شیوع مفرط خودنویسندهپنداری در ایران
زمانی جوانان ایرانی برای رسیدن به شهرت، درباره سینما و نه حتی تئاتر رویاپردازی میکردند و نقش بستن چهرهشان بر پرده نقرهای سینما را در خوابهایشان میدیدند. تقریبا از هر ۱۰ نفر، ۹ نفرشان یا آرزوی بازیگر شدن داشتند، یا در حال در تلاش برای بازیگر شدن بودند یا ته دلشان از اینکه خوب به هر حال روزی بازیگر شوند و شهرت و لابد ثروتی به هم بزنند، بدشان نمیآمد.
روزنامه توسعه ایرانی: زمانی جوانان ایرانی برای رسیدن به شهرت، درباره سینما و نه حتی تئاتر رویاپردازی میکردند و نقش بستن چهرهشان بر پرده نقرهای سینما را در خوابهایشان میدیدند. تقریبا از هر ۱۰ نفر، ۹ نفرشان یا آرزوی بازیگر شدن داشتند، یا در حال در تلاش برای بازیگر شدن بودند یا ته دلشان از اینکه خوب به هر حال روزی بازیگر شوند و شهرت و لابد ثروتی به هم بزنند، بدشان نمیآمد.
در این میان بُر خوردن میان هنرمندان سینمایی هم افتخاری محسوب میشد برای خودش که با تغییر ظاهر و فرم لباس پوشیدن و برخی عادتهای روزانه همراه بود. بهدست آوردن محبوبیت و شهرت بخشی از احساس فردِ موفق بودن به خود و خانواده و افرادی بود که او را میدیدند. جهانی که گویا تنها از بیرون زیبا مینمود و در واقع بحرانهای هویتی درون آن ناپیدا بود یا از آن حرفی زده نمیشد، مبادا که به آن انتقال حس موفقیت لطمهای وارد شود. اما پایان دهه 80 و آغاز دهه 90، زمان دیگری بود؛ حالا پُز روشنفکری و کتابخوانی و البته نویسنده بودن با قدرت هر چه تمامتر، مفهوم جوان موفق بودن یا بااستعداد بودن را چون ویروسی مسری در تمام کافهها و پاتوقها منتشر کرد تا کلاسهای داستاننویسی از دو یا سه مرکز در پایتخت به چندصد مرکز برسد تا اکنون که مدرسان داستان-نویسی رکورد دو هزار و اندی را برای خود ثبت کردهاند.
حالا دیگر تلاش برای نویسنده شدن جای تلاش برای بازیگر شدن را گرفته است، چاپ کتاب و گرفتن ژست روشنفکری و شرکت در رونماییهای کتاب و البته فرم پوشش متفاوت، عده زیادی را به این توهم گرفتار کرده که اگر نمیشود به پرده نقرهای سینما راه یافت، از راه نویسنده شدن و به هر ضرب و زوری کتاب چاپ کردن که میشود، به شهرت دست یافت. خوب حالا کافهها و گالریها و فضای مجازی به همان میزان میتواند جایی برای جولان دادن و شهرتطلبی را پر کند. این روند به همین جا ختم نشده و وارد مراحل دیگری شده است؛ عدهای برای داشتن رویکردی متفاوت با رفتن به کلاسهای زبانآموزی راه مترجم شدن را در پیش گرفتند، بدون آنکه تکنیک این کار را بدانند یا به قدر کافی سواد ادبی داشته باشند و اندوختهای ذخیره کرده باشند، عدهای به چاپ کتابهای روانشناسی و نسخه پیچیدن برای مردم روی آوردند، بدون آنکه علم و کارشناسی درستی نسبت به روان انسان معاصر داشته باشند.
اما مرحله بعدتر، نه تأسفبار که ننگآور است؛ چرا که عدهای مشغول کتابسازی در تمام زمینههای علوم انسانی شدند که دامنه آن از تاریخ تا نقد و فلسفه را شامل میشد. این در حالی بود که نظریهپردازی فلسفه در ایران به دلایل زیادی که اکنون مجال گفتنش نیست، وجود ندارد.
چاپ کتاب و گرفتن ژست روشنفکری و شرکت در رونماییهای کتاب و البته فرم پوشش متفاوت، عده زیادی را به این توهم گرفتار کرده که از راه نویسنده شدن و به هر ضرب و زوری کتاب چاپ کردن، میشود به شهرت دست یافت
در سالهای اخیر همواره مشاهده شده که شخصی مقاله یا کتابی را با اندک تغییراتی به نام خود منتشر کرده تا از این طریق برای خود کسب نام و نان کند. حتی در مواردی دیده شده که فردی کتاب مترجم یا نویسندهای را خلاصه کرده و آن را به نام خود به چاپ رسانده است. این پدیده در سالهای اخیر شکلی متفاوت یافته و علاوه بر انتحال، کار به سوی تقلب و دست بردن به مقالات علمی ـ پژوهشی در علوم انسانی رفته است. یعنی به هر قیمتی افراد میخواهند در نشریات علمی ـ که امتیازی برای پژوهشگر دارند ـ پذیرش بگیرند.
روند صعودی کتابسازی
در حالی کتابسازی و مقالهسازی در کشوری مانند ایران زیادتر شده است که در غرب تقریبا این معضل را نمیتوان دید. در کشور ما قانونی وجود ندارد که به درستی مقالهساز و کتابساز را به عنوان متقلب تحت تعقیب قرار دهد. علت اصلی چنین رویکردی که افراد سرشناس در این حوزه نیز از آن در امان نماندهاند، شهرت، پول و ارتقای مقام به ویژه در حوزههای دانشگاهی است. استاد باید کار علمی کند و رتبه بگیرد، اما بحث بر سر این است که کار اصیل باید خودش باشد. در غرب مگر کاری نمیشود. استاد اگر در هر ترم یک مقاله ندهد او را بیرون میکنند. نمونههای بسیاری میتوان از افراد صاحبنام گفت که عملا با دزدی از کار دیگران ـ چه کتاب و چه مقاله ـ به جایی رسیدهاند و کسی هم چیزی نمیگوید. وقتی شخصی استاد دانشگاه است با کتابسازی و مقالهسازی ترفیع پیدا میکند و دارای امتیاز میشود.
حال آیا نباید با شخصی که دکتری خود را با برداشت از اثر فرد دیگری میگیرد، برخورد شود؟ در کشوری که مدرکگرایی بسیار زیاد است این خطر وجود دارد که افراد با کتابسازی، مقالهسازی و دزدی از مال دیگران به راحتی ترفیع پیدا کنند، بنابراین به شدت باید برخورد قضایی شود و جاهایی باشند که با آنها برخورد کنند. بخش اعظمی از این مجرمین بیشتر مدرکگرا هستند و شایستگیاش را هم ندارند و جایی هم نیست که تحت تعقیب قرارشان دهد، به همین دلیل به سرقت کار دیگران میپردازند.
اگر مراکز رسمی برای نقد این کارها باشد به مراتب خیلی کم خواهد شد. اما مهم این است که این فرد بترسد و بفهمد جایی هست که از او سؤال کنند. مثلا اعلام میشود فلان مقام دولتی مقالهای را به نام خود چاپ کرده است و هیچکس واکنش نشان نمیدهد و وقتی فرد میبیند به این شکل است، حتی تشویق هم میشود. در هر صورت باید این موارد را افشا کرد و فرد را تحت تعقیب قرار داد تا بداند این اعمال پیامدهای قضایی و بیآبرویی در پی دارد. چرا در غرب این اتفاقات نمیافتد؟ اول برای اینکه جرم است و دیگر اینکه فرد میداند افشا خواهد شد و برای آینده علمیاش بسیار خطرناک است، به همین دلیل دست به این کار نمیزند.
راهکارهای مقابله با تقلب
اگر مسئولین بنا را بگذارند که از چنین کتابسازیهایی جلوگیری کنند، برای آن راهحل وجود دارد؛ یعنی اگر همه این آثار فایل الکترونیک را داشته باشند و کارشناس ممیزی یک فرد متخصص باشد و فرم حروفچینی شده را به یک دستگاه بدهد، راهحلی بسیار موثر است. برای مثال در مجموعه مجلات ISI نرمافزاری وجود دارد که با آن نرمافزار میتوان فهمید مقالاتی که الان هست، دزدی است یا دزدی نیست. یعنی از طریق آن نرمافزار و تعداد بسیار زیادی بانک اطلاعاتی کنترل میشود. مثلا معلوم میشود این مقاله، 70 درصد سرقت است. اگر این هم در سطح کشور ما جا بیافتد که کتابهایی به آن جا میروند، ممیزی همه فایل الکترونیک داشته باشند و صادقانه به دنبال این باشند که کنترل کنند. بنابراین اگر کارشناسان ممیزی ما متخصص باشند و به دنبال حذف یا مانع شدن سرقت باشند، میتوانند مؤثر واقع شوند.
این روزها در خیابان انقلاب زیاد میبینیم که در و دیوار دانشگاهها اعلامیههایی تحت عنوان «مشاوره در دکتری» و «مشاوره در کارشناسی ارشد» چسباندهاند. عملا یعنی اینکه پول دهید تا ما برایتان رساله بنویسیم. برخی از استادان مشاور اصلا پایاننامه را نمیخوانند، بنابراین دانشجو هم از دیگران کپی میکند و پایاننامهای ارائه میدهد که به پیشرفت آن رشته مربوطه هیچ کمکی نمیکند و هیچ مقامی نیست که با آنها برخورد کند.
از طرف دیگر اگر تمهیداتی اندیشیده شود که نسخ کتابها یا رسالهها همه الکترونیک شوند، میشود جست-وجو کرد و دید چه کسانی خطا کردهاند و چه کسانی کتابها و مقالههای دیگران را به نام خود جا زدهاند. این دو باید دست به دست همدیگر دهند تا تقلب کم شود. اگر این برخوردها بهصورت جدی صورت بگیرد احتمالش هست که کتابسازی کمتر شود. برای همین است در کشورهای پیشرفته تقلب اتفاق نمیافتد، ولی در کشور ما تقلب بهوفور دیده میشود و برای فرد متقلب هیچگونه تبعات حقوقی و قضایی به دنبال ندارد.
نظر کاربران
ای دمت گرم. حرف دلم. مخصوصا خانمها همه نویسنده شدند
نویسندگی باید ذاتی باشه نه با کلاس رفتن من خیلی از نویسنده ها رو میشناسم حتی یه جلسه کلاس نرفتن
جالب اینجاست که جزو کشورهایی هستیم که کمترین سرانه مطالعه درجهان رو دارند .