک نمونه موفقیت دربارهاش حرف زد.
واقعا نمیفهمم چرا باید حذف شود. عادل نمونه یک کار موفق رسانهای بود که حوزه تخصصی خودش را شفافسازی میکرد. من هیچوقت یادم نمیرود در دوره ۸۸ عادل آمد و در پاسخ به طرفداران تراکتورسازی که به رای تیمشان در نظرسنجی برنامه معترض بودند نشان داد که نتیجه نظرسنجی سالم است. مثل همین برنامه باید در حوزههای سیاسی همان سالها ساخته میشد.
از شکسته شدن سنگ قبر یزید هم ناراحت میشوم
من از شکسته شدن سنگ قبر یزید هم ناراحت میشوم، فردی وقتی مُرد دیگر پروندهاش بسته شده است، و این شکستن سنگ قبرها کار بیمعنی است. مگر میشود آدم از شکسته شدن سنگ قبر دکتر یزدی ناراحت نشود؟! من از شکسته شدن سنگ قبر اعدامیها ناراحتم و هر بار این را میبینم حالم بد میشود. این کار بیمعنی است، ما داریم با چه میجنگیم؟!
این کار شبیه مثله کردن است. اسلام آمد که جلوی مثله کردن را بگیرد. آقای گلشیری هیچ وقت نویسنده محبوب من نبود، از فرم نوشتههایشان خیلی آموختم، اما از لحاظ فکری به هیچ عنوان برای من محبوب نیست، با نوع مدرنیزمی که او میفهمد من دعوا دارم، ولی این ربطی ندارد که من به مُرده او بیاحترامی کنم.
یا درباره فرقه بهاییت من نظرم همانهایی است که بیست سال پیش داشتم. قدرت این فرقه را در ارتباطات خارجی آن میدانم، اصلا آن را شبیه یک مذهب و دین نمیدانم و یک فرقه میدانمش. اما آیا شهروند بهایی حق زندگی، تعیین رشته، تحصیل و… دارد؟ بله همه این حقوق را باید داشته باشد. در مبارزه فرهنگی و مذهبی در مقابل آنها هستم اما درباره حقوق شهروندیشان همانطور که امیرالمومنین (ع) میگوید باید کمکشان کنم.
به صدور انقلاب به صورت نظامی اعتقاد ندارم
به صدور انقلاب به صورت فرهنگی و اقتصادی اعتقاد دارم اما به صورت نظامی نه. باید تلاش کنیم حوزه نفوذمان در جهان را بالا ببریم، در حوزه نوروز، فرهنگ، زبان، مذهب و… و اینها الزما همهاش مفاهیم انقلاب اسلامی ندارد. یعنی اگر رفتن خانم گوگوش به تاجیکستان به درد ما میخورد باید از او استفاده کنیم. این طور کارها را من انقلابی میبینم. اگر حفظ شدن این کشور به این چیزها وابسته است باید انجام داد.
انشاءالله که نظامیها رای نمیآورند
مردم به نظامیها رای نمیدهند، انشاءالله که رای نمیدهند، به نظرم مردم این را به خوبی متوجه میشوند، ما مخلص همه نظامیهایی که نظامی هستند، هستیم. من مخلص حاج قاسم هستم که وقتی به او گفتند برو دکترایت را بگیر گفت من سربازم، دکتر سرباز که معنی ندارد. کیف میکنم از اینکه هزار بار به او گفتند در این مسئله و آن مسئله وارد شو اما نیامد.
عزتش هم برای همین بود. درباره اینکه نظامیها وارد فرهنگ شوند یک مطلبی نوشته بودم با عنوان «فرمانده نیروی هوایی نویسندگان»، همانقدر که نویسندگان نیروی هوایی داشته باشند اینکه نظامیان بخش فرهنگی داشته باشند هم بیربط و بیمعنی است. نظامیان در جای خودشان خیلی هم عزیز هستند و حضورشان لازم است. خودِ نظامیان باید بیشتر از ما از این موضوع احساس خطر کنند.
ترامپ از جایی میآید که احمدینژاد آمد
ترامپ از همان جایی از جامعه آمریکا میآید که احمدینژاد در ایران آمد. جایی که ماها اصلا فکرش را هم نمیکنیم. تصور این بود که نفر بعدی آقای خاتمی، آقای معین است، ولی به یکباره احمدینژاد میآید و رای هم میآورد. آقای ترامپ از چنین جاهایی میآید، از جاهایی از جامعه که نادیده گرفته شدند. در دور دوم هم انتخاب میشود و دلیلی نمیبینم که دوباره انتخاب نشود. دوست ندارم انتخاب شود ولی...
رئیسجمهور باید کارهای باشد
امیدوارم رئیسجمهور بعدی ایران زیر پنجاه سال باشد، برای آینده افق داشته باشد و درباره گذشته حرف نزند. چپ و راستش خیلی فرقی نمیکند. اگر به این سمت برود کشور میتواند به سمتی حرکت کند که در آن یک توسعهای هم باشد حتی خلاف نظر من. ولی اگر قرار باشد همین آدمهایی که میبینیم بیایند و حرفهای تکراری خودشان را بزنند کشور در معرض خطر فروپاشی خواهد بود. نسل تازهای باید بیایند و نسل قبلی جا خالی کنند. رئیسجمهور باید و میتواند کارهای باشد، رئیسجمهور میتواند ریلگذاریهایی را ایجاد کند تا رهبر، نظام و همه جاها پشت سر او حرکت کنند، اگر چند پروژه مشخص داشته باشد.
آقازادههای مسئولان غیرقابل اعتمادترین آدمها هستند
هر کسی مسئول میشود وارد یک رزمایش زهد میشود که در بچههایشان مانور تجمل میشود. غیرقابل اعتمادترین دستهای که در ایران میشناسم بچههای مسئولان هستند. اینها بیشتر از همه از تناقضات ما خبر دارند. هیچکس به اندازه اینها از تناقضات ما خبر ندارد. برای همین مسئولی که خانوادهاش هنوز دوستداشتنی باشند در نظر من خیلی دوستداشتنی است.
رهبری باید دورهای شود
کشور نیازمند تغییرات قابل شمارش و مشخص است. اگر این تغییرات صورت بگیرد به نظرم میآید که نسلی به وجود میآید که تغییرات خیلی خوبی را ایجاد میکنند، به همین نسلی که در همین آموزشوپرورش دارد بزرمیشود هم امیدوارم.
اما ده تا پانزده مورد است که تا اصلاح نشود اتفاق مثبتی نخواهد افتاد. بخشهای زیادی از این موارد با حاکمیت است. یعنی رهبر گرامی انقلاب باید در این موضوع وارد عمل شوند، رهبری باید دورهای شود، قیافه خبرگان باید تغییر کند؛ من نمیگویم اعضای خبرگان خوبند یا بد، درست است یا نادرست. من این آقایان را میبینم خودشان خیلی خوب هستند اما قیافهشان به درد کار حکمرانی نمیخورد. اینها باید تبدیل شوند به آدمهای جوانی که میتوانند حرف بزنند، گفتوگو کنند و سوالهای من را بشنوند و حرف بزنند.
همه نهادهای غیر شفاف باید شفاف شوند، بهعنوان مثال اگر میخواهیم به سوریه برویم باید با مردم صحبت کنیم، باید به مردم بگوییم ما به سوریه میرویم اما همه کارهای بشار اسد درست نیست، بشار مثل ما نیست، پوتین مثل ما نیست و… باید با مردم شفافتر صحبت کنیم و بر مبنای منافع ملی توافق کنیم.»
ارسال نظر