واقعیتی اصلاحطلبانه یا رویایی محافظهکارانه؟
در یک جامعه پیشادموکراتیک و توسعهنیافته که عموم نهادهای مدنی و سیاسی دوام تاریخی چندانی ندارند، دور از انتظار نیست که رفتارهای سیاسی احزاب، فعالان، جناحها و جریانات سیاسی و اجتماعی، متأثر از فساد، فقدان برنامه جامع بلندمدت و همچنین به جهت فقدان تجربه دیرپای مشارکت در تعیین سرنوشت مردم و عدم دسترسی به اطلاعات آزاد، گرفتار ناپایداریهای اساسی و فرازوفرودهایی شوند که از آن به «تندروی» از یک سو یا «فرصتسوزی» و حتی «راستروی» یا «زدوبندهای ناسازگار با قواعد کنش سیاسی دموکراتیک» از سوی دیگر تعبیر میشود.
روزنامه شرق نوشت: در یک جامعه پیشادموکراتیک و توسعهنیافته که عموم نهادهای مدنی و سیاسی دوام تاریخی چندانی ندارند، دور از انتظار نیست که رفتارهای سیاسی احزاب، فعالان، جناحها و جریانات سیاسی و اجتماعی، متأثر از فساد، فقدان برنامه جامع بلندمدت و همچنین به جهت فقدان تجربه دیرپای مشارکت در تعیین سرنوشت مردم و عدم دسترسی به اطلاعات آزاد، گرفتار ناپایداریهای اساسی و فرازوفرودهایی شوند که از آن به «تندروی» از یک سو یا «فرصتسوزی» و حتی «راستروی» یا «زدوبندهای ناسازگار با قواعد کنش سیاسی دموکراتیک» از سوی دیگر تعبیر میشود.
قابل پیشبینی است که این ساختار سینوسی، به تلاطمهای ناسازنده و ناساز با واقعیتها، نیازها و ضرورتها، ناکارآمدی و در نهایت، به تعلیق سیاستورزی مصلحانه یا حتی محافظهکارانه اصیل بینجامد. در ترسیم وضعیت کنونی، میتوان تصریح کرد که تنها مدیران نیستند که به ناکارآمدی مبتلا شدهاند بلکه بخش عمدهای از اپوزیسیون، احزاب، جریانات و نهادهای سیاسی و مدنی نیز از این عارضه دور نماندهاند.
بخشی از جریان محافظهکاری از این امکان برخوردارند که بقای سیاسیشان را متکی بر عوامل سختافزاری و حمایتهای غیرمتکی به پایگاه اجتماعی و آرای مردم ادامه دهند اما اصلاحطلبانِ نابرخوردار، حتی در شرایط برابر هم متحمل شکستی با هزینههای سهمگینتر نسبت به رقیب محافظهکار خود میشوند. پس از وقایع اعتراضی دیماه ۱۳۹۶ و بهویژه پس از آبان ۱۳۹۸، پایگاه اجتماعی اصلاحات روند تنزلی با شیب تندی را نشان داد و از همین رو است که ضرورت نقد اصلاحات و تلاش برای بازسازی تشکیلاتی و ارتقای جریانی، بازتاب و ضرورتی مضاعف در رسانهها، افکار عمومی و در بین کنشگران سیاسی اصلاحطلب پیدا کرده است. متأسفانه این ضرورت، هنوز در «ذهن سیاسی» قرار دارد و به عینیت، شکوفایی و فراگیری نرسیده است.
نقد و بازخوانی دورههای سیاسی در چارچوب راهبردها و رفتار کلان سیاسی احزاب که در پلنومها و قطعنامههای احزاب معتبر کشورهای توسعهیافته، امری عادی و متدول است، اگرچه بهندرت، موضوع برخی مقالات و گفتوگوهای ارزنده معدودی از اصلاحطلبان را شامل میشود اما هنوز نهتنها سنت رایجی در میان احزاب کشور ما به حساب نمیآید بلکه مورد اعتراض و حتی انکار برخی اصلاحطلبان عاقبتاندیش قرار گرفته و حتی در قالب تندروی یا چپروی ارزیابی میشود.
دیدگاههای انتقادی آقای حجاریان که اخیرا در گفتوگو با روزنامه همشهری مطرح کرد، نگاه کلان ایشان درباره «بازسازی هویت اصلاحطلبی» را بازمینمایاند و نشان از تلاشی دلسوزانه، آگاهانه و مسئولیتپذیرانه برای حل «مسئله مشروعیت» دارد. محتوای این گفتوگوی کمنظیر، قابل تقدیر و حاوی نکات عمیق و اثرگذاری است. حجاریان، افزون بر طرح پایههای انکارناپذیر و تبیین اصول بنیادین اصلاحطلبی، هویت اصلاحطلبانه، شاخصهای متمایزکننده «تندروی» از «کندروی» و «تعلل» و «فرصتسوزی» به برخی ظرایف تاریخی مانند نقش غیرسازنده جناح راست اشاره میکند و از ضرورت مرزبندیهای نوین ریشهای و مبتنی بر التزام به چارچوبهای دموکراسیخواهی، ابعاد پدیده تندروی و پیامدهای نگاه تکبعدی به آن نیز سخن میگوید و در نهایت، به چگونگی بازسازی اجتماعی و سیاسی «اصلاحات» و ضرورت طرح بنیانهای راهبردی مانند «عدالت» و «شهروند برابر حقوق» و «الگوی سیاستورزی» میپردازد و بر لزوم ارائه ارزیابی روشن و صریح اصلاحطلبان از «سیاست خارجی» در چارچوب مؤلفههای صرفا مرتبط با «منافع ملی» تأکید میکند.
حجاریان بهدرستی و با دقتی تاریخی تصریح میکند که جریان متکثر و چهبسا چندپاره اصلاحات، بیش از آنکه به جهت تندرویها آسیب ببیند، پایگاه اجتماعی و اخلاقی خود را به خاطر فرصتسوزیها، پنهانکاریها، شتابزدگیهای راستروانه و رفتارهای غیرمسئولانه از دست داده است. حجاریان بهدرستی میگوید که اگر هم تندرویای در کار بوده است، حجم وسیعتر آن، به محافظهکاران و حامیان ایشان بازمیگردد که از حمایتهای ویژه و ابزار سختافزاری بیشتری برخوردار بودهاند. تندرویهای اصلاحطلبان، موردی و برخاسته از کنشهای فردی با حیطه اثرات محدودتر رقم خورده است اما تندرویهای محافظهکاران، همهجانبه و متأثر از امکان عدم پاسخگویی و متناسب با میزان منابع کلان قدرت و ثروتی است که در اختیار داشتهاند.
حجاریان در این مصاحبه تاریخی، هوشمندانه بر بنیانهای شکلی و ماهوی «اصلاحات» تأکید میکند و نیز واقعیاتی را راجع به بهرهگیری حداقلی یا حداکثری عناصر و احزاب اصلاحطلب از ظرفیتهای دموکراتیک قانون اساسی بازگو کرده است.
نقد حجاریان، واجد نکات ارزنده و دقیقی است اما از کاستیهای جدی نیز بیبهره نیست. نگاه مرحلهای حجاریان به مسئله اصلاحات که سابقه تاریخی آن را از خرداد ۱۳۷۶ آغاز میکند و همچنین، نپرداختن به عامل ساختاری و نهادی تجمیع قدرت که شاید متأثر از نوعی محاسبهگری جریانشناختی و تعلق عاطفی به کاریزمای انقلاب است، او را به گسستی تاریخی و ناتوانی از پردازش روایتی متقاعدکننده از رویدادهای دهه نخست انقلاب دچار کرده است.
حجاریان در تبیین زمینهها، علل و عوامل مصادیق تاریخی مانند اشغال سفارت آمریکا، مسئلهای با عنوان خط امام، ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و حوادث ۱۳۶۷، از ظرفیت آگاهی خویش نسبت به وقایع این دوره بهره نمیگیرد، از کنار مسائل عمده انسانی و تاریخی، سرسری عبور میکند و ازاینرو، دچار پرشی تاریخی میشود که راستیآزمایی به سود جریان اصلاحات و اثرگذاری کلام و تحلیل او در اقناع افکار عمومی را با پرسشهای پاسخ دادهنشده و دشواریهای اساسی توأم میکند.
حجاریان با دقتی تاریخی، نقش انصار حزبالله و جریان فکری، امنیتی و سیاسی را که پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ متوجه همانندی کیفی و تبعیت معیاری آرای خاتمی در صندوقهای متعلق به اعضای سپاه و خانوادههای ایشان با سایر بخشهای جامعه شد، افشا میکند و نشان میدهد که این دریافت راهبردی، به ایجاد الگوهای نئومحافظهکاری مستقل از ساختارهای کلاسیک پیشین منجر شد. برخی ناگفتههای حجاریان در این گفتوگوی تاریخی، توضیح میدهند که زمینههای بازسازی نهادهای حکومتی و ابعاد رویاروییهای صریح محافظهکاران با اصلاحطلبان، تابع چه عوامل و متضمن کدام ابعاد بوده است؟
حجاریان به وقایع تلخ تاریخی مانند کتکزدن وزرای خاتمی، توقیف مطبوعات و روند بحرانسازیهای متعمدانه میپردازد اما مسئله خلخالی، دادگاه امیرانتظام، فضای افتراآمیز، اهانتهای کلامی و حمله به مهندس بازرگان در مجلس اول، کتکزدن اعضای فراکسیون نهضت آزادی، حملههای مکرر به دفتر نهضت، رد صلاحیت مهندس بازرگان در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۶۴، چگونگی برکناری آیتالله منتظری و بهطورکلی نقش سیاستگذاریهای امنیتی و وزارت اطلاعات دولت دوران جنگ، عوامل و زمینهها، حمایتها و پشتپردههای شکلگیری گروههای فشار در دهه ۶۰ را ناگفته میگذارد.
نقد حجاریان در ارتباط با تبیین مبانی سوءبرداشتهایی که نسبت به «تندروی در اصلاحات» مطرح میشوند، اگرچه ممکن است در راستای نفی مطلق و یکجانبه «تندروی در اصلاحات» قلمداد شود و حاوی برخی واقعیات ناشی از اثرپذیری توجیهناپذیر و غیرضروری احزاب و کنشگران اصلاحطلب از جنبش دانشجویی و ابتلا به نوعی «ژورنالیسم عاطفی» به نظر نرسد یا ناظر بر راهبردهای فاجعهبار و شبههبرانگیزی مانند «عبور از خاتمی» و رویکرد مخرب انتخاباتی اصلاحطلبان در دو انتخابات شورای شهر دوم و ریاستجمهوری ۱۳۸۴ نباشد که منجر به رویکارآمدن پوپولیسم ِ ویرانگر ِ احمدینژادی شد اما همانگونه که بیان شد، این مصاحبه، متکی بر نگاهی اخلاقی و هوشمندی سیاسی در تراز ملی بود که البته از شخصیتی مانند حجاریان دور از انتظار نیست.
اگر همانگونه که حجاریان در این گفتوگو لازم دانسته است، این نقد و بازخوانی بتواند به اقدامات عملی در راستای همگرایی اصلاحطلبان راستین و تدوین و تصویب مانیفست اصلاحات بهمثابه سندی الزامآور در راستای حل «بحرانهای ساختاری» از طریق «اصلاح ساختارهای بحرانزا» بینجامد و فراتر از اعلام مواضع سیاسی، زمینههای شکلگیری ساختارهای ائتلافی و جبههای را فراهم آورد، میتوان به سیر روند اصلاحی گذار به دموکراسی، خوشبین و امیدوارتر بود؛ بنابراین این مصاحبه را میتوان بهمثابه یکی از نخستین گامها برای پیگیری مطالبات اساسی جامعه ایران تلقی کرد.
اگر این گفتوگوی صمیمانه و موشکافانه ما را به این تحلیل نهایی رهنمون کند که گره فروبسته اصلاحات، بهتنهایی و به دست هیچ جناح، حزب یا شخصیت سیاسی، به سامان نمیرسد، کاستیهای آن را نباید در راستای گسترش شکاف میان طیفهای متکثر احزاب اصلاحطلب راستین و تفرقه و تفرق یا خودبرتریبینیهای حزبی و گروهی برای نشستن بر کرسی موهوم «جریان اصلی» ارزیابی کرد. این مصاحبه، یادآور اولویت مرزبندی با فساد خودیها، ضرورت تمرکز بر اصالتهای سیاسی و لزوم احتراز از نفاق اجتماعی و گرفتارآمدن به عرصه رفیقبازی در مناسبات سیاسی است. این گفتوگوی انتقادی، کلام اول حجاریان است اما کلام آخر اصلاحطلبان نیست، شایسته و بلکه ضروری است که در شرایط بحرانی کنونی، دست به دست هم دهیم و درصدد جبران، تکمیل، ارتقا و کارآمدی آن برآییم.
ارسال نظر