ماجرای این عروس و پدرشوهر همچنان مخاطب پر و پا قرص دارد
سریال خاطرهانگیز تلویزیون که این شبها از شبکه آیفیلم در حال پخش است است سی ساله شده.
برترینها - امیرعبودزاده: سریال خاطرهانگیز تلویزیون که این شبها از شبکه آیفیلم در حال پخش است است سی ساله شده. پدرسالار که با داستان پرکشمکش و شخصیتهای سمپاتیکش در زمان پخش یکی از پدیدههای تلویزیون ایران بود و حتی بحثهای اجتماعی بسیاری برانگیخت. سلطه پدر مهربان و خیرخواه خانواده و درگیریاش با عروس جوان و دوستداشتنی خانواده که میخواست مستقل باشد، یکی از آن روابط سنتی و آشنایی بود که توجه زیادی به خود جلب کرد. خانوادههای بسیاری با مسائل سریال احساس همدلی داشتند و داستان گرم و شخصیتپردازی پدرسالار توانست آن را به یکی از محبوبترین و بهیاداندنیترین آثار تلویزیون تبدیل کند. سریالی به کارگردانی اکبر خواجویی با حمعی از بهترینهای سینما و تلویزیون ایران. ستارههایی که بخشی از آنها پروانه شدهاند و از میان ما رفتهاند و برای بقیهشان آرزوی سلامت داریم. اینجا میخواهیم نگاهی داشته باشیم به چند چهره شاخص سریال و آنچه در زمان پخش و پس از آن از سرشان گذشت.
محمدعلی کشاورز
اسداللهخان که یه شکلی شخصیت محوری قصه بود و همه حوادث حول او میگذشت، انگار قشنگ راست کار استاد کشاورز بود. واقعا سخت است کسی دیگر را به جای کشاورز در نقش پدر خانواده تصور کنیم و این یعنی او اصل جنس بوده است و نقش را به بهترین نحو ایفا کرده است. اگر خود استاد کشاورز هم زنده بود احتمالا اعتراف میکرد که چنین نقش و سریالی را در زندگی کم داشته است. کسی که از نقش دایی جان سرهنگ در داییجان ناپلئون تا شعبون استخونی در هزاردستان و خوابگزار اعظم در افسانه سلطان و شبان و محمدابراهیم در فیلم مادر، شاهنقش زیاد داشته است، یک کار در کارنامهاش کم داست که همه زیر سایهاش باشند و خودش به تنهایی در آن بالا بدرخشد. یک چیزی مثل بزرگآقای شهرزاد برای علی نصیریان. اسداللهخان در پدرسالار همین نقش بود. کسی که بابت فشار بر عروسش زهره، همه هم دوستش داشتند و هم از دستش حرص میخوردند. اما ستایش میشد چون بینندگان میدیدند که با چه قدرتی نقش را درآورده است. کسی که به اعتراف خودش هیچوقت بیننده تلویزیون نبوده است. پدرسالار خرداد سال 1399 درگذشت و ما را با مجموعه نفیسی از بازیهایش در فیلمها و سریالها تنها گذاشت.
حمیده خیرآبادی
درباره خانم خیرآبادی نوشتن سخت است. بس که شیرین بود و دوستداشتنی. مادر یا مادربزرگی که همیشه همه دلمان میخواست داشته باشیم. حمیده خیرآبادی چه پیش از انقلاب که نقش زنان و مادران جوانتر را با کمی عشوهگری بیشتر بازی میکرد تا پس از انقلاب که در فیلمها، مانتویی یا چادر به کمربسته برای بچههایش دل میسوزاند و چای و آبی به دستشان میداد. خیرآبادی در پدرسالار هم نقش همسر اسداللهخان را به زیبایی ایفا کرد. مادری که هم عاشق همسر مردسالار و قدرتمندش بود و هم باید هوای بچهها و عروسهایش را میداشت و شده بود سنگ زیرین آسیا. بعید است کسی بتواند تصویر و نقشهای حمیده خیرآبادی یا «نادره» را به خاطر بیاورد و لبخندی از رضایت نزند. خانم خیرآبادی در سال 1389 چشم بر جهان بستند و برای ما انبوهی از لحظات زیبا به جا گذاشتند. روحشان شاد.
جمیله شیخی
اجازه بدهید بگوییم استاد جمیله شیخی. کسی که قدرت نمایش را در هر قابی که دوربین ثبتاش میکرد به رخ میکشید و انگار میخواست به همه یادآوری کند که هنر بازیگری در سینما و تلویزیون یعنی چه. ما خانم جمیله شیخی را با فیلم مسافران بیضایی و لیلای مهرجویی به یاد میآوریم. با تئاترها و تلهتئاترهای تماشاییاش. با آن صدای پرهیبت و میمیک چهرهای که در عین صلابت، هر وقت میخواست چنان مهربان میشد که غبطهبرانگیز بود. این قدرت بازیگری و ابهتی که داشت، از او برای دست و پنجه نرم کردن با شوهر خواهرش اسداللهخان چهرهای مناسب و باورپذیر میساخت. جمیله شیخی در خرداد 1380 درگذشت. اگرچه آتیلا پسیانی، پسرش و دیگر اعضای خانواده پسیانی را میشود میراث هنری او محسوب کرد.
سیامک اطلسی
او از سرمایههای بازیگری بود. اگر کسی میخواهد بداند درباره چی حرف میزنیم باید یک بار دیگر فیلمهای آنسوی آتش عیاری، چریکه تارا و شاید وقتی دیگر بیضایی را ببیند. سیامک اطلسی با صدای منعطفش که او را یکی از دوبلورهای برجسته تبدیل کرده بود، در هر نقشی میتوانست تاثیرگذار و دیدنی باشد. از او دهها فیلم و سریال به جا مانده که با هر بار تماشایشان میتوان دوباره در مقابل بازیگری سیامک اطلسی سر فرود آورد. اطلسی به عنوان آقا مصطفی، برادر محمدعلی کشاورز در سریال پدرسالار، به خوبی ژن خانوادگی را در خود داشت. مردی مقتدر با صدای رسا که ایستادن در مقابلش سخت بود. او سال گذشته با دنیای فانی وداع کرد و در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد. لعنت به کرونا.
کتایون ریاحی
الان چطور باید از خانم ریاحی یاد کنیم بدون این که چیزی از حاشیهها و جنجالهای خبری پیرامون او بگوییم. کتایون ریاحی بازیگری را در دهه 60 آغاز کرد، اما مثل قالی کرمان هرچه جلوتر آمد پختهتر شد. اوج هنرنمایی او هم در دهه 80 بود. زمانی که دیگر میانسال محسوب میشد. اما انگار قرار بود خوشچهرگی و بلوغ بازیگریاش پس از چلچلی تازه گل کند. با فیلم شام آخر و سریال یوسف پیامبر، کتایون ریاحی در مقاطعی تبدیل شد به سوپراستار سینما و تلویزیون و گنگش چنان بالا بود که به قول معروف با شاه فالوده نمیخورد. البته که خانم ریاحی از جایی تصمیم گرفت فتیله سینما را در زندگیاش پایین بکشد و به دغدغههای دیگرش بپردازد. این اواخر هم که دیگر توفانی ظاهر شد و شهر را به هم ریخت. امیدواریم اخبار ناخوشایندی که از وضعیت ایشان میرسد ختم به خیر شود و ما دوباره خانم ریاحی را با شکوه و درخشندگی گذشته ببینیم.
ناصر هاشمی
فکر کردیم جالب نباشد از بازیگرهای پدرسالار بنویسیم و از ناصر چیزی نگوییم. ناصر هاشمی که در سریال نقش ناصر واعظیان و پسر کشاورز را بازی میکرد در پدرسالار یکی از مهمترین رلهای زندگیاش را بازی کرد. ناصر که همیشه در سایه برادرش مهدی بوده، فیلم و سریال و تئاتر و تلهتئاتر کم ندارد، اما کمتر توانسته خودش را آنطور که از خانواده هاشمی انتظار میرود نشان دهد. ناصر هاشمی چند سالی هم هست که سینما و تلویزیون را بوسیده و کم و بیش کناره گرفته. هرچند که سال 1401 در فیلمی از جعفر پناهی بازی کرد. او سالهای اخیر در برادرم خسرو و خانه پدری هم به خوبی دیده شد. امیدوار باشیم که در آینده از ناصر هاشمی و کارهایش اخبار خوبی بشنویم.
در پدرسالار پرستو گلستانی و اکرم محمدی و کمند امیرسلیمانی و بازیگران دیگری هم بودند که میشد دربارهشان نوشت. به خصوص کمند امیرسلیمانی که در نقش آذر نقشی کلیدی در سریال دارد و قرار است جلوی پدرسالار شاخ شود و چالش اصلی سریال را جلو ببرد. کمند که شاید با همین سریال به خوبی گل کرد و در دوران پخش سریال چهرهای محبوب در میان خانوادهها بود. اما به او هم احتمالا در آینده و با نگاه به کارهای متاخرترش خواهیم پرداخت.
نظر کاربران
خوشبختی گاهی،
آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش،
که حسش نمیکنیم،
چایی که مادر برایمان میریخت
و میخوردیم ، خوشبختی بود،
دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن،
خوشبختی بود،
خنده های کودکیهامان،
شیطنت ها،
آهنگ های نوجووانیمان،
خوشبختی بود،
اما ، ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم،
چای را به غر غر خوردیم که کمرنگ
یا پر رنگ است، سرد یا داغ است،
زور زدیم تا دستمان را از دست بابا
جدا کنیم و آسوده بدویم،
گفتند ساکت، مردم خوابیده اند و ما،
غر غر کردیم و توپمان را محکمتر
به دیوار کوبیدیم، خوشبختی را ندیدیم
یا نخواستیم ببینیم شاید،
اماحالا رفیق جانم، هرکجا که هستی،
هر چند ساله که هستی،
با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی
که همه مان داریم،
فردا را ، قدر بدان،
خوشبختی های کوچکت را بشناس
و بفهم و باور کن
برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش، برای بوسیدن دست پدرت
که هنوز نمیلرزد، هنوز هست،
بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک
دوست، برای تقدیم یک شاخه گل به همسرت،
رفیق جانم،
خوشبختی ها ماندنی نیستند،
اما، میشود تا هستند زندگیشان کرد.
با اینکه قدیمیه ولی بد نیست زیادم تعریف نداره
سریال حال بهم زن
یکی از بهترین سریال های تاریخ تلویزیون
هنوزم که هنوزه دیدنیه
بازی ها و دیالوگ هاش فراموش نشدنی اند
با اینکه قدیمیه ولی هنوزدوسش دارم .
هم اسدالله خوبه هم اذر ....
این سریال بیشتر میخواد سنت ها رو زیر سوال ببره؛ متأسفانه این سنت ها اینقدر چندش آوره که دیدنش در فیلم هم عذاب آوره، خیلی بده که همه دور هم زندگی کنن و در تمام امور هم مداخله کنن
هییی یادش بخیر
هنوزم جذاب و خاطره انگیز