مرد جوان: لباس رنگی نمیپوشید طلاقش دادم!
همه چیز از زمانی شروع شد كه زن و مرد میانسال به بهانه قبول شدن دخترشان در رشته پزشكی راهی تهران شدند. از همان موقع كمكم رفتارهای مرد تغییر كرد و از همسرش میخواست مثل دوستان دخترش رفتار كند و ظاهرش را تغییر دهد. اختلاف سر این تغییر به حدی میان زن و مرد عمیق شد كه راهی جز جدایی پیش روی آنها نگذاشت.
روزنامه جام جم: همه چیز از زمانی شروع شد كه زن و مرد میانسال به بهانه قبول شدن دخترشان در رشته پزشكی راهی تهران شدند. از همان موقع كمكم رفتارهای مرد تغییر كرد و از همسرش میخواست مثل دوستان دخترش رفتار كند و ظاهرش را تغییر دهد. اختلاف سر این تغییر به حدی میان زن و مرد عمیق شد كه راهی جز جدایی پیش روی آنها نگذاشت.
سیمین با چهره تكیده و صورت رنگ پریده به چهارچوب در شعبه ۲۶۴ دادگاه خانواده تهران تكیه داده و در افكارش غرق است. پوشهای را در بغلش گرفته كه تمام زندگیاش در آن خلاصه شده است. كمی آن طرفتر مرد میانسالی با تیشرت آبی كله غازی و شلوار جین در حال رژه رفتن در راهروی دادگاه است. سیمین نیمنگاهی به او میاندازد و میگوید: «با حمید ۳۷ سال زندگی كردم و چهار فرزند بزرگ داریم، اما جانم به لبم رسیده و دیگر نمیتوانم با او زندگی كنم.»
نوبت رسیدگی به پرونده سیمین و حمید میرسد و آنها روبهروی قاضی گلآور مینشینند. سر درددل سیمین باز میشود و میگوید: «در این شهر غریب هستم و روزی هزار بار با خودم میگویم كاش به تهران نمیآمدم، چون قبل از آن زندگی من و حمید هیچ مشكلی نداشت.»
نفس عمیقی میكشد و میگوید: «به خاطر دخترم به تهران مهاجرت كردم. هر چهار فرزند من بچههای درسخوانی بودند و در رشتههای خوبی درس خواندهاند، اما فرزند چهارمم از همه باهوشتر بود و با تلاش خودش توانست به آرزویش برسد و در رشته پزشكی در یكی از بهترین دانشگاهها قبول شد و برای اینكه او در دوران تحصیل آرامش داشته باشد تصمیم گرفتم با همسرم در كنار او زندگی كنیم.»
زندگی در تهران برای حمید خیلی جذاب بود و ذوق و شوق زیادی كرد. «هر روز وقتی دخترم را به دانشگاه میرساند، خیابانها را میگشت و میگفت فلان مركز تجاری فلان لباس را دارد و در فلان رستوران، مردم چنین غذاهایی میخورند. من را هم تشویق میكرد كه همراه او تهران را بگردم و اوایل قبول میكردم.»
زندگی جدید داشت به سرعت حمید را تغییر میداد تا جایی كه از همسرش میخواست آدرس آرایشگاههایی را كه دوستان دخترشان به آنجا میروند بگیرد و موهایش را مدل آنها رنگ كند: «حمید بهانهگیر شده بود و هر روز از من میخواست به دكتر تغذیه بروم و لاغر كنم. میگفت باید مدل لباس پوشیدنت را تغییر بدهی و لباسهای رنگی مثل دختران جوان بپوشی. حتی چند بار وقتی فهمید كه پدر و مادر بعضی از دوستان دخترم با هم به مهمانیهای آنچنانی میروند، میخواست من را مجبور كند كه با آنها به مهمانی و سفر برویم. من تا حدی سعی میكردم با دل او راه بیایم، اما بعد از یك عمر زندگی نمیتوانستم در حدی كه او میخواهد تغییر كنم.»
صحبت به اینجا كه میرسد، حمید رشته كلام را دست میگیرد و میگوید: «همه خانمها دلشان میخواهد شوهرشان به آنها پیشنهاد تفریح و سفر بدهد و برای ظاهرشان پول خرج كند، اما همسر من مثل آدمهای دلمردهای بود كه از همه چیز بدش میآمد. برای همین من به تنهایی وارد جمع دوستانی میشدم كه تازه پیدا كرده بودم و همین موضوع سیمین را ناراحت میكرد. حتی كار را به جایی رسانده بود كه گاهی به من شك میكرد و زندگیمان شده بود پر از جنگ و دعوا و هر روز از هم دور میشدیم.»
سیمین اشكهایش را پاك میكند و میگوید: «همسرم هر روز تغییر میكرد و وقتی در خانه بود انگار فكر و ذكرش جای دیگر بود. توجهی به من نمیكرد و از همه رفتار و كردارم ایراد میگرفت. كمكم زمزمه طلاق را شروع كرد و به هر بهانهای میگفت اگر نمیتوانی به سبك من زندگی كنی، طلاقت را بگیر. زندگی به حدی برایم تلخ شد كه بالاخره قبول كردم با او توافق كنم كه جدا شویم.»
در پایان قاضی گلآور به درخواست زن و مرد میانسال حكم طلاق توافقی را برای پروندهشان صادر كرد.
نظر کاربران
واقعا که بعضی ها چه فکری میکنن ؟؟
ما داریم به کجا میریم ؟؟؟
پاسخ ها
این از عوارض تهرانی شدنه
این حمید چقد ندید بدید و بی ظرفیته یجوری رفتار میکنه انگار تو یه دهات بدون رفت آمد زندگی میکرده.بابا سنی ازت گذشته یکم سنگین باش مرد.زندگی خودت و بچهات خراب نکن
پیرمرد بی جنبه
حمید یک پیرمرد بی ظرفیت و بی لیاقت هس ، پاش لب گوره توهم زده که پسر۱۴ساله هس
پاسخ ها
چرا انقدر در زندگی به خودتون سخت میگیرین ،پیرمرد نود ساله هم دل داره و حق انتخاب وکسی که دوست داره دلخوش باشه تا آخرین لحظه زندگی هم میتونه لذت ببره ،شما از سی سالگی میتونی منتظر مرگباشی ،ولی بخاطره افکار نا امیدت به مخالف خودت توهین نکن
واقعا به قاضی باید خسته نباشید گفت که سریع حکم طلاق توافقی صادر کرده خدا همه زنان ومردان طلاق گرفته وطلاق داده رو از پیامدها وآسیبهای بعدش حفظ کند
پاسخ ها
اشتباهی مثبت زدم همه شون نه تو این مورد مرد مقصر بود تو موارد دیگه هم زن یا مرد یه طرف معمولا مقصر هستن اوناییکه با تقصیرشون زندگی یه زن یا مرد دیگه رو خراب میکنن ان شاءالله روی خوشی و نبینن
حمید جو گیر می شود
وای ب روزی که خانمهابخوان شوهراشون تغییررفتاربدن قبول نمیکنن ک هیچ بیچاره هابایدبسوزنوبسازن... لعنت به این مردسالاری وحماقت
پاسخ ها
سن پیری ومعرکه گیری
تف به گور بابات حمید
حمید حداقل شصت سالش هست چرا نوشته اید مرد جوان؟!!
خدایا هرنعمتی که به ما میدهی اول جنبه وظرفیتش رابده
چون طبق این متن هیچ کم و کسری برای زنش نذاشته و از هر لحاظ تامینش هم کرده ! با توجه به اینکه زن از خودش اختیاری نداره باید به خواسته شوهرش تن بده غیر از این باشه گناهکاره و باید برای ادب کردنش حتی جایزه که کتکش هم بزنی !!!!!
پاسخ ها
سنجیده ترقضاوت کن الان صدسالپیش نیست مگه حیوونه که کتک بزنه
کاربر ۹:۴۶ حق با شماست ولی این حکم اسلامه ماهم در کشور اسلامی زندگی میکنیم
حالا برو دنبال همون جور آدمها شاید خوشبخت شدی
پاسخ ها
مردجنبه ندارنداونم این حمیدسرپیری
بله دبگه بد حجابی خیلیا توزندگی بقیه هم تاثیر داره
حمیدحق دارد اگربرودگناهی مرتکب بایک زن شوهردار شود؟ بعدن شما چه قضاوتی میکنید
پاسخ ها
بله اتفاقا من هم به همین فکر میکردم ،میتونست سرش جای دیگه گرم باشه و زنش رو به حال خودش بزاره ،من عاشق اینجور مردها و زنها هستم که خواسته هاشون رو از شریک زندگیشان طلب میکنن
شاهین جان حمید ۴بچه داره که کوچیکه الان بیست سالشه یعنی خودش نزدیک ۶۰سالشه یکم خودت فکر کن
چه استدلال مسخره ای: برود با یک زن شوهردار مرتکب گناه بشه ؟ آدمهای خودشیفته شهوانی . اگه قرار باشه یه مرد به همین راحتی شیفته بزک و دوزک بشه که مرد و انسان نیست . والا حیواناتم یه حدو حدودی واسه خودشون قائلن
پاسخ ها
چقدرم به دخترشون ارامش دادن ای کاش اونا همون شهرستان میموندن نهایتش دخترشون یکم دلتنگشون میشد
موافقم بخصوص با پاراگراف اخرت 10:22
اولا اشتباه کردید تهران اومدید جای قبلیتان بهخوبی داشتید زندگی میکردید در ثانی چشم همچشمی و جوگیر تهران شدن کار اشتباهی بود که شوهرش دچار شده. خانواده بیشتر از این ها مقدسه و ارزش نگهداریش رو داره.
از حمید بگذریم که شاید ذوق زده شده ولی زنهایی هستند از۵۵ سال به بالا در خانواده شریک عُمری زندگیشان را غریبه میپندارند به حرفاش اهمیت نمیدند حوصله گفتگو ندارند بر عکسش بافرزندان با اقوام خلاصه این مشکلو ندارند پس قضاوت یکطرفه بی مورد است بزرگترین حقارت برای مرد بی توجهی همسرشه
این اختلاف از قدیم بین انها بوده در تهران بروزکرده و با لجبازی و جبهه گیری به اوج خود رسید باید فرزندان ابن خانواده که باسواد و وارسته هستند دخالت کرده و بین پدر و مادرشان را صلح وصفا بدهند
این گونه رفتارها ازیک نوجوان بعید است جه رسد به این ادم مسن . بهمین سادگی زندگی خود وفرزندگان خود متلاشی نمودند
به این آدمها چه میشود گفت 25 سال تلاش کردم زندگی درست کردیم ولی همه چیز را به نفع خودش مصادره کرده 4 تا بچه را مال خودش میدونه تا موقعی که کوچیک بودن و نیاز داشتن میگفت بیا توله هاتو جمع کن حالا که بزرگ شدن و دانشگاهی مهریه میخواد و آقابالاسر نمیخواد خونه عوض کردیم میگه هنر من بود تو بی عرضه ای ماشین پراید تبدیل به پارس و بعد شاسی شد میگه هنر تو نبود هنر من است آخه یه زن چقدر باید خودشو به نفهمی بزنه متاسفانه برخی جنبه تغییر ندارن فقط غرغر ونفرین