چگونه پیمانِ همگناه را درک کنیم؟
شخصیت پیمان در سریال همگناه در دنیای وهمآلودش با مادری صحبت میکند که فوت کرده است.
روزنامه خراسان - نگار فیضآبادی: سریال «همگناه» که در شبکه نمایش خانگی تولید شد، به ایستگاه پایانی رسید و موضوعی که ذهن مخاطب را از قسمتهای ابتدایی پخش آن درگیر خودش کرده بود، به یکی از ناباورانهترین حالتهای ممکن حل شد! شخصیت پیمان در طول سریال با مادرش زندگی میکرد، با او حرف میزد و رازهایش را با لیلا درمیان میگذاشت.
در قسمت یازدهم از فصل دوم، اما ورق برگشت و متوجه شدیم تمام این اتفاقات نه در واقعیت، بلکه در دنیای وهمآلود پیمان اتفاق میافتاد. البته و متأسفانه، قصه جزئیات زیادی را درباره پیمان لو نداد تا دقیقاً مشکل روان شناختی او را بشناسیم. تشخیص یک اختلال، به ارزیابی بالینی دقیق وابسته است و در یک یادداشت کوتاه، فقط میشود احتمالات را بررسی کرد. با این حال، این موضوع از منظر روانشناسی قابل بررسی است.
نشانههایی که در قصه دیدیم
تعدادی از اطلاعات که به شکل قطرهچکانی در طول داستان ارائه شد، عبارت اند از: انگیزه و نقشه پیمان برای کشتن نوزاد الناز، رفتارهای انتقامجویانه (فاش کردن راز فرهاد به هدیه)، تجربه افسردگی بعد از فوت مادر و سابقه بستری در بیمارستان روانی. یا مثلاً از زبان دایی او میشنویم که میگوید: «پیمان طوری است که از او میترسم و نمیشود او را شناخت!».
توهمها از راه میرسند
ما معمولاً افسردگی را با غم، گریه، انگیزه نداشتن، الگوی خواب و غذای نامنظم، تمایل به مرگ و ... میشناسیم. اما شاید برایتان جالب باشد که بدانید انواع مختلفی از افسردگی وجود دارد. یکی از آنها اختلال افسردگی با ویژگیهای روان پریشانه است. در افسردگی روان پریشانه، با هذیان و توهم مواجه میشویم. به نظر میرسد پیمان، دوره افسردگی با آن نشانههای معروف را قبلاً پشت سر گذرانده و حالا میتوانیم بگوییم نشانههای شدید افسردگی فروکش کرده است، اما همچنان هذیان و توهم وجود دارد.
در این اختلال، طیفی از علایم وجود دارد که بسته بهشدت، سابقه قبلی، میزان حمایتهای روانیاجتماعی و نوع شخصیت فرد، متفاوت است. توهم شنوایی و بینایی، دو نمونه از اختلالات ادراکی شایع هستند. طوری که فرد کسی را میبیند یا صدایی را میشنود که اصلاً در واقعیت وجود ندارد. توهم دستوری پیمان، بهگونهای است که مادرش دستور انتقام را صادر میکند! پیمان هم بهعنوان مجری نقشهها، سعی میکند بدون کموکاست و با برنامهریزی، دستور را اجرا کند و به خانواده صبوری آسیب بزند.
سوگی که تمام نشده است
بهطورکلی میتوان عوامل ژنتیکی، روانیاجتماعی، شخصیتی، روان پویشی، شناختی و محیطی را برای شکلگیری افسردگی در نظر گرفت. وقایع پراسترس زندگی، یکی از تلنگرهای محکمی هستند که میتوانند ظرفیت شکننده فرد را متلاشی کنند. پیمان در کودکی، با فقدان پدر روبهرو میشود و بعدها هم در سوگ مادرش مینشیند. سوگی که رفع نشده است و فرد همچنان در مرحله «انکار» به سر میبرد. در واقع مرگ مادر، یکی از شدیدترین استرسهای زندگی پیمان است. در زمان حال هم، دیگر فرقی نمیکند که استرسها از نوع مثبت (پیدا شدن پدر) هستند یا منفی (مرگ و فقدان)؛ وقتی ظرفیت روانی شخص، تحمل پذیرش رویدادها را نداشته باشد، هر استرس شدیدی میتواند باعث عود بیماری شود.
چه درمانهایی وجود دارد؟
در حالتهای شدید، درمانهای دارویی و رواندرمانی به کمک فرد میآیند. تسکین و تخفیف نشانهها در کوتاهمدت، به عهده داروهاست؛ اما اتفاقی که رواندرمانی در درازمدت رقم میزند، افزایش اعتماد بیمار در روابط بین فردی، افزایش مکانیسمهای مدارا (به شکل کارآمد)، قابلیت پذیرش فقدان و در سوگ نشستن و ... است. یکی از مهمترین کمکها، کم کردن تعداد و شدت عوامل استرسزا در زندگی فرد است. کاهش این رویدادها در قالب «خانوادهدرمانی»، به بیمار کمک میکند تا یک حلقه امن ارتباطی حامیانه را کنار خودش داشته باشد.
ارسال نظر