نقدي بر انتشار اخبار جعلی درباره زندهیاد محمدرضا شجریان
بیماری خبررسانی مرگ دیگری!
با اینکه به استقبال اخبار مرگ و غم رفتن از گذشتههای دور در فرهنگ ایرانی همچنان که سعدی بزرگ در بالا اشاره کرد، امری مذموم و نکوهششده بود، این روزها روالی معکوس در جامعه یا لااقل در فضای مجازی پیدا کرده است.
روزنامه شرق: حضرت سعدی در قرن هفتم هجری گفته است:
«خبری که دانی که دلی بیازارد
تو خاموش تا دیگری بیارد
بلبلا! مژده بهار بیار
خبرِ بد به بوم باز گذار».
با اینکه به استقبال اخبار مرگ و غم رفتن از گذشتههای دور در فرهنگ ایرانی همچنان که سعدی بزرگ در بالا اشاره کرد، امری مذموم و نکوهششده بود، این روزها روالی معکوس در جامعه یا لااقل در فضای مجازی پیدا کرده است.
در فضای مجازی از توییتر و اینستاگرام تا تلگرام و... خیلیها دنبال مرگ دیگران میدوند! در واقع خبررسانی پیرامون مرگ دیگری به جاذبه مشمئزکنندهای تبدیل شده که روزبهروز بر مشتاقانش افزوده میشود.
کافی است هنرمندی نامی به علت کسالت در بیمارستانی بستری شود. حال اگر خانواده این هنرمند یا دستاندرکاران بیمارستان مورد نظر به هر دلیلی از عدم آگاهی نسبت به اهمیت اطلاعرسانی تا تعمدی خود خواسته، تمایلی به اطلاعرسانی نداشته باشند و از طرفی رسانههای دولتی و حاکمیتی هم بنا بر سلایق و ذائقه شخصی و جناحبندی خود روی خوش به اطلاعرسانی از خود نشان ندهند (خبررسانی جعلی مرگ استاد شجریان توسط صداوسیما نشان داد که زیاد هم نمیتوان به تلویزیون دلخوش بود)، آنگاه موجی از شایعات، اخبار و تحلیلهای شخصی و بیمایه که تنها زاییده اذهان بیمار و منفعتطلب است که برای چند فالوئر و لایک بیشتر تلاش میکنند، در فضای بیدروپیکر مجازی پر میشود.
اگر کسانی در فضای مجازی از شایعهپراکنی مرگ هنرمند یا بزرگی نمیگذرند، حرجی بر آنان نیست که اینان برای اعتباری مجازی و دروغین و کسب نام و نانی حقیر از خودفروشی مجازی ابایی ندارند. به قول برتراند راسل: «از مرگ نترسید. از این بترسید که وقتی زندهاید چیزی درون شما به نام انسانیت بمیرد!».
روشن است کسانی که انسانیت درونشان مرده باشد، حیاتشان به شایعهپراکنی پیرامون ممات دیگران گره میخورد و گویی دردی لاعلاج دارند و درمانی بر آن مترتب نیست. مانند موردی که در اسفندماه 98 با بستریشدن استاد شجریان در بیمارستان جم روی داد. در آن زمان به علت نقصان و خلأ اطلاعرسانی از جانب متولیان بیمارستان و خانواده استاد شجریان، بازار شایعه داغ بود و به نظر روال طبیعی همین بود که کاسبی جویندگان مرگ دیگری پررونق باشد.
پرسش اینجاست که در نوبت دوم و سومی که استاد شجریان در بیمارستان جم بستری شدند و اینبار البته اطلاعرسانی در قالب اطلاعیههای روزانه و گاه هر چند ساعت یکبار از مجاری رسمی بیمارستان انجام میشد، چرا بازار کاسبان شایعهپراکنی مرگ دیگری، اینقدر گرم و پررونق بود؟
به نظر میرسد توهم خودرسانهای رفتهرفته در ذهن نویسندگان شایعات گوناگون در فضای مجازی به توهم واقعیت در نزد این اشخاص تبدیل میشود و این امر با میزان استقبال مخاطبان این اخبار جعلی نسبتی مستقیم دارد. به عبارتی دیگر برای بخش عمدهای از مخاطبان حاضر در فضای مجازی دروغ شیرین از حقیقت تلخ جذابیت بیشتری در این روزهای بهت و حیرت دارد.
چه میتوان گفت؟
هیچ!
به قول حضرت حافظ:
«زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعبروزی
بوالعجبکاری
پریشان عالمی».
ارسال نظر