۵۳۶۳۶۲
۱ نظر
۵۲۴۳
۱ نظر
۵۲۴۳
پ

«لنگستون هيوز»، شاعر سياهپوست امريكايي

لنگستون هيوز، متولد ۱۹۰۲ در ايالت ميسوري و ملقب به ملك الشعراي سياهان است . او در شرح حال خود، نوشته است : «تا دوازده سالگي نزد مادربزرگم بودم زيرا مادر و پدرم يكديگر را ترك گفته بودند.

روزنامه اعتماد: «لنگستون هيوز» را در ايران نخستين بار با ترجمه «احمد شاملو» شناختيم و با صداي او كه در كاست «سياه همچون اعماق آفريقاي خودم » صداي اعتراض اين شاعر سياهپوست را به تبعيض نژادي ، در گوش هامان طنين انداخت ، وقتي از زبان او خواند: «يه سيام \ سيا مثه شب كه سياس \ سيا مثه ....»
لنگستون هيوز، متولد ۱۹۰۲ در ايالت ميسوري و ملقب به ملك الشعراي سياهان است . او در شرح حال خود، نوشته است : «تا دوازده سالگي نزد مادربزرگم بودم زيرا مادر و پدرم يكديگر را ترك گفته بودند.
«لنگستون هيوز»، شاعر سياهپوست امريكايي
پس از مرگ مادربزرگ با مادرم به ايلي نويز رفتم و در دبيرستاني به تحصيل پرداختم . در 1921 يك سالي به دانشگاه كلمبيا رفتم و از آن پس در نيويورك و حوالي آن براي گذران زندگي به كارهاي مختلف پرداختم و سرانجام در سفرهاي دراز خود از اقيانوس اطلس به آفريقا و هلند جاشوي كشتي ها شدم . چندي در يكي از باشگاه هاي شبانه پاريس آشپزي كردم و پس از بازگشت به امريكا در واردمن پارك هتل پيشخدمت شدم . در همين هتل بود كه ويچل لينشري شاعر بزرگ امريكايي ، با خواندن سه شعر من كه كنار بشقاب غذايش گذاشته بودم ، چنان به هيجان آمد كه مرا در سالن نمايش كوچك هتل به تماشاگران معرفي كرد.»
نخستين شعر «هيوز» در نوزده سالگي و در مجله بحران چاپ شد و نام آن «سياه از رودخانه ها سخن مي گويد بود». تلاش براي ايجاد پيوند ميان موسيقي جاز و شعر از ويژگي هاي اشعار لنگستون هيوز است . رامين شهروند در مقدمه يي كه در كتاب «همچون كوچه يي بي انتها» بر اشعار هيوز (به ترجمه احمد شاملو) نوشته ، به اين ويژگي اشاره كرده و گفته است : «مايه اصلي اين اشعار تركيبي است نامتجانس از وزن و آهنگ ، گرمي و هيجان ، زهرخند و اشك . وي در اين اشعار كوشيده است با كلمات همان حالاتي را بيان كند كه خوانندگان جاز ملايم با نواي موسيقي ، ايما و اشاره و حركات صورت بيان مي كنند، اما جاز ناب ، به دليل آهنگين تر بودن و داشتن امكانات موسيقايي گسترده تر برايش جاذبه يي بيش از جاز ملايم داشت .»
هيوز علاوه بر شعر، قصه و نمايشنامه و مقاله هم مي نوشت و در تمام نوشته هايش به مسائل سياهان و تبعيض نژادي مي پرداخت . او در سال 1967 درگذشت و آثاري از خود به جا گذاشت كه اكنون به تاريخ ادبيات جهان تعلق دارند.
هيوز نويسنده يي چيره دست است . او يك سياه نيز مي باشد و بسيار مشكل مي توان گفت كه اول يك نويسنده است يا يك سياه .
هيوز به عنوان يك سياه ، داراي شخصيتي است كه از سياه بودن هراسي ندارد. او بخوبي ارزشهاي جامعه سياه را مي شناسد و با تمام فشارها و محدوديتها مي خواهد كه سياه باقي بماند. اگر كسي به او بخاطر سياه بودن شكايت كند مورد سرزنش قرار مي گيرد. او به مانند بزرگ خانواده يي كه مي خواهد با وجود تمام تغييرات و فشارهايي كه از خارج و به صورت ناخودآگاه بر جمع خانواده وارد مي شود ، تمام سنتها را حفظ كند، مي ماند.
هيوز در مقام يك نويسنده نيز ، آنچه را مي نويسد كه اعتقادش است و به شكلي مي نويسد كه نوشته اش در مسيري كه مي خواهد، تاثير گذار باشد.
«لنگستون هيوز»، شاعر سياهپوست امريكايي
بدين ترتيب شخصيت هيوز نمونه هنرمند متعهدي است كه با درك كامل از زمانه و شرايط آن در جهت بهبود وضعيت همنوعان خود قدم بر مي دارد. هيوز زماني شروع به نوشتن كرد كه جلسات زيرزميني سياهان اعتراضهاي از پيش سركوب شده بود و راه به جايي نمي برد و سر اسلحه به سمت آنها بود و با كوچكترين حركتي كه سفيدها از آن خوششان نمي آمد پوست سياهشان را با رنگ قرمز خونشان تزيين مي كردند. هيوز زماني شروع كرد كه مي ديد سياهان باور خود را رفته رفته براي آينده بهتر از دست مي دهند و از اينكه سياه هستند افسوس مي خورند و مي خواهند كه به مانند سفيدپوستان لباس بپوشند ، غذا بخورند ، برقصند و حتي بنويسند.
او شروع كرد كه تغييري به وجود آورد كه شرايط را عوض كند و مفهوم جامعه سياه و سفيد را از بين ببرد. او تنها به يك جامعه واحد مي انديشيد. در آن دوره آزادي هنري تنها حق محدود نشده زندگي سياهان بود. هنرمندان سياه در آوازها ، اشعار و داستانهاي خود مي توانستند وضع جامعه را باز نمايانند و نهضتي جديد را در جهت رسيدن به آزادي پايه گذاري كنند.
اينكه هيوز يكي از مهمترين پايه گذاران اين نهضت بود شكي نيست . نهضتي كه چگونگي استفاده از هنر در جهت رهبري يك جامعه به سمت هدفش را بخوبي آموزش مي دهد. هيوز در سال 1935 در مقاله يي تمام نويسندگان سياه را به سمت هدف واحد فرا مي خواند. او در اين مقاله به مواردي اشاره مي كند كه نويسنده سياه مي تواند و بايد آنها را رعايت كند تا اثرش از شعر وصف زيبايي ها و رمان عاشقانه به اثر اعتراض و آزاديخواهي تبديل شود. او مي نويسد: اگر مي خواهي از ماه بنويسي ، بنويس اينجا كشوري آزاد است . اما مواردي وجود دارد كه نويسنده سياه مي تواند و بايد در نوشته هايش رعايت كند او مي خواهد كه نويسنده متعهد باشد، مي خواهد كه نويسنده شرايط زمانه را درك كند و از توانايي اش براي بهبود وضع مردمش استفاده كند.
نويسنده سياه بايد در نوشته هايش پرده از صورت به ظاهر زيباي بشر دوستي بردارد. همان بشر دوستي كه ميليونها دلار پول به مدرسه مخصوص سیاهان مي دهد بدون اينكه به فارغ التحصيلان آن كاري دهد و يا بيمارستانهايي با تجهيزات درجه دو فقط براي سياهان مي سازد.
هيوز از نويسندگان سياه مي خواهد تا سرگذشت جواناني را بنويسند كه با هزار آرزو و با پرداخت هزينه هاي فراوان و تحمل سختي هاي مختلف درس خواندند اما بعد از سالها تلاش بدون اينكه امكان كاري داشته باشند به انتهاي يك خيابان بن بست رسيده اند و يا مردماني كه به دليل نبود امكانات در بيمارستان سياهان به بيمارستان هاي سفيد پناه بردند اما از آنجا هم رانده شده و در نهايت جان باختند.
«لنگستون هيوز»، شاعر سياهپوست امريكايي
او از همه افشا گري طلب مي كند مي خواهد كه نويسندگان چهره واقعي افرادي كه حرفهاي زيبا مي زنند و بدين ترتيب مردم را سرگرم مي كنند تا از واقعيت دور افتند را نشان دهند.
ما كشور بهتري مي خواهيم جايي كه بيچاره يي نباشد از مدرسه مخصوص سیاهان خبري نباشد كه بدنامي بي معنا شود، سلاح جنگي ساخته نشود و ما به بشر دوستي احتياج نداشته باشيم .
اين گونه هيوز آرمانشهر مورد خواست نهضت را ترسيم مي كند. او به دنبال كشوري است كه بتواند آن را موطن من بنامد و با افتخار نامش را بگويد و از گفتن نامش آسايش و امنيت را احساس كند.
ما كشوري مي خواهيم كه از آن خودمان باشد دنياي خودمان ، ما كارگران سياه و سفيد، ما نويسندگان سياه و سفيد، آن دنيايي را كه مي خواهيم مي سازيم .
هيوز پا را فراتر از خواست سياهان مي گذارد و صلحي همه گير را مطرح مي كند. او از كارگران و نويسندگان سفيد درخواست مي كند كه كمك كنند تا دغدغه تبعيض از ذهنها خارج شود و همان نيرويي كه صرف تعريف محدوديتها مي شود صرف ساختن كشوري شود كه مايع افتخار آنها باشد.
من به دنيايي مي انديشم كه در آن انساني
انسان ديگر را تحقير نمي كند
جايي كه عشق زمين را مقدس كرده
و صلح جاده هاي آن را زيبا كرده
من به دنيايي مي انديشم كه همه
راه آزادي را مي دانند
جايي كه طمع شيره جان را نمي كشد
و زياده خواهي زنگاري بر روزمان نمي كشد
به دنيايي كه مي انديشم سياه و سفيد
از هر نژادي كه باشند
زمين را با سخاوت با هم قسمت مي كنند
و هر كسي آزاد است
و بدبختي رخت بر مي بندد
و شادي ، مثل مرواريدي
در زندگي هر كس مي درخشد
اينچنين است دنيايي كه به آن مي انديشم .
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت برترین ها هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نظر کاربران

    • بدون نام

      من به دنيايی می انديشم كه همه
      راه آزادی را می دانند

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج