رونمایی از طرح سه مرحلهای ترامپ برای مذاکره
«ترامپ معاملهگر است»، گزارهای فریبنده که این روزها در محافل سیاسی به شکل خوش بینانهای به عنوان یک بَیِنه برای هموار بودن مسیر توافق با دولت ترامپ به آن استناد میشود.
عصرایران: امیر پسندهپور- «ترامپ معاملهگر است»، گزارهای فریبنده که این روزها در محافل سیاسی به شکل خوش بینانهای به عنوان یک بَیِنه برای هموار بودن مسیر توافق با دولت ترامپ به آن استناد میشود.
نگاه تکساحَتی در تحلیل و واکاوی سیاست و به خصوص سیاست خارجی میتواند تحلیلگر را دچار خطای محاسباتی کند تا جایی که نتیجۀ تحلیل او با واقعیت موجود روی زمین فاصلهای بسیار داشته باشد.
در اوج رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری دور قبل ایالات متحده که دولت ترامپ بدلیل عدم مدیریت صحیح بحران پاندمی کرونا به جو بایدن شانس پیروزی را هدیه کرده بود، در یادداشتی با عنوان «رمانتیسیم علیه واقع گرایی» با اشاره به موانع متعدد استراتژیک بر سر راه توافق بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده، متذکر شدم حتی در صورت پیروزی بایدن هم شانس توافق برای احیا برجام بسیار کم است، چرا که شرایط روز با شرایط ایام توافق برجام بسیار متفاوت است.
امروز نیز با توجه به موج غیرواقعی، خوشبینانه و البته فریبنده شکل گرفته برای یک توافق در دسترس، با واکاوی و تحلیل، نکاتی را در رد این ادعا (امکان سهل رسیدن به توافق با ترامپ) یادآور میشوم:
با شرایط امروز داخلی کشور (اقتصادی، سیاسی، اجتماعی)، منطقه و تحولات جهان کارتهای بازی و اهرمهای مذاکره متعدد و متنوع نیست. ترامپ مدل ۲۰۲۵ نیز آگاهتر، با تحربهتر و به مراتب منفعتطلبتر از قبل است و اینها قطعا در هر مذاکرهای به نفع آمریکا خواهد بود نه طرف مذاکره.
وضعیت روابط جمهوری اسلامی ایران با اروپا هم اگر نگوییم در بدترین شکل که در حالتی نامطلوب و پر تنش است. ادعای جنگ طلب نبودن ترامپ هم بسیار خام اندیشانه است و نشان از نشناختن نحلۀ فکری او در ساحت سیاست خارجی دارد.
ترامپ بر اساس تقسیم بندی والتر راسل مید (تحلیلگر رئالیست امریکایی و همکار ارشد کسینجر در شورای روابط خارجی امریکا) از بین چهار مکتب در عرصه سیاست خارجی در ایالات متحده، از طرفداران مکتب جکسونی است با رویکردی فعال، تهاجمی و حتی بیپروا در قبال دشمن.
تمام نقد ترامپ به نئوکانهای (ویلسونی) در مورد جنگ افغانستان و عراق، متوجه رویکرد و عملکرد آنها در این دو کشور است. ترامپ ماندن و هزینه کردن در این دو کشور را برای تحقق دموکراسی و آرمانهای لیبرالیسم مورد نقد قرار میدهد.
پس نسبت به خوش بینی در مورد عدم جنگ طلب بودن ترامپ باید محتاط بود. اما تعلل ترامپ برای اظهار نظر صریح و سریع در قبال جمهوری اسلامی از دو منظر قابل تحلیل است، اول اینکه ترامپ در سیاست خارجی خود بر مبنای اولویتهایش که ابتدا تسلط کامل بر نیمکره غربی و محیط پیرامونی است عمل میکند.
او بر اساس دکترین مونرو که اهمیت توجه به حفظ و توسعه نفوذ ایالات متحده در قاره امریکا و نیمکره غربی را به عنوان محیط پیرامونی ضروری میداند، قصد دارد هژمون کامل بر محیط پیرامونی خود داشته باشد و آنجا را به حیاط خلوت خود تبدیل کند و از قضا موضع بسیار قاطع و حتی تندی هم در این مسیر دارد، از اظهارات او در مورد کانادا، گرینلند و خلیج مکزیک میتوان به فهم بهتری از این سیاست رسید، مضافا که مارکو روبیو وزیر خارجهاش هم دیروز اعلام کرد: در قلمرو دیپلماسی باید توجه بیشتری به نیمکره خودمان داشته باشیم.
اما دلیل دوم تعلل ترامپ را میتوان در آگاهی او از تحولات اخیر منطقه دانست که به او اعتماد به نفس بیشتری میدهد تا دست بالای خود را در زمان ارائه پیشنهاد برای مذاکره به رخ بکشد.
اما آنچه تا اینجا گفته شد دلالت بر این ندارد که ترامپ مستقیما به سراغ گزینه فشار و یا نظامی میرود، اتفاقا او برای رسیدن به این گزینهها نیازمند مشروعیت و مقبولیت است، لذا با ارائه یک بسته پیشنهادی با درخواستهایی حداکثری که احتمالا شامل پرونده هستهای، نیروهای منطقهای و بحث توانمندی موشکی- نظامی است کار را شروع میکند و البته در قبال اینها مشوقهای اقتصادی در قالب لغو و یا کاهش تحریمها ارائه میدهد.
ترامپ احتمالا با یک طرح سه مرحلهای که شامل ۱.دیپلماسی ۲.فشار حداکثری ۳.ضربه اساسی وارد مذاکره خواهد شد.
در حال حاضر با توجه به عدم قطعیت و عدم برابری مواضع با امریکا، عاقلانه است که بدترین سناریو را لحاظ کنیم، و بدانیم زمان گرفتن تصمیم سخت فرا رسیده است.
اما گرفتن تصمیم سخت نیز برای یک نظام سیاسی الزاماتی دارد، و اول اینکه به یک اجماع سیاسی بزرگ در داخل نیاز است، و دوم اینکه باید قابلیت کنترل و مدیریت فضای داخل بعد از اتخاذ تصمیم وجود داشته باشد.
اما مانع جدی این است که امریکا ستیزی به امری هویتی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی تبدیل شده است و این کار را به مراتب سختتر میکند.
چالش بزرگ که بیتصمیمی و ادامه سیاست نه جنگ نه مذاکره را غیر ممکن میکند، محدودیت زمان بدلیل نزدیک شدن به موعد پایان مهلت مکانیزم ماشه در اکتبر ۲۰۲۵ است، و لحاظ تمام این پارامترها خبر از وضعیتی بغرنج و به غایت سرنوشت ساز میدهد. با این اوصاف واقع بینی به مراتب چاره سازتر از آرزو اندیشی است.
نظر کاربران
مشکل کشور ایران اینه هست که افراد نخبه سمت اجرایی ندارن و اکثر خارج از کشور هستن اگر از افراد نخبه استفاده میشد نه آمار اشتباه داشتیم نه رو به عقب باید از تیز هوشان سیاست مدار استفاده کنیم از هر طیفی باشد مجالی برای رساییها و کوچکزاده ها نباشد