فیلم «برو بیرون»؛ وقتی در واقعیت به درون سقوط میکنی
هیچیک از طرفداران جدی سریال کمدی «کی و پیل» از اینکه جردن پیل به سراغ ژانر وحشت رفته است تعجب نکردهاند. در هسته سریال همانطور که مشهورترین طرفدارش، باراک اوباما گفته بود «ترجمهای از خشم» دیده میشود و وجود چنین جهانبینیای است که مواد لازم برای ساخت فیلمی ترسناک را فراهم میکند.
چه وجه اشتراکی میان وحشت و کمدی وجود دارد؟
خوبی کمدی و وحشت این است که در بستری از واقعیت رخ میدهند. شما یکی دو قانون دارید که میتوانید دستکاریشان کنید یا کم و زیادشان کنید، اما در جهان اطراف همهچیز واقعی است. من حس کردم هرچه را که در کمدی یاد گرفتم میتوانم در این فیلم پیاده کنم.
از دستکاری قوانین و کاستن آنها حرف زدید؛ چه چیزی ژانر وحشت را از تبدیلشدن به کمدی باز میدارد؟
در ژانر وحشت بهمحض اینکه شما مردمی را به تصویر بکشید که کاری را بهشکلی که نباید انجام میدهند آنگاه مخاطب خود را از دست میدهید. در «برو بیرون» آنچه باید باورپذیر میشد نیت شخصیتها بود. چرا در این موقعیت بودند؟ من مدلی را دنبال کردم که پیش از این در «همسران استپفورد» یا «بچه رزماری» امتحان شده بود؛ مدلی که با وضعیتی دیوانهوار و در کنار شخصیتهایی تزلزلپذیر واقعی جلوه میکرد.
آیرا لوین، نویسنده کتابی که دو فیلم اشاره شده از آن الهام گرفتهاند، این سوال را مطرح کرده که آیا شخصیتهای فیلم شما دچار پارانویا هستند؟
من دقیقا از چنین شیوهای استفاده کردم. این فیلم درباره این است که چگونه با نژادپرستی مقابله میکنیم. بهعنوان یک مرد سیاهپوست گاهی اوقات شما نمیتوانید درک کنید که آیا درگیر یک مکالمه عصبی هستید یا اینکه همهچیز عادی است و شما دچار پارانویا شدهاید. این وضعیتی پویاست که ایجاد نگرانی میکند. باید اعتراف کنم گاهی اوقات نژادپرستی و خشم را در جایی که وجود ندارد، میبینم. این مسئلهای است که برای درک آن نیاز به آگاهی و پویایی فکری خاصی دارید.
شما در محلههای بالانشین غرب کشور رشد کردید و بعد وارد دنیای کمدی شدید. هردوی اینها محدودههایی متعلق به جهان سفیدپوستان است. «برو بیرون» درباره سیاهپوست بودن در جهان سفیدپوستهاست. آیا این اتفاقی است؟
به هیچوجه؛ سیاهپوستهایی که میخواهند وارد استندآپ کمدی شوند مشکلات زیادی دارند. این را در نظر داشته باشید که استندآپ کمدی حوزهای است که ما اسطورههای فراوانی در آن داریم که شگفتیهای فراوانی ایجاد کردهاند. با وجود تمام این اسطورهها هنوز این شغل را هنری سفید میدانند. من تجربه مشترک زیادی با این اسطورهها دارم.
آیا از تجربه شخصی خود در مواجهه با دختران سفیدپوست و والدین آنها استفاده کردید؟
من با یک دختر سفیدپوست آشنا بودم. به یاد دارم که از او پرسیدم آیا پدر و مادرش میدانند که من سیاهپوست هستم. او گفت نه. این من را ترساند. من تظاهر کردم که مشکلی ندارم، اما این نقطهای است که شما با واقعیت روبهرو میشوید و چنین چیزی شما را حیرت زده میکند. با وجود تمام حرفهای مدرن هنوز ترس از معرفی ما سیاهپوستها و اینکه درباره ما چه فکر میکنند، وجود دارد.
دردآورترین خاطره کریس این است که در بچگی، زمانی که تلویزیون تماشا میکرد به این میاندیشید که باید در تمام لحظات کلیدی زندگیاش در کنار مادرش باشد. آیا تلاش کردید تلویزیون و تماشای آن را بهعنوان منبعی از آگاهی نشان دهید؟
این یک استعاره است و احساس گناه درباره اینکه او نسبت به خانوادهاش غفلت کرده است. حقیقت این است که صنعت سرگرمی لزوما شامل آمریکایی - آفریقاییها نیست و برای آنها ساخته نشده است. سیاهپوستان آمریکا با مشکلاتی عمیقتر روبهرو هستند و غفلتی عظیم که جامعه نسبت به آنها داشته است. من میخواستم فیلمی بسازم که این غفلت و سستی را نشان داده و چهره حقیقی این هیولا را به تصویر بکشد. این فیلمی وحشتناک برای همه است، اما مخاطبان اصلی سیاهپوستان هستند که این ترس و وحشت روی آنها اعمال شده است. ما فیلم را تماشا میکنیم و فریاد میزنیم «برو بیرون»! اما این اتاقی تاریک است که ما نمیتوانیم تاثیری روی آن بگذاریم. این نمادی است از اینکه جلوی اقدامات ما را گرفتهاند.
چرا بسیاری از فیلمهای ترسناک بیشتر به سراغ مسائل جنسیتی تا نژادی میروند؟ آیا این مسئله به دلیل نبود مسئولیتپذیری است؟
این نکتهای کلیدی است، اما همهچیز به مسئولیتپذیری ختم نمیشود چراکه زنان و مسئله آنها نیز بسیار حساس است. این موضوعی تعیینکننده است. ما درباره موضوعی بهنام نژادپرستی صحبت میکنیم که از نظر بسیاری دیگر یک موضوع اساسی به نظر نمیرسد.
«شب مردگان زنده» یکی از فیلمهای ترسناک کلاسیک با تم نژادپرستی است. کارگردان آن جورج رومرو، عنوان کرده که قصدش عنوان چنین مسائلی نبوده است.
تا حدی حرف رومرو را قبول داریم، اما این حقیقت کامل نیست. شیوهای که این فیلم با مسئله نژادپرستی برخورد میکند عنصری اساسی در مهمبودن فیلم است. تمام استانداردها و هنجارهای اجتماعی شکسته میشود. شخصیت اصلـــی هم که یک سیاهپوست است به اشتباه بهوسیله یکی از شکارچیان که برای نجات آنها آمدهاند کشته میشود. این اثر بهعنوان یکی از فیلمهای شاخص جریان ضدفرهنگ رایج شناخته میشود. «شب مردگان زنده» در کنار دیگر تمایزاتش، نخستین فیلمی بود که نقش اصلی آن را یک بازیگر سیاهپوست گمنام ایفا میکرد. رومرو در ساخته سیاهوسفیدش از رنگ پوست این شخصیت بهعنوان عاملی برای جداسازی او از دیگران استفاده کرد.
شخصیت قهرمان آن فیلم را چطور با کریس فیلم خودتان مقایسه میکنید؟
از لحاظ تئوری، دید نژادی مهارتی است که به این دو کمک کرده است. شما میتوانید مقالهای جالب درباره این بنویسید که شخصیتهای این فیلمها هر روز در ترس زندگی میکنند؛ بنابراین چالشی است که زنان سفیدپوست باید با آن روبهرو شوند. کریس هم دچار پارانویای نژادی خود است و با این سوال روبهروست که اگر او سفیدپوست بود چنین اتفاقاتی برایش نمیافتاد.
جنبشهایی مانند «زندگی سیاهان مهم است» که چشمان بسیاری از سفیدپوستان را به ترسهای سیاهپوستان باز کرد در ساختهشدن این فیلم تاثیر داشت؟
یقینا؛ من در دورانی این فیلم را ساختم که چنین کشتارهایی انجام شده بود. در اصل آنچه باعث شد ساخت این فیلم آغاز شود دروغی بود که درباره آغاز پسانژادپرستی گفته شد و این فیلم درباره این است که حقیقت حالا از پس پرده بیرون آمده و این گفتاری است که در نطفه فیلم وجود دارد؛ البته من تصمیم گرفتم تغییری اندک ایجاد کنم. این فیلم کمتر درباره این نقاط ضعف است و بیشتر درباره ساختن قهرمانی است که ما را از این آشفتگیها نجات داده و راه فراری بهسوی شادی برای ما باز کند.
آیا فکر میکنید آنچه یک مخاطب سفیدپوست را میترساند متفاوت از چیزی است که یک سیاهپوست از آن میترسد؟
من برای این فیلم آزمایشی ترتیب دادم و متوجه شدم آنچه مردم را میترساند تجربهای مشترک است. این برای من بسیار جالب بود. میخواستم به چشماندازی برسم که اغلب آز آن غفلت شده است و همچنین میخواستم فیلمی بسازم که فراگیر باشد. این قدرت داستان و ژانر آن است. این درخواستی است از یک فرد سفیدپوست که برای یکساعتونیم جهان را از دریچه یک سیاهپوست نگاه کند.
گفتهاید که هدف شما در این فیلم «نخبگان لیبرال» هستند. پس از انتخابات، آیا بخشی از وجود شما نگران این بود که مخاطب «برو بیرون» بیشتر دوران هیلاری کلینتون باشد، نه عصر ترامپ؟
بله، درعینحال احساس میکنم آنها مخاطبان اصلی هستند و بیشتر به این فیلم مربوط میشوند. نخبگان لیبرال کسانی هسند که ادعا دارند نژادپرستانه برخورد نمیکنند و این بیشتر از هر چیزی مشکل ایجاد میکند. این فیلم قصد دارد نبود آگاهی درباره وجود مشکل نژادپرستی را نشان دهد. در دوران ترامپ، نژادپرستی شدید، آشکارتر از هر زمانی شده است، اما هنوز مردم زیادی وجود دارند که فکر میکنند که در پوست و استخوان این ملت نژادپرستی وجود ندارد ولی حقیقت این است که باید با رویکرد نژادپرستانه خودمان مواجه شویم.
کمدینها از اینکه دقیقهای بگذرد و کسی نخندیده باشد مضطرب میشوند آیا چنین احساس مشابهی در ژانر وحشت هم وجود دارد؟
درباره فیلم ترسناک، من به ۲۰ نقطه حیاتی رسیدهام. فهرستی درست کردم از ۲۰ فیلم ترسناک موردعلاقهام و به خودم گفتم اگر بتوانم نمونههایی از اینها را در فیلم خودم ایجاد کنم آنوقت یک فیلم کلاسیک ساختهام.
در «کی و پیل» سوالی مطرح میشود که بیشترین ترس شما از چیست؛ در آنجا شما با یک شوخی از قضیه میگذرید، اما جواب واقعی چیست؟
انسانبودن. آنچه مردم قادرند در روابط خود با دیگران انجام دهند بهمراتب بدتر از چیزی است که مردم در تنهایی خود انجام میدهند. جامعه ترسناکترین هیولاست.
ارسال نظر