۱۰۳۴۰۷۷
۲۰ نظر
۵۷۰۰
۲۰ نظر
۵۷۰۰
پ

وقتی چشم و هم‌چشمی نابودمان می‌کند

موفقیت‌ها و پیشرفت‌های بیرونی هیچ وقت حال شما رو خوب نمی‌کنه. پول، شهرت و احترام و قابل ارزش بودن تو جامعه حتی اگه شما رو خوشحال کنه، بلاخره تو یه تاریخی انقضاشون تموم می‌شه.

برترین‌ها: یادمه وقتی توی دبیرستان بودم، همیشه به این فکر میکردم که‌ای خدا، کی میشه این مدرسه لعنتی تموم شه و من وارد دانشگاه بشم. اون وقته که حالم خیلی بهتر میشه و میتونم کارایی که دوست دارم رو انجام بدم!

این‌جا خوشحالی من شرطی شده بود و شرطش یه چیز بود: دانشگاه

چند سال گذشت، وارد دانشگاه شدم، ولی بعد فهمیدم که دانشگاه اصلاً چیزی نبود که فکر میکردم و برای همین، نه تنها خوشحال بودم بلکه حس کردم بخش مهمی از زندگیم رو هدر دادم.

وقتی چشم و هم‌چشمی نابودمان می‌کند

قدم بعدی؟

شرط بعدی خوشحالی من این بود:

داشتن یه شغل خوب

چند سال گذشت، کارآموزی کردم، یاد گرفتم، شکست خوردم و بازم یاد گرفتم. بلاخره تونستم جا‌هایی که همیشه دوست داشتم استخدام شم و کار کنم.

بعد از مدتی متوجه شدم که کار کردن هم برام خسته کننده و بی معنی شده. حس کردم هنوز هم باید یه کارایی بکنم تا زندگیم بهتر شه.

این‌جا بود که فهمیدم وارد یک چرخه معیوب شدم، چرخه‌ای که در ظاهر به نظر خوب میومد، ولی در واقع داشت منو از لذت واقعی لحظه حال دور میکرد.

من اسمش و میزارم «چرخه‌ی معیوب پیشرفت». این‌جا بود که تجسس‌های من شروع شد.

چرا ما آدم‌ها هیچ وقت حس کافی بودن نمیکنیم؟

وقتی چشم و هم‌چشمی نابودمان می‌کند تا وقتی که به مرگ برسیم و بفهمیم هنوز کسی نیستیم که میخوایم!

آقای Stefan Zweig توی یکی از کتاباش میگه:

«میل به پیشرفت توی ما به طرز شگفت انگیزی بالاست، آدم‌ها همیشه رو به جلو حرکت میکنند. این ویژگی رفتاری باعث شده گونه‌ی انسان بتونه از این همه اپیدمی و فجایع جون سالم ببره. این میل به بقا. این نیاز به پیشرفت و بهتر شدن از دیروز.»

پس میشه گفت دلیلی که الان من دارم این متن رو مینویسم و شما دارید اونو میخونید، میل ذاتی انسان‌ها به پیشرفته؛ بدون این ویژگی رفتاری هیچ کدوم نمیتونستیم از چالش‌های زندگی عبور کنیم.

اما آیا پیشرفت بیشتر کلید خوشحالیه؟ خیلی مطمئن نیستم.

یادمه یه جایی خوندم که دو تا نویسنده توی یه کافه باهم قرار میزارن و مکالمه جالبی بین شون رد و بدل میشه که به موضوع این بخش مرتبطه:

یکی شون میگه: فلانی، چه حسی داری از اینکه می‌بینی خیلی از میلیاردر‌های این شهر می‌تونن درآمدی که تو توی ۲۰ سال از کتابت داشتی رو تو یه شب در بیارن؟

نویسنده دومی: من چیزی دارم که اون میلیاردر‌های بدبخت هیچ وقت به دستش نمیارن!

نویسنده اولی میگه: خیلی دوست دارم بدون اون چیه

نویسنده دومی: بهت میگم، من به این آگاهی رسیدم که حتی اگه به چیزی هم نرسم، برای خودم کافیم.

حتماً باید حدس بزنید که شنیدن این حرف برای من چقدر شگفت انگیز بود، یه جورایی با پوست و خونم درستی این جمله رو درک کردم. چی؟ شما هنوز درکش نکردین؟ پس تو ادامه حتماً با من باشین.

وقتی چشم و هم‌چشمی نابودمان می‌کند

آیا بقیه اونطوری که ما فکر میکنیم برای خودشون کافی هستن؟

وقتی به سلبریتی‌های «مثلاً موفق» نگاه کنیم، با خودمون فکر می‌کنیم که دیگه اینا باید خوشحال باشن و در مورد خودشون حس خوبی داشته باشن.

ولی واقعیت چیزه دیگه ایه. اونا هم درست مثل ما برده ناکافی بودن شدن. اونا هم حس میکنن بقیه سلبریتی‌ها چقدر از اونا بهتر عمل کردند. اینکه برای خوشحالی باید بیشتر تلاش کنند. اونا هم هنوز خوشحالی رو برای خودشون شرطی کردن. اونا هم تو همون «چرخه معیوب پیشرفت» گرفتار شدن. (البته این چیزی که میگم کاملاً نسبیه و در مورد همه سلبریتی‌ها صدق نمیکنه)

حالا این‌جا یه سوال مهم ممکنه تو ذهنمون بیاد:

«اگه ما حس کنیم کافی هستیم ممکنه دیگه دست از تلاش کردن برداریم و به چیز‌هایی که میخوایم نرسیم!»

واقعاً سوال خوبیه و نیاز به بررسی داره!

حس کافی بودن مانع پیشرفت میشه؟ یا نمیشه؟ (قانون Backwards law)

خیلی‌ها نگران این مسئله هستن که اگه حس کنند کافی اند، ممکنه دیگه اون شور و اشتیاق سابق برای ادامه زندگی رو از دست بدن.

منطقیه. اگه زندگی به تنهایی به ما حس خوبی میده، دیگه چرا برای چیزای تازه تلاش کنیم؟ چرا دنبال چالش‌های جدید باشیم؟

به تناقض بزرگ قرن خوش اومدین. جایی که اهمیت ندادن به یه موضوعی در واقع باعث میشه شما سریع‌تر به اون هدف برسین.

جالبه که این موضوع حتی یه قانون هم هست که بهش میگن Backwards Law که توضیحش به زبان اصلی به قرار زیره:

It's what the philosopher Alan Watts used to refer to as "the backwards law"-the idea that the more you pursue feeling better all the time, the less satisfied you become, as pursuing something only reinforces the fact that you lack it in the first place.

وقتی چشم و هم‌چشمی نابودمان می‌کند حسی که خیلی تجربه میکنم!

فقط چند لحظه به این موضوع فکر کنید:

چطوری میتونیم از کاری که میکنیم لذت ببریم، وقتی تمام فکر و ذکر مون اینه که چقدر میتونیم بهتر و برتر باشیم یا چقدر آدم‌های دیگه از ما بهترن؟

وقتی پیشرفت بزرگ‌ترین دغدغه ما باشه، استرس و نگرانی به طرز عجیبی زیاد میشه و این تراوشات منفی باعث میشه زودتر جا بزنیم. چرا؟ چون برای ما اون هدفه مهمه و چیزی از فرآیند رسیدن به اون هدف نمیفهمیم.

ولی اگه با آرامش به مسیرمون ادامه بدیم چی؟ اگه رسیدن به هدف برامون مهم نباشه، گه بجاش از فرآیند رسیدن به اون هدف لذت ببریم چی؟

در این صورت ما خودمون رو بیشتر دوست داریم، حتی اگه به همه قول‌هایی که به خودمون دادیم نرسیم.

این دیدگاه چقدر تو ایران قابل اجراست؟

بعد از اینکه این پست رو نوشتم علی خالقی عزیز زحمت کشیدن توی کامنت موضوع مهمی رو مطرح کردن که من رو یاد وضعیت ما تو ایران انداخت. نقل قول مستقیم میکنم:

به نظر من توی دو حالت آدم ممکنه احساس کنه برای خودش کافی نیست.

  • حالت اول وقتیه که احساس می‌کنه عقبه و «فکر می‌کنه» باید خودش رو به یه سطح قابل قبولی برسونه.
  • حالت دوم وقتیه که احساس می‌کنه عقبه و «مجبوره» خودش رو به یه سطح قابل قبولی برسونه.

این متن حالت اول رو پوشش میده. یعنی آدمی که حس می‌کنه ناموفقه، اگه فقط برای خودش زندگی کنه و علایق خودش رو دنبال کنه، اونوقت موفقیت خودکار میاد سراغش.

اما توی حالت دوم صرفاً از روی حسادت یا طمع نیست که آدم حالش بده. بلکه یه سری حداقلا رو نداره که حالش بده.
اینم باز دو دسته می‌کنم من:

دسته اول حداقل‌هاییه که به واسطه ذات زندگی باید رعایت شه. مثلاً شما وقتی پول نداری که غذا بخری یا یه مسکن برای خودت تهیه کنی، طبیعیه که استرس بگیری و تلاش کنی تا وضعیت رو عوض کنی.

دسته دوم حداقل‌هاییه که به واسطه تعامل با بقیه باید رعایت شه. مثلاً همسرت از تو می‌خواد یه وسیله‌ی گرون بخری و تو پول نداری. اگه در درازمدت این نخریدن‌ها اتفاق بیافته، ممکنه همسرت حتی ترکت کنه. این‌جاست که برای حفظ رابطت با بقیه مجبوری یه کار‌هایی بکنی که تو حالت انفرادی مجبور نیستی و علاقه‌ای هم بهش نداری.

پس اولاً باید یه جوری نیاز‌های زنده موندنت رو تأمین کنی، ثانیاً نیاز‌های زندگی اجتماعیت رو تأمین کنی یا قیدش رو بزنی. بعد دنبال علاقمندی‌هات باشی و بری حالشو ببری. یه جورایی یه تعادل باید به وجود بیاد که نه سیخ بسوزه نه کباب.

حالا بعضیا حالشون از روی شکم‌سیری بده که مطلب شما دواشونه. بعضیا از روی نداری حالشون بده که تا مشکلشون برطرف نشه، حالشون خوب نمیشه.

نتیجه گیری: حقیقت تلخی درباره پیشرفت که دوست ندارید بشنوید

موفقیت‌ها و پیشرفت‌های بیرونی هیچ وقت حال شما رو خوب نمیکنه. پول، شهرت و احترام و قابل ارزش بودن تو جامعه حتی اگه شما رو خوشحال کنه، بلاخره تو یه تاریخی انقضاشون تموم میشه.

حس کافی بودن ابدی از درون شما میاد. جایی که حس کنید حتی اگه به اهداف بزرگ تون هم نرسید، برای خودتون کافی هستین. این دیدگاه حتی اگه کمکی هم بهمون نکنه، باعث میشه تو مسیر پر فراز و نشیب زندگی، بیشتر به توانایی‌های خودمون باور داشته باشیم.

چه چیزی باید بعد از خوندن این متن یادتون بمونه؟

اینکه سعی کنید به جای فکر کردن به نتیجه کار و رسیدن به موفقیت و پیشرفت (خروجی)، فرآیند رسیدن به این خروجی رو هم حس کنید و ازش لذت ببرید! اینطوری حتی اگه به اون هدف هم نرسید، از زمان ارزشمند زندگی‌تون برای تجربه لحظات خوب استفاده کردید (البته قبول دارم که بعضی وقتا این دیدگاه جواب نمیده)

این مطلب با نظرات شما کامل میشه

راستش قبول کردن این موضوع هنوز هم برای من یه چالشه. هنوز هم نمیدونم چقدر پیشرفت تو زندگی من تاثیر داشته و چقدر حالم رو خوب کرده. برای همین دوست دارم که شما که خواننده این مطلب بودید نظرتون رو در مورد موضوع این پست بهم بگین و من رو از این چرخه معیوب نجات بدین.

چقدر حس کافی بودن می‌کنید؟ فکر می‌کنید پیشرفت‌های بزرگ و بهتر چه قدر در تقویت این حس تاثیر گذار هستند؟

منبع: برگرفته از یادداشت آرش نقدی در شبکه‌اجتماعی ویرگول

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • محمد

    احساس نارضایتی از وضعیتموجود و روتین شدن زندگیه که باعث پیشرفت میشه
    اما اگه کل زندگیمون روبذاریم فقط واسه به اصطلاح پیشرفت کردن اینجوری از زندگی کردن لذتی نمیبریم
    پس به نظرم انسان هرجا که فکر میکنه زندگی روتین شده باید دست به تغییر بزنه
    تو دوره ی فعلی ما پیشرفت میکنیم بعد زندگی نکرده و لذت نبرده میریم دنبال هدف بالاتر

    پاسخ ها

    • trissa

      واقعا موافقم

  • بدون نام

    متن جالب و مفید بود ممنون

  • بدون نام

    پیشرفتم باعث میشه حس خوبی نسبت به خودم داسته باشم چون احساس میکنم در دید بقیه بهتر دیده میشم
    آیا این یعنی چشم و هم چشمی ؟؟؟

    پاسخ ها

    • بدون نام

      نه یعنی علاقه به دیده شدن و عرضه کردن توانایی های خود

    • مریم

      نه چشم هم چشمی نیست . خودنمایی و حس کمبود اکثریت هم همینطورین چون پیشرفت و ارتقا رو برای اهداف خودتون نیست هدف تون از این کار خودنمایی.
      ناراحت نباش 95 درصد جامعه ایران همینطوری هستند اینکه وضع جامعه داغون و بیچاره است.
      کشورهای پیشرفته فقط برای خودشون زندگی می کنند به هر قیمتی شده !

  • بدون نام

    یکسال برای کنکور سخت تلاش کردم و 4 ساله از او تلاشم لذت میبرم و هنوزم به خودم افتخار میکنم. به نظرم نمیشه نسخه پیچید برای موفقیت. گاهی برای یکسری هدف ها باید از همه چی گذشت و فقط وسط سیبل رو نگاه کرد و به مسیر توجه نکرد که فقط به مقصد رسید و لذت برد و گاهی باید از مسیر لذت برد. شما وقتی شمال میری علاوه بر مقصدت از مسیر هم میتونی لذت ببری اما وقتی یه جایی میری که مسیرش خشک و بدون جذابیته نمیشه لذت برد از مسیر و باید به مقصد فکر کرد.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      عزیزم لذت ببر ولی ۱۰ سال دیگه می فهمی چی گفته

  • کوروش

    در ایران نود درصد تلاش ها برای حفظ بقاس
    مثلاً اگر امسال زحمت نکشی و خودت رو یک قدم بالا نکشی سال آینده عملا ده پله عقب افتادی ، از خودت عقب میفتی ، پس این چشم و هم چشمی نیست
    سیستم محترم تورم رو صفر کنه تا ما هم با حداقل ها بسازیم و شادی خلق کنیم

  • بدون نام

    متن خوبی بود ولی نویسنده احتمالا جوان و از تجربه کم برخوردار است...... اینکه آدمای این دوره زمونه در صورت پیشرفت هم احساس کمبود می کنند و رضایت حداقلی را دارند! تنها دلیلش انفرادی فکر کردن و انفرادی پیشرفت کردن را دنبال می کنیم ، اگر انسانها به زندگی قبیله ای برگردند و پیشرفت گروهی را دنبال کنند حالشون خوب خواهد شد . به اصطلاح امروزی ها کار گروهی یا تیم ورک . به تعبیری کار برای پیشرفت گروه و قبیله بیشترین لذت را دارد و در کلونی انسانی منطقی ترین و بالاترین پیشرفت محسوب می شود. کمی دقت در کلونی مورچه ها و زنبورها کافی است تا تمام عدم رضایتها از بین برود اینکه در کلونی این حشرات مورچه کارگر از بدو تولد مورچه کارگر است و هیچ گاه ملکه نمی شود و همچنین زنبورها...... پس در نتیجه در کلونی انسانها یک عده از ما باید بپذیریم که کارگر بدنیا امده ایم و هیچ گاه رئیس قبیله ای را نمی توانیم و ...................

    پاسخ ها

    • روزنه

      به نظرم این که بپذیریم چون یک کارگریم پس همیشه باید کارگر باقی بمونیم خیلی بده یا اگر ملکه ایم همیشه باید همین باقی بمونیم این یعنی پات اگر توی مرداب گیر کرد پس همون جا بمون و برای رهایی تلاشی نکن چون سهم تو از زندگی همینه و نهایتا چیزی که عایدمون میشه غرق شدن توی انبوهی از رکود و تعفنه ... انسان ذات پویا و متغیر داره ذاتی پیش‌رونده و خلاق و از همین تکاپوئه که قرن هاست برای خودش تاریخ ، جغرافیا و تمدن ساخته ، ابزار خلق کرده برای معنی بخشیدن به زندگی خودش ماجراجویی و بستری برای ماجرا ساخته اینکه مسابقات ورزشی رو خلق میکنیم تا شخصی با علاقه به این معنی در راه یه ورزشکار حرفه ای شدن قدم برداره و در یک زندگی که فقط برای نمردن در تلاشه درجا نزنه اینه که انسان رو از سایر موجودات برتر و متمایز میکنه ؛ مورچه ها و زنبور ها هیچ وقت از زندگی لذت نمی‌برند فقط وقت صرف میکنند تا همه چیز تموم بشه اما انسان نمیتونه اگر انسان مثل حیوان بود طبیعتا با گذشت این همه سال در همون عصر آغازین یا انسان اولیه میموند و زندگیش رو توی غارها شروع میکرد و به اتمام میرسوند همین و خوشحال هم بود چون تلاشی برای خلق کلام نمیکرد و با کلام دل نمیسوزوند و حتی دل به دست نمی آورد ... ما در زندگی همیشه در جست و جوی معنایی ام و برای پیدا کردن این معنی یا از نیاکانمون کمک میگیریم یا خودمون راهی جدید رو خلق میکنیم چیزی که هست ما قدر زندگی رو نمیدونیم یا درست نمیشناسیمش برای همین اتفاقات و ماجراها باعث میشن دچار استرس بشیم و وقتی درونش قرار میگیریم احساس خرسندی نکنیم و وقتی هم تموم شد حس رستگاری نداشته باشیم ... چیزی که برای انسان خوبه از نظر من اینه که مادر تمام اهدافش رو خوشحالی معین کنه وقتی هدفت خوشحالی باشه میتونی این هدف رو هرجایی که میری پیدا کنی اگر که کارگر باشی و هدفت خوشحال بودن سعی میکنی حال خوب رو توی کاری که میکنی پیدا کنی اگر معلم کارمند یا شاغلی آزاد باشی و هدفت خوشحال بودن ، باز توی وقایع زندگیت میگردی تا اونچه که توی این جریان حالت رو خوب میکنه پیدا کنی ، خوشحالی بهترین هدفه و با این هدف که بدون هیچ هزینه یا مدرکی میتونی داشته باشیش و بودنش بسته به انتخاب خودته میتونی هرجایی که هستی احساس رضایت داشته باشی و از هرچه به دست داری احساس کافی بودن داشته باشی با این نحو چه توی کلبه باشی یا توی کاخ تو شادی و همینه که میگن شادی یه بسته به دیدگاه درونیته نه عوامل بیرونی

    • بدون نام

      دوست عزیز ۱۳۲۲ منظور بنده پاسخ به پرسش مقاله فوق بود که پرسیده بودند آیا حس کافی بودن می کنید؟ همچنین برای خلاصی از چرخه معیوب، پاسخی درخواست کرده بودند که بنده در جواب ایشان متذکر شدم که برای برگشتن به طبیعت واقعی زندگی انسانی یک الگو از جانورانی که بصورت کلونی زندگی می کنند بگیریم می توانیم کمی حس کافی بودن داشته باشیم .
      و منظور من در مورد کارگر بدنیا امدن انسان نبود، بلکه منظورم این بود که اگر در کار تیمی یا کار قبیله ای و یا کار شرکتی جایگاه خودمان را به خوبی بپذیریم حس کافی بودن خواهیم کرد . البته یک انسان می تواند در یک شرکت بزرگ کارگر باشد و در عین حال این کارگر می تواند مدیر عامل یک شرکت کوچک. و الی آخر ........

  • بدون نام

    کلاً هیچ چیز رو جدی نگیرید حتی این متن و نوشته های چرت و پرت رو. زندگی بیخود تر از اونیه که بخوای جدی بگیریش. دوم اینکه از هیچ چیز و هیچ کس توقع نداشته باشید. هر جوری هستی با خودت حال کن و به خودت حال بده. تهش خبر خاصی نیست. چیزایی که یه زمانی واست باارزش بوده میفهمی هیچ اهمیتی واسه بقیه نداشته. تازه قضاوت و سرزنش هم میکننت به خاطر کار درستی که کردی. خوب و بد وجود نداره. مردم چیزی که به نفعشون باشه میگن خوبه چیزی که به ضررشون باشه میگن بده.

    پاسخ ها

    • بدون نام

      بیگ لایک

  • ..ک.

    زندگی بیشتر وقتا منصفانه نیست بعضی وقتا هرچی تلاش میکنی به نتیحه دلخواه نمیرسیم

  • مهدی

    خوشبختانه این مشکل راه حل داره اما بدبختانه مسئولان کشور ما نمی خواهند به صراط مستقیم حرکت کنند. ببینید اولا همه جای دنیا برای ورود به دانشگاههای تاپ باید یک آزمونی داده بشه و چون همه دوست دارند برند زشته تاپ پس یک رقابتی شکل می گیره که اکثرا شکست می خورند و فقط عده ای معدود از این مرحله عبور می کنند . اما متاسفانه در کشور ما این تبدیل شده به یک بحران. راه حلش هم خیلی ساده است. افزایش ظرفیت رشته های پزشکی

  • بدون نام

    شاید خیلی از شما منظور نویسنده رو خوب متوجه نشدید که اشاره به فلسفه ی معروف و اثبات شده زندگی در زمان حال میکنه این یعنی بجای اینکه توجهمون یا به گذشته و یا به آینده باشه و رضایت رو یک عاملی بدونیم که از خارج بدست میاد، رضایت رو در هر شرایطی که هستیم در درون خودمون جست و جو کنیم هر کسی میتونه زندگیشو رضایتمندانه بسازه اگر به لحظه لحظه هایی که میگذرونه مفید و رضایتمندانه نگاه کنه و سعی کنه خودش باشه نه کسی که دیگران طالبش هستن...

  • علیرضا

    نویسنده محترم در ایران سیر نمی کنه ....

  • علي

    به گفته چارلز بوكوفسكي dont try

  • mohammad

    با سلام، من حرف شمارو کاملا قبول دارم ولی شما فکر کنید میخواید از حداقل های زندگیتون لذت ببرین و الان و مخصوصا در این دوره خیلی ملموس نیست این حرف، به قول پدرم ما میدوییم برای هدفمون ولی هدفمون سرعتش چند برابر ماست.ولی خب باید یه کاری کرد که از این منجلاب استرس زا بیرون اومد.

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج