پیشنهادهایی از سینمای کلاسیک برای روزهای قرنطینه
در روزهایی که در محاصره انواع و اقسام خبرهای نگرانکننده قرار گرفتهایم و در این روزهای کرونایی، جهان امن سینمای کلاسیک میتواند یک پناهگاه باشد.
روزنامه همشهری - مسعود پویا: در روزهایی که در محاصره انواع و اقسام خبرهای نگرانکننده قرار گرفتهایم و در این روزهای کرونایی، جهان امن سینمای کلاسیک میتواند یک پناهگاه باشد. یکی از کاربردیترین پیشنهادها از سینمای کلاسیک، فیلمهای فرانک کاپراست؛ کارگردانی که تماشای فیلمهایش میتواند کمی حالتان را خوب کند.
کاپرا قصهگوی درجه یکی است و نگاه خوشبینانهاش به زندگی را با سرگرمی ناب همراه کرده است. این تعبیر درستی است که از دل خوشبینی شاید افراطی کاپرا به جهان و تواناییاش در تعریف جذاب و سرراست داستان، حال خوبی نصیب تماشاگر میشود که در این روزگار تلخ و پرمصیبت باید قدرش را دانست.
فرانک کاپرا، استاد ترسیم و تجسم رؤیای آمریکایی بود. کارگردانی که در شرایط دشوار بحران اقتصادی آمریکا، نسخه خوشبینی و مثبتاندیشی را پیچید و در دهههای ۳۰ و ۴۰ میلادی بهتر از هر فیلمسازی توانست تماشاگران را سرخوش و امیدوار از سالن سینما به بیرون بفرستد.
قهرمان آرمانی کاپرا شهروند خوشطینتی است که سادگی و معصومیتش گرچه ابتدا برایش دردسر میآفریند، ولی در انتها این قهرمان دوستداشتنی فیلمساز است که بر آدمهای نابکار و فاسد پیروز میشود. اینکه راهحلهای کاپرا کمی سادهانگارانه و بیش از حد خوشبینانه بهنظر میرسند اهمیتی ندارد، مهم این است که او میتواند تأثیر دلخواهش را بر تماشاگر بگذارد.
حالا ماییم و شکلاتهای شیرین آقای کاپرا که بعد از گذشت سالهای طولانی همچنان طعم دلچسبی دارند.
آقای اسمیت به واشنگتن میرود
Mr. Smith Goes to Washington
گروهی از سیاستمداران فاسد، روستایی سادهلوحی بهنام جفرسون اسمیت (جیمز استوارت) را انتخاب میکنند تا جای سناتوری که بهتازگی از دنیا رفته را بگیرد. چیزی که آنها پیشبینی نکردهاند شرافت، پایمردی و هوشمندی جفرسون است که با همان سادگی روستایی میتواند نقشههای پیچیده سیاستمداران نابکار را خنثی کند. فیلم محصول سال ۱۹۳۹ است و محبوبیت جیمز استوارت جوان نقش مهم و مؤثری ایفا میکند. «آقای اسمیت به واشنگتن میرود» پس از توفیق فیلم «آقای دیدز به شهر میرود» ساخته شد و پیداست که کاپرا فرمول موفقیتآمیزش را تکرار کرده و باز هم قهرمانی آرمانگرا را مقابل گروهی فاسد قرار داده است.
آقای دیدز به شهر میرود
Mr. Deeds Goes to Town
آقای دیدز (گری کوپر) مرد سادهای اهل شهری کوچک، میلیونها دلار به ارث میبرد و تصمیم میگیرد پولش را به نیازمندان ببخشد. آقای دیدز وقتی به نیویورک میرود با عدهای بادمجان دورقابچین مواجه میشود و از طرف دیگر دختری روزنامهنگار (جین آرتور) گزارشهایی جنجالی دربارهاش چاپ میکند. گری کوپر بهعنوان ستاره آرمانی آمریکاییها و مظهر مردانگی و شرافت بهعنوان فردی از طبقه متوسط از ارزشهای طبقهاش مقابل ثروتمندان پلید محافظت میکند. آقای دیدز به شهر میرود از فرمول نجات در آخرین لحظه، استفاده درخشانی کرده و سکانس فینال فیلم همچنان شورانگیز و تماشایی است.
زندگی شگفتانگیزی است
It's a Wonderful Life
جرج بیلی (جیمز استوارت) مرد مهربان و خوشطینتی است که پس از مرگ پدرش در راس یک مؤسسه کمک به محرومان قرار میگیرد. شب عید نوئل و مصادف با ورشکستگی بیلی، او پشیمان از بهدنیا آمدنش تصمیم به خودکشی میگیرد. اما فرشتهای بهنام کلارنس مامور میشود به روی زمین برود و زندگی او را نجات دهد. از «زندگی شگفتانگیزی است» بهعنوان یکی از خوشبینانهترین فیلمهای تاریخ سینما نامبرده شده؛ فیلمی که قهرمانش را تا نهایت ناامیدی پیش میبرد و با معجزهای کاپرایی به ارزشهای زندگی واقفش میکند. زندگی شگفتانگیزی است بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم ساخته شد، ولی محبوبیتش را در سالهای بعد بهدست آورد.
جیبی پر از معجزه
خلافکاری بهنام دیوکانوی (گلن فورد) هر روز یک سیب از آنی (بتی دیویس) پیرزن فروشنده دورهگرد میخرد، چون تصور میکند با این کار خودش را از گزند مافیا در امان نگه میدارد. تا اینکه دختر آنی (آن مارگرت)، با این تصور که مادرش زنی ثروتمند است، میخواهد به دیدنش بیاید، حالا دیو و رفقا دست به دست هم میدهند تا از آنی یک «خانم» موقر بسازند. «جیبی پر از معجزه» محصول ابتدای دهه ۶۰ میلادی، فیلم مناسبی برای بستن کارنامه فرانک کاپراست؛ فرانک کاپرایی که همچنان با خوشبینی قصهاش را روایت میکند و طعم دلچسب فانتزی و قصهگویی ناب و اصیل را بههمراه دارد.
نظر کاربران
کجا ببینیم این فیلمهارو ؟ لطفا
پاسخ ها
صد گيگ اينترنت رايگان دادن واسه همين ديگه
سامسون ودلیله....کلوپاترا....ولاتاریم خوبه!
یادم رفت اسپارتاکوس هم هزارباردیگه ببینید!
از یه جانشستن به بیماری فکرکردن بهتره عزیزان!!!!!!!
به لبخندهاي تصاويري كه بعنوان معرفي فيلمها گذاشته شده دقت كنيد
و حسرت بخوريد كه حتي همين لبخندهاي مصنوعي هم ديگر در توان ما نيست