بحران کت و شلوار در ایران به خاطر اسرای عراقی
عسگر روحنواز، رئیس کمیته بهداشت و درمان کمیسیون تبادل اسرا گفت: در همه دورانی که اسرای عراقی در ایران بودند، من در تماس مداوم با اسرا بودم برای اینکه اطلاعات بیشتری از حزب بعث و عراق دوره صدام به دست بیاورم.
ایبنا: رفتاری که ما با اسرا کردیم باعث شد که پس از سقوط صدام نیروهایی که حشدالشعبی را تشکیل دادند، نیروهای طرفدار ایران باشند. همان اسرایی که در سپاه بدر هم حضور داشتند و در جنگ علیه صدام کنار ما جنگیدند.
پنجمین نشست «روایت پنهان» (خاطرهگویی آزادگان) با حضور امیر سرتیپ رحیم رستمیان، سرهنگ عسگر روحنواز، مصطفی بوالحسنی، آزاده، مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات و هنر حوزه هنری و برخی چهرههای نظامی و فرهنگی سهشنبه دوم بهمن ماه به همت دفتر هنر و ادبیات اسارت در سالن طاهره صفارزاده حوزه هنری برگزار شد.
عسگر روحنواز، رئیس کمیته بهداشت و درمان کمیسیون تبادل اسرا گفت: در همه دورانی که اسرای عراقی در ایران بودند، من در تماس مداوم با اسرا بودم برای اینکه اطلاعات بیشتری از حزب بعث و عراق دوره صدام به دست بیاورم.
او افزود: در زمانی که قرار شد اسرا میان ایران و عراق تبادل شوند، تقریباً بین پنج تا شش هزار اسیر عراقی فرم پر کرده بودند و به ایران درخواست پناهندگی داده بودند. همین اسرا بعداً به سپاه بدر پیوستند.
رئیس کمیته بهداشت و درمان کمیسیون تبادل اسرا اظهار کرد: اگر ما به عنوان مسئول کمیسیون تبادل اسرا میخواستیم آنها را به صلیب سرخ ببریم تا تقاضای پناهندگی کنند، در روند تبادل اسرا اشکال ایجاد میشد. برای همین باید ابتدا آنها را تفکیک میکردیم چون بعثیها با آنها رفتار خوبی نمیکردند چنانکه یکی از آنها که پدرش یکی از شیوخ متمول عراق بود، وقتی پس از سقوط صدام به عراق بازگشت به او (فرزند خودشان) رحم نکردند و او را کشتند! بنابراین تدبیری اتخاذ شد که ابتدا اسرا را تفکیک کنیم نخست اسرای تواب بعد سرای بیطرف و در نهایت اسرای بعثی مبادله شوند.
روحنواز گفت: وقتی اسرای عراقی در ادروگاههای ما بودند، به آنها خواندن و نوشتن یاد دادیم. به طوری که هنگام تبادل به جای انگشت زدن، اوراق را امضا میکردند. آن طرف اسرای ما در اثر سوءتغذیه و شکنجه بسیار نحیف شده بودند و این طرف در اثر رسیدگی خوب اسرای آنها با وضعیت بسیار خوبی به کشورشان برگشتند. ضمن اینکه هنگام بازگشت به هرکدام از اسرا یک دست کت و شلوار، کفش دادیم. به شکلی سعی کردیم آنها با قیافه آبرومند به عراق بازگردند. برای همین ۶۶ هزار کت و شلوار تدارک دیدیم. در اثر این کار، سال ۶۹ مدتی در ایران بحران کت و شلوار به وجود آمد. آن موقع کسی علتش را نمیدانست. اطلاعات دقیق این خرید را باید سرهنگ عزیزی تعریف میکرد که در جلسه حضور ندارد.
او ادامه داد: رفتاری که ما با اسرا کردیم باعث شد که پس از سقوط صدام نیروهایی که حشدالشعبی را تشکیل دادند، نیروهای طرفدار ایران باشند. همان اسرایی که در سپاه بدر هم حضور داشتند و در جنگ علیه صدام کنار ما جنگیدند.
مصطفی بوالحسنی، از آزادگان هشت سال دفاع مقدس و مجری برنامه با مروری بر خاطراتش از سالها اسارت در عراق گفت: زندگی هر رزمنده اسیر شده در جنگ دو نقطه عطف دارد؛ لحظهای که اسیر میشود و لحظه دیگر وقتی است که بعد از سالها اسارت، جنگ تمام شده و باید به وطن بازگردد. اسیری که سالهای دشواری را گذرانده و تحت تاثیر شدیدترین شکنجهها قرار گرفته است، حالا باید به کشورش بازگردد! حالا زندانبان به او میگویدآزادی و میتوانی به کشورت بازگردی! این لحظهای است که وصف آن دشوار است. حالا قرار است در این جمع درباره نقطه عطف دوم صحبت کنیم که چطور اسرای ایرانی با عراقی مبادله شدند.
او افزود: برخی افراد که در اسارت میخواستند سیگار بکشند، ابتکاری اندیشیده بودند و تفاله چای عراقی را در کاغذ میپیچیدند و میکشیدند که دود آن غلیظ و شبیه دود کامیون بود.
این آزاده همچنین با اشاره به برخی دشواریهای دوران اسارت بیان کرد: وقتی اسیر شدم، هفتاد و اندی وزن داشتم، در اثر شکنجه زیاد طی سه ماه به ۵۱ کیلو رسیدم. بعدها که صلیب سرخ برای ما پرونده و کارت شناسایی تشکیل داد، روی کارت عکسی نبود اما اغلب مشخصات ما ثبت شده بود.
بوالحسنی گفت: از آنجا که فرد بدبینی هستم به این موضوع خیلی فکر کردم که چرا صلیب سرخ روی کارت شناسایی ما عکسی قرار نداد، چون این موضوع خیلی مهم است. اندیشیدن درباره این موضوع مرا به این مهم رساند که چون ما در اثر شکنجه زیاد لاغر شده بودیم، آنها نمیخواستند این موضوع در کارت شناسایی ما خودش را نشان دهد.
او ادامه داد: ما بعثیها درگیری بسیاری داشتیم اما یکی از مهمترین درگیریها بر سر قرآن، نهج البلاغه و مفاتیح بود؛ زمانی که صلیب سرخ برایمان قرآن و مفاتیح آورد، وضعیت روحی ما قدری بهتر شد. اما بعثیها تحمل این وضعیت را نداشتند و همه آنها را جمع کردند و از ما گرفتند. ما هم در اعتراض به این رفتار اعتصاب غذا کردیم. هرچند تغییری در رفتار آنها ایجاد نشد. یادم میآید زمانی که قرار بود، با اسرای عراقی مبادله شویم، از طرف صدام برای ما قرآن آوردند که روی آن نام صدام حسین نوشته شده بود.
ارسال نظر