عکسی از یک عروس و داماد پای سفره عقد که تاریخی شد
زرشک پلو باشد، نوشابه زرد باشد، من باشم، تو باشی و یک دنیا عشق؛ دیگر چه میخواهیم از دار دنیا آنگاه که عاقد خطبه عقدمان را جاری میکند.
برترینها _ نیما نوربخش: 1 / «زرشک پلو باشد، نوشابه زرد باشد، من باشم، تو باشی و یک دنیا عشق؛ دیگر چه میخواهیم از دار دنیا آنگاه که عاقد خطبه عقدمان را جاری میکند». اینها را اوایل دهه ۷۰ کریم آقا در دفتر خاطرات سمیه خانم، دختر احمد دندانساز نوشته بود. البته خودش هم نه، بلکه ما که دست به قلممان خوب بود و شاگرد اول مدرسه بودیم در ازای دوتا نوشابه تگری برایش مینوشتیم تا او هم جلوی سمیه و دختران محل پز بدهد و نقش عاشق سینهچاک فیلمهای هندی را بازی کند.
2 / آن سالها فیلم هندی اگر نبود خیلی عروسیها پا نمیگرفت. همه حاضر بودند فقیر باشند اما بیهوا مثل ستاره فیلمها به ارث و ثروت برسند و با عشقشان لای درختان آواز بخوانند و دوتایی، آدم بدها را به سزای عملشان برسانند. همین شد که کل اعتبار محل برای کریم آقا بود که خلاف فیلم هندی میکرد. هم او که مانند جیمزباند هر شب دو سه نوار فیلم زیر لباسش قایم میکرد و دور از چشم ماموران، این کوچه آن کوچه را با هزار سلام و صلوات گز میکرد تا چراغ ویدیوی همسایهها روشن بماند. مرامش هم از احمد دندانساز خیلی بیشتر بود چه اینکه مرد گنده اصلا اعتقادی به لبخند و داروی بیحسی نداشت و در خانهشان هم ویدیو ممنوع بود. آه که من چقدر دوست داشتم جای کریم آقا باشم و فیلم هندی پخش کنم. همه محل به ما، چاکرم و مخلصم میگفتند و هر ساندویچی که میرفتیم نوشابه مجانی به خیکمان میبست و اگر کسی هم آنتن بود دختران محل به هواخواهی ما چشمش را درمیآوردند. امان از این معجون عشق، نوشابه و فیلم هندی.
3 / آن روزها جنگ که تمام شد کمکم جان گرفتیم. فقط مانده بود چشم بهراهی اسرا و داغ فراق شهدا. آن روزها هر کوچه انگار گم شدهای داشت. سر هر خیابان، حجلهای بود و ته هر خاطره، غصهای. اما عروسی که میشد همه دعوت بودند. غریب و آشنا همه وسط بودند. همین که همسایه بودی، شریک غم و شادی بودی. نه بحثی از وام ازدواج بود و نه جنگی سر جهیزیه. مهریه را هم کی داده کی گرفته!؟
4 / آن روزها عکاسباشی تا دوربین را میکاشت لبخند درو میکرد. آشپرباشی هم از سبد شیشه نوشابه، دو تا قشنگش را سوا میکرد و یک بشقاب زرشکپلویی، تهچینی چیزی تنگش میزد و میداد دست عروس و داماد. دو تا نی پلاستیکی هم شاهد ماجرا بودند. این سکانس انگار اوجب واجبات بود. داماد سبیلش را تاب میداد و برای بار هفتادم عروس را که یک من ماتیک و کرم مالیده بود دید میزد. عروس خانم اما با هر قاشق زرشکپلویی که میبلعید چنان عشوهای میریخت که دل دخترکان محل غنج میرفت. تو گویی در خیالشان، لباس سپید بر تن و تور حریر بر سر، منتظر شاهزادهای نشستهاند که دلشان را ببرد و شب عروسی توی یک بشقاب غذا بخورند. ما که بچه بودیم و اینها را نمیفهمیدیم. ولی فهمیدیم آن روزها شیشه نوشابه هم حرمت داشت.
نظر کاربران
آخی یاد آن دوران بخیر
بلههههه چون خودمون محترم بودیم
يادش بخير چقدر عروسي هاي اونموقع خوش ميگذشت
الان نوشابه هم آرزوه
یاد باد آن روزگاران یاد باد.
بچه های دهه شصتی ما چرا همون موقع نمریدم؟؟ چرا الان باید حسرت آن دوران طلایی را بخوریم
پاسخ ها
جمع کن بابا
اَه
همش کارشون شده غرغر
ای خدا چه روزگار زیبایی داشتیم الان حتی نمی تونیم یک نوشابه بخریم
پاسخ ها
بسته اینترنت میتونی بخری ولی نوشابه نه .عجب جوکی گفتی🤣🤣🤣
چه روزگاری بود ای کاش میشد رفت به اون زمان دهه هفتاد طلایی ترین دهه زندگیم بود البته دهه شصت هم محشر بود هیچ دورانی مثل دوران کودکی نیست
یاد روزهایی که میشد با هیچ زندگی مشترک شروع کرد تورم نبود مسولان دروغگو کمتر بودن به آینده امیدوار بودیم
الان گرانی عروسی هم میری زهرمار میشه
کفر بودولی ظلم نبود آه
پاسخ ها
کفر بدترینه
متن نوشته ي جالبي بود ممنون
کاربر 8:46
انگاری باید زنده میماندیم حسرت بکشیم نسلهای الان بهمون میگن پیر مرد😔 چقد بدبختیم منی که نه زن نه زندگی دارم آرزوم مرگه بس کی قراره امسال من خونه زندگی تشکیل بدن همش میگن خدا بزرگه مگه عمرمون برمیگرده لعنت به دنیا
پاسخ ها
پس دخترای نیمه اول دهه شصت و نیمه دوم دهه پنجاه که مجرد موندن چی بگن کلا نه همه نیمه اولیهای شصت و نیمه دومیهای پنجاه ولی یه عده شون هیچی تو زندگیشون جور نشد ان شاءالله از حالا به بعد جور بشه براشون
تورو خدا اشک مارو درنیار با این چیزا که مینویسی.همش باید حسرت اون روزا رو بخوریم اخه چرا اینطوری شد؟
قلم رسایی دارد ، درست فیلن سینمایی نوشت اصلاً سناریو نوشت کاری به فیلم فارسی ، درام و . . . ندارم ،فقط بگم فیلم نامه نوشت از نسل نوستالوژی
خیلییییخوب نوشه سلامت باشی نویسند
چه متن خوب و خاطره انگیزی بود...
فقط تورم نبود وزندگی آسونتر بود خوب بود وگرنه که حالم بهم میخوره از این عروسی ها و اون همه دخالت تو زندگی هم و اون سبک زندگی که داشتیم, یه جمعه مال خودمون نبود همه جمعه ها باید مهممونداری میکردیم و هیچ ، این همه برای مهمون زحمت کشیدیم و هزینه کردیم ، کاش اون پول رو خرج بچه هامون کرده بودیم
اشکم در اومد چقدر زیبا مارو برید به سی سال پیش ،ممنون از قلم زیباتون، یه روز خوب میادددد