شوالیه سبز؛ جذاب و مرعوبکننده
«شوالیه سبز» ساختهی جدید دیوید لاوری از آن فیلمهاست که پیش از هر چیز از لحاظ صوتی و تصویری آدم را میخکوب میکند و تجربهی بسیار لذتبخشی را در اختیار میگذارد.
برترینها: فیلم فانتزی و ماجراجویی «شوالیه سبز» از افسانه «شاه آرتور» الهام گرفته شده و «دو پاتل» نقش شخصیتی به نام «سر گاوین» را بازی میکند که برادرزاده بیپروای «شاه آرتور» است و برای یافتن غریبهای غولپیکر موسوم به «شوالیه سبز» سفر آغاز میکند. گاوین در این راه با غولها، ارواح، سارقین و دسیسهچینان مواجه میشود.این فیلم در حال حاضر از «راتن تومیتوز» امتیاز ۹۶ درصد و از «متاکریتیک» امتیاز ۸۸ از ۱۰۰ دریافت کرده است.
حسین غریبی در توئیتر خود ابهامات، پاسخها و ارجاعها فیلم را بررسی کرده است.
خطر اسپویل! اگر فیلم «شوالیه سبز» را تماشا نکردهاید، این متن را نخوانید.
از شعر تا فیلم
«شوالیۀ سبز» (The Green Knight) اقتباسی آزاد از شعر رمانس «سِر گاوین و شوالیۀ سبز» است که به قرن ۱۴ میلادی برمیگردد و به دست شاعری ناشناس به زبان انگلیسی میانه نگاشته شده. فیلمِ دیوید لاوری، کارگردان آمریکایی، تفاوتهای زیادی با شعر دارد. برای علاقهمندانی که میخواهند تفاوتها را ببینند، خلاصۀ داستان شعر را در انتهای این نوشته آوردهام. اما برویم سراغ فیلم:
گاوین
شخصیت سِر گاوین در فیلم تبدیل به گاوین شده و برخلاف شعر، اسمش از عنوان حذف شده. لاوری، کارگردان فیلم در توضیح این تصمیم که عنوان شوالیه را از گاوین گرفته، میگوید: «در این صورت، تماشاگر این انتظار را میکشد که شاید تا انتهای فیلم او شوالیه شود، یا شاید به چیزی برسد که لازمۀ کسب لیاقت شوالیه شدن است، لایق شدن برای میز گرد و کملات (Camelot) [قلعه و مقر آرتور و شوالیههایش].»
در شعر، سِر گاوین شجاعترین شوالیۀ شاه آرتور است، اما در اینجا نه تنها شوالیه نیست، بلکه جوانی است که هر روز مست میکند و وقتی به خانه میرود به مادرش دروغ میگوید؛ به کودکانی که بدرقهاش میکنند بیتوجه است؛ در کل رفتار و گفتار او در طول فیلم، با تصوری که ما از شوالیهها داریم همخوانی ندارد و ظاهراً کارگردان میخواهد تماشاگر دربارۀ ضدقهرمانش قضاوتی سطحی کند.
ستارۀ پنجپر
به چشم طبقۀ اشرافی و بهتبع آن، آرتور، ماجراهای افتخارآمیز و خاطرات حماسی است که بزرگی و عزت انسان را نشان میدهد و کسی که چنین تجربهای ندارد پوچ است. گاوین از اینکه ماجرایی ندارد که روایت کند شرمنده میشود و تحت تأثیر صحبتهای آرتور، دعوت شوالیۀ سبز را میپذیرد تا خود را اثبات کند. اما آنگونه که شوالیۀ سبز زانو میزند و گردن مینهد، گاوین متوجه میشود که دستاوردش بیارزش است؛ بنابراین برای اثبات خودش، باید یک سال دیگر صبر کند.
اِسِل پیش از سفر گاوین، از او میپرسد: «چرا بزرگی؟ چرا خوبی کافی نیست؟» پاسخ این سؤال تماشاگرمحور است و در بطن فیلم نهفته است. وقتی به پایان فیلم میپردازیم، بیشتر آن را باز میکنیم.
آن بزرگی که گاوین در پی اثبات آن است شوالیهگری است. شوالیهها باید پنج فضیلت داشته باشند: دوستی، سخاوتمندی، پاکدامنی، نزاکت، دینداری. این پنج فضیلت و یا بعضی از آنها را در آزمایشهایی میبینیم که در طول فیلم گاوین دستخوش آنها قرار میگیرد. ستارۀ پنجپر که نماد این پنج فضیلت (و موارد دیگری که در فیلم به آنها اشاره شده) است، بر روی سپر او حک شده.
پسر زبالهگرد و راهزنان
گاوین به میدانی از اجساد میرسد که در نبرد کشته شدهاند. پسر زبالهگرد میگوید که کسی نیست آنها را دفن کند، اما طبیعت کار خودش را میکند و آنها را به کام خود فرو میبرد. حتماً گاوین از خود میپرسد: «این است سرنوشت جستجوی عزت و بزرگی؟» پسر از اینکه در جنگ کشته نشده خوشحال است و او و دوستانش بعد از بستن دستوپای گاوین، سپر او را که جلویش ستارۀ پنجپر فضیلت و پشتش تصویر مریم مقدس و عیسی نقش بسته میشکنند. آیا دین آنها طبیعت است؟ زمانی که گاوین (حداقل از نظر پسر زبالهگرد) در آزمون سخاوتمندی و نزاکت مردود میشود و راهزنها دستوپایش را میبندند، لحظهای همان کارِ طبیعت را تصور میکند: تنها اسکلتی از او به جا مانده و مقهور جنگل سبز شده.
دیوید لاوری میگوید حضور شخصیت زبالهگرد با بازی بری کیوگن ارجاعی به صحنهای از فیلم «بری لیندون» استنلی کوبریک است. همچنین میدان نبرد پر از جسدی که در آنجا میبینیم اشاره به نبرد بیدون است و لاوری با آن صحنه میخواهد نشان دهد که حکومت آرتور آنچنان که گفته میشود دوران آرام و صلحآمیزی نبوده. همچنین چهارراهی که کنار آن اسکلتی در قفس است، اشارهای مستقیم به شخصیت مدمارتیگان در فیلم «بید» ران هاوارد است.
وینیفرد مقدس
داستان وینفیرد مقدس (روحی که گاوین با او روبهرو میشود) برگرفته از روایتی است که گفته میشود در قرن هفتم اتفاق افتاده. این روایت در شعر «سِر گاوین» نیست، اما چاه سنت وینیفرد یکی از معدود مکانهایی است که نام آن در شعر آمده. اینجا هم (حداقل از نظر وینیفرد) شوالیه در آزمون سخاوتمندی و دینداری مردود میشود، چون قبل از اینکه این بانوی درمانده را یاری دهد (که کار کلیشهای شوالیههاست) از او میپرسد در عوض چه چیزی نصیبش میشود.
از طرف دیگر، گاوین تبر شوالیۀ سبز را که پسر زبالهگرد از او دزدیده بود در خانۀ وینیفرد پیدا میکند و در فیلم دلیل واضحی برای آن را نمیبینیم. در اینجا سرِِ قطعشدۀ وینیفرد به گاوین میگوید که شوالیۀ سبز کسی است که او میشناسد.
قارچها و غولها
گاوین از فرط گرسنگی قارچهایی را از زمین میچیند و میخورد که باعث میشوند لحظهای دچار توهم شود. در دنیای واقعی هم نوعی از قارچها هستند که باعث توهمهای ترسناک میشوند. پس از آن، گاوین به غولهایی میرسد که برخی آن را ادامۀ توهم او دانستهاند. این هم یکی از ارجاعات و استفادههای دیوید لاوری از تاریخ و اساطیر ولز است. علاوه بر غولهای ولزی (Cewri)، وینیفرد مقدس و حیوانات سخنگو نیز برگرفته از اساطیر ولز هستند.
آزمایش بزرگ
در خانۀ لرد (شکارچی) و بانو، زنی را میبینیم که مثل مادرِ گاوین در هنگام جادوگری، چشمبسته است. بعداً به اهمیت این موضوع میپردازیم. حضور گاوین در این خانه و بازی تبادل غنائم او در شعر کمی متفاوت است گاوین در این آزمونِ صداقت و پاکدامنی هم مردود میشود.اما در خانه، همسر لرد حرفهای جالبی میزند که به نظرم زیباترین گفتار فیلم است:
سبز، رنگِ زمین است. رنگِ جانداران و زندگی است. [و رنگ پوسیدگی.] بله، بله. با آن، تالارهایمان را آذین میکنیم و نخهایمان را رنگ میکنیم، اما اگر به سنگفرشها راه یابد، با شتاب آن را میساییم و میشوییم، وقتی زیر پوستمان شکوفه میزند، با خونریزی بیرونش میکنیم و در انتها وقتی درمییابیم که خواستهٔ ما از دسترسمان بلندتر است، تنهاش را میبُریم، از ریشه بیرونش میآوریم، رویش مینشینیم و زیر شکمهایمان خفهاش میکنیم؛ اما آن برمیگردد، نه درنگ میکند نه برای خونخواهی و نیرنگ بازمیایستد.
امروز از ریشه بیرونش بیاور؛ فردا، باز همانجاست و در گوشهوکنار میروید. همزمان که ما پیوسته در پی سرخ هستیم، سبز از راه میرسد. سرخ، رنگِ شهوت است، اما سبز آن است که شهوت در دل و در زهدان به جا میگذارد. سبز است که باقی میماند. پس از فروکش کردن آتش عشق، پس از مرگ شهوت، حتی پس از مرگ ما. پس از رفتن تو، جای پاهایت علف سبز میشود، خزه سنگقبرت را میپوشاند و چون خورشید بالا بیاید، سبز با سایهها و رنگهای گوناگونش همهجا گسترده خواهد شد. این زنگار سبز بر شمشیرها و سکهها و برج و بارویت چیره خواهد شد و با وجود تلاشهایت، هرچه که به آن دل بستهای، تسلیمش خواهد شد: پوستت، استخوانهایت: پاکمنشیات.
نبرد تمدن و طبیعت
تفسیر دیوید لاوری از شخصیت شوالیۀ سبز ظاهراً برگرفته از «مرد سبز» است. «مرد سبز» یا «زن سبز» موجودی افسانهای است که نماد تولد دوباره و چرخۀ رشد و شکوفایی است که بهار هرسال رخ میدهد. به نظرم با توجه به مونولوگ بالا ارتباط این مفاهیم و نمادها کاملاً مشخص است. همچنین صحنهای را به یاد بیاورید که در آن انسانها مشغول قطع کردن درختان هستند.
روباه
چرا روباه با گاوین همراه میشود؟ ظاهراً هر دو از قدرت طبیعت میترسند و از آن به غار پناه میبرند. اواخر فیلم هم روباه به سخن میآید و به گاوین هشدار میدهد که شوالیۀ سبز بیرحم است. روباه در تاریخ هم نماد ذکاوت بوده و هم مکر و حیله. آیا روباه گاوین را از دست غولها نجات میدهد یا جلوی کمک آنها را میگیرد؟ آیا هشدار روباه خیرخواهانه است یا بدخواهانه؟ به نظر میرسد تماشاگر باید در این خصوص تصمیم بگیرد. همراهی روباه و مرد، ناخودآگاه من را به یاد سفر معنوی شازده کوچولو انداخت.
آینده در یک نظر
گاوین پس از رسیدن به کلیسای شوالیۀ سبز، ابتدا سعی میکند برخلاف صداقت که از اصول شوالیهگری است، شال کمر جادویی را از او مخفی کند. برخلاف هشدار روباه، گاوین (مثل اکثر تماشاگران) انتظار دارد بهخاطر تسلیمپذیریاش مورد عفو شوالیۀ سبز قرار بگیرد.
اما وقتی متوجه میشود بخششی در کار نیست، در یک لحظه بینشی از آینده سراغش میآید که در آن پس از فرار، در بزرگی و عزتی دروغین (همچون طی یک سال گذشته) زندگی میکند و پادشاه میشود و هیچوقت شال کمرش را باز نمیکند.وقتی سرانجام پیش از سقوط قلعه، شال کمر را باز میکند، سرِ قطعشدهاش به زمین میافتد. گویی او از لحظهای که فرار میکند، سرش را بر باد داده و با یک حیله بر تنش مانده. بعد، به خود میآید و میبیند هنوز نزد شوالیۀ سبز است. ناخودآگاه یاد صحبتهای پیش از نبرد ویلیام والاس در فیلم «شجاعدل» افتادم:
بله، اگر مبارزه کنید، شاید بمیرید و اگر فرار کنید، زنده میمانید... دستکم تا مدتی. اما سالها بعد که در بستر مرگ هستید، آیا حاضر خواهید بود تمام روزهای عمرتان از این روز تا آن روز را بدهید تا در عوض یک فرصت، فقط یک فرصت بهدست بیاورید که به اینجا برگردید و به دشمنانمان بگویید که شاید جانمان را بگیرند، اما هرگز نمیتوانند آزادیمان را بگیرند؟!
آیا گاوین فقط به دنبال عزت و افتخاری دروغین است؟ آیا فقط در پی این است که ماجرا و داستانی حماسی برای روایت داشته باشد؟ یا میخواهد به مرگ تن بدهد و به عزت واقعی برسد؟ آیا عزت پس از مرگ ارزشی دارد؟ پاسخ گاوین مشخص است.
آیا در پایان گاوین میمیرد؟
ما در فیلم هم مرگ و هم زنده ماندن گاوین را بهنوعی میبینیم. او با درآوردن شال کمر، به مرگ تن میدهد و این باارزشتر از کاری است که سِر گاوین در شعر انجام میدهد و شال کمر را از شوالیۀ سبز مخفی میکند (و بهنوعی در بینش خیالی او از آینده نشان داده میشود). اینکه گاوین در انتهای فیلم میمیرد یا نه، بهطور قطع نشان داده نمیشود، اما با توجه به نیت شوالیۀ سبز و آمادگی گاوین برای مرگ، به نظر میرسد سر او از بدن جدا میشود، اما این مرگ در صورت تحقق بسیار باارزشتر از نحوۀ جان بدر بردن سِر گاوین در شعر است.
دیوید لاوری در این خصوص میگوید: «میخواستم پایانی بنویسم که در آن سرش قطع میشود و این اتفاق مثبتی است. این پایان شاد است. او با شجاعت با سرنوشتش روبهرو میشود و این نشانۀ بزرگی و درستکاری اوست. اما این به آن معنی نیست که او مُرده؛ او کشته شده. او ضربهای را دریافت کرد که طبق پیمانش پذیرفته بود و همهچیز در دنیای فیلم روبهراه میشود.» ما تماشاگران، وقتی میبینیم گاوین سرنوشتش را پذیرفته، خاطرمان آسوده میشود، چون با این کار هم خودش و هم سرزمین را از فلاکت نجات میدهد.
لاوری صحنۀ پایانی فیلم را بهشکل خشنتر و واضحتری نیز فیلمبرداری کرد که در آن سرِ گاوین از تن جدا میشود، اما در نهایت تصمیم گرفت از نسخۀ مبهم استفاده کند تا مخاطب با احساس بهتری از سالن سینما خارج شود. او همچنین میگوید که با تفسیرهای متفاوتی که مردم از پایان فیلم دارند مشکلی ندارد.
مادر گاوین چه نقشی داشت؟
در پایان شعر، مشخص میشود که ماجرای شوالیۀ سبز و لرد و همسرش همه زیر سر مورگان لهفِی بوده است. در اکثر داستانهای آرتور، مورگان، خواهر ناتنی آرتور و دشمن اصلی اوست؛ جادوگری که نفرت عمیقی از اکثر شوالیههای میز گرد آرتور و همسر آرتور، گوئینویر دارد؛ بنابراین در فیلم هم مادر گاوین، مورگان لهفِی جادوگر است. در شعر، هدف مورگان از ایجاد شوالیۀ سبز، ترساندن گوئینویر تا حد مرگ و اثبات ناکارآمدی و بیکفایتی شوالیههای آرتور است؛ بنابراین میتوان متصور شد در فیلم هم همۀ اتفاقات عجیب و شخصیتهای عجیبی که گاوین با آنها روبهرو میشود، زادۀ جادوی مورگان و برای آزمایش اوست. برای مثال، هر دو نقش اِسِل و بانو را آلیسیا ویکاندر بازی میکند؛ بنابراین مورگان، بانو را بر اساس اِسِل ساخته. اما چرا مادر گاوین باید خواهان چنین خطرات و مرگی برای او باشد؟
دیوید لاوری پاسخ این سؤال را داده است: «فیلمنامهای که مینوشتم ناخواسته تبدیل به درامی دربارۀ یک مادر و پسر شد. ناگهان متوجه شدم دربارۀ رابطۀ خودم و مادرم مینویسم، اینکه من خیلی بیش از حد پیش او و زیر سقف او ماندم. من سندرم شکست در کسب استقلال داشتم و در نهایت مادرم مجبور شد بهزور مرا از خانه بیرون کند.»
بنابراین آیا مورگان قصد آزار و اذیت گاوین را داشت یا در این راه حامی او بود؟ قصد محافظت از او را داشت یا میخواست او را بکشد؟ لاوری میگوید: «مورگان شال کمر [محافظ] را به گاوین میدهد. آیا این در تضاد با کاری است که مورگان روز کریسمس در سرسرای بزرگ انجام میدهد؟ در پاسخ باید بگویم این رابطه درهم و آشفته است. رابطۀ من و مادرم به نظرم همینطور بود. رابطۀ درهم و آشفتهای است و احتمالاً مختص من و مادرم نیست.»
شوالیۀ سبز چه کسی بود؟
در شعر مشخص میشود که شوالیۀ سبز همان لرد بوده که مورگان لهفِی او را به این شکل درآورده؛ اما در فیلم، شوالیۀ سبز بهنوعی همان مورگان لهفِی است. در صحنهای که گاوین در کلیسای سبز منتظر بیدار شدن شوالیۀ سبز است، شب از خواب بیدار میشود و وقتی به چهرۀ شوالیۀ سبز نگاه میکند، چهرۀ او عوض میشود. لاوری، کارگردان فیلم، میگوید: «چهرۀ او تبدیل به چهرۀ همۀ شخصیتها میشود. اول از چهرۀ جوئل [لرد] شروع میشود، بعد تبدیل به شان هریس [شاه آرتور] میشود، لحظهای آلیسیا [بانو/اِسِل] میشود، بعد تبدیل به ساریتا [مادر] میشود و در نهایت به شکل خودِ دِو [گاوین] درمیآید. برای من و تماشاگران، این لحظه یادآور این مسئله است که کل این ماجراجویی و همۀ این رویاروییها، همگی برای جستوجوی یک چیز بوده است؛ و همهچیز بستگی به تصمیمی دارد که دِو [گاوین] میگیرد و برای همین، آخرین چهرهای که میبینید چهرۀ خودش است.»
پایان فیلم چه پیامی در بر دارد؟
نبرد سرخ و سبز. «ما پیوسته در پی سرخ هستیم.» انسان با تمدن خود در همیشه در پی شهوت و خونریزی است. اما «سبز است که میماند.» طبیعت همیشه پیروز میشود.
لاوری در خصوص پایان فیلم و ارتباط آن با نبرد طبیعت و تمدن، میگوید: «پدر و مادرم عاشق این هستند که بگویم چنین جنگی در کار نیست. اما در سال ۲۰۲۱، باید بگویم دیدگاه من این است. برایم خیلی آرامشبخش است که آخرین تصویر فیلم شوالیۀ سبز است و او موقعیت غالب و برتر را دارد. من کسی هستم که عاشق صلح و آرامشم و میخواهم در دنیایی زندگی کنم که این دو چیز در آرامش همزیستی کنند و به هم نفع برسانند. اما در حال حاضر در فرهنگمان، چنین چیزی نمیبینم. آن مونولوگ که برای آلیسیا نوشتم برای بیان دیدگاه خودم بود.»
نظر کاربران
ارزش وقت هدر دادن نداره، یک فیلم مزخرف و بی درو پیکر و پرازاغراق بیخود
پاسخ ها
به ژانر فیلم توجه میکردی بد نبود ده درصدی
معمای شاهتو ببین
اره معمای شاه و پرگار و یاور خوبن
ببینیم چی هست
فیلم مزخرف و به درد نخوری بود .اصلا ارزش دیدن نداره.
پاسخ ها
معمای شاه و پرگار و گاندوتو ببین
معمای شاهتو ببین
عاشق فیلم ها و داستان های مرلین و آرتور هستم!
چرت واقعا چرت