نوستالژی تا به تا؛ گفتوگو با مادر خانومی و آقای پدر زیزیگولو (۱)
نوستالژی در فرهنگ معین یعنی دل تنگی حاصل از یادآوری گذشته های درخشان یا تلخ و شیرین. گرچه نوستالژی در ابتدا یک اصطلاح پزشکی بود، ولی توجه فیلسوف های بزرگ را به خود جلب کرد و بعد هم وارد دنیای ادبیات، موسیقی، سینما و ... شد.
هفته نامه چلچراغ - سهیلا عابدینی: نوستالژی در فرهنگ معین یعنی دل تنگی حاصل از یادآوری گذشته های درخشان یا تلخ و شیرین. گرچه نوستالژی در ابتدا یک اصطلاح پزشکی بود، ولی توجه فیلسوف های بزرگ را به خود جلب کرد و بعد هم وارد دنیای ادبیات، موسیقی، سینما و ... شد. به مرور نوستالژی با احساسات رمانتیک گره خورد و در کارهای مختلف هنری و در خاطرات مردم عادی جاری شد. حالا دیگ راین جاری شدن به قدری گسترش پیدا کرده که با توجه به سرعت تغییرات در دنیای امروز و مسائل روزمزد زندگی امروزه باید با خود این واژه عکس یادگاری گرفت که هر لحظه، لحظه قبل ما طوری گذشته است که باور کردنش سخت است.
در یکی دو دهه قبل، کودک هفت، هشت ساله کنار نوجوان ۱۵-۱۴ ساله پایش را جلوی تلویزیون دراز می کرد و منتظر برنامه کودک و نوجوان می ماند. این مرزبندی ها و خط کشی های تفاوت چند ماهه و نیمه اولی و نیمه دومی و این جور برنامه ها اصلا نبود. شاید برای همین است که این چیزها هنوز در کت ما نمی رود و بچه های یک دهه یک عالمه حرف برای گفتن داریم. برعکس امروزی ها که یک کلاس هشتمی با آن که کلاس دوم راهنمایی را گذرانده، طوری با هم بیگانه اند که انگار از کُرات مریخ و ماه آمده اند. از اینها گذشته، در آن سال ها برنامه های تلویزیونی تا حد زیادی در جذب مخاطب و ایجاد خاطره موفق بودند.
حالا از مقایسه تلویزیون های سیاه و سفید کمدی آن موقع و ال سی دی رنگین این موقع و تفاوت از زمین تا آسمان برنامه های شان می نگذریم که شرح این خون جگر بگذار تا وقت دگر... از میان برنامه های به یادماندنی آن روزها، سریالی بود که در سال 1373 به کارگردانی مرضیه برومند و تهیه کنندگی ایرج محمدی در 30 قسمت تقریبا 45 دقیقه ای صبح های جمعه از شبکه دو سیما پخش می شد. این سریال «قصه های تا به تا» بود. عروسکی به نام «زی زی گولو آسی پاسی دراز کوتاه تا به تا» که شخصیت و قهرمان اصلی فیلم بود، با خواندن ورد زی زی گولو آسی پاسی دراز کوتاه تا به تا جادو می کرد.
لیلی رشیدی، مادر خانومی این عروسک، امیرحسین صدیق، آقای پدر عروسک، آزاده پورمختار صداپیشه، عادل بزدوده عروسک ساز، مریم سعادت، اعظم جمالی خانم همسایه، رضا فیاضی، جمال آقا جمالی شوهر همسایه، مانی نوری، امیر آقای جمالی پسر همسایه، بازیگران اصلی این سریال پرمخاطب بودند. تولید این کار هشت ماه زمان برده و تولید عروسک نیز دو ماه وقتی به لیست برنامه های آن دهه نگاه می کنیم، خاطرات زیادی در ما جان می گیرند و به ما جان می بخشند. این عروسک از معدود شخصیت های عروسکی بود که در اذهان عمومی جا افتاد و محبوب شد. شاید از دلایل ضمنی این موضوع امیدبخشی این عروسک در تمام قسمت های سیال بود؛
این که یک شخصیت تک بُعدی نبود، شوخ بود و سر به سر همه به ویژه اعظم خانم جمالی می گذاشت. این عروسک هم مثل خیلی از ماها اشتباه می کرد و بعضی وقت ها هم جادوهایش دردسرساز می شود. به شیوه کتابی صحبت می کرد و معمولا هم کتابی دستش بود. این عروسک محبوب و این کار بعد از 24 سال هنوز زنده و تازه و دوست داشتنی است. هنوز وقتی خبری از لیلی رشیدی باشد و دنبال خبر بروید، حتما در معرفی نقش یا نوع کار او، اول با عنوان مادرخانومی معرفی می شود یا هر صحبتی از امیرحسین صدیق شود، از او علی رغم کارهای زیاد بزرگسال و کارگردانی و سینمایی و تئاتر، با عنوان آقای پدر نام برده می شود.
این پرونده را پیرامون نوستالژی باز کردیم. سراغ عوامل این سریال رفتیم و با هر کدام در شرایط مختلف و متفاوت توانستیم گفتگویی داشته باشیم. در ابتدا خیال کردیم اگر یک نشستی باشد و همه عوامل یکجا باشند، چقدر خوب و خوش به حال می شود، ولی این طور نشد. خانم برومند مشغول کاری در شهرستان بودند و بعد هم مدتی سرشان شلوغ شد و بعد هم از مصاحبه خسته بودند و در نهایت پای سفر وقتی چمدان شان را در فرودگاه تحویل دادند، توانستیم تلفنی با او مصاحبه کنیم. بعد از چند سوال اول کسانی که دور و برشان بودند، او را شناختند، یا از اول شناخته بودند و حالا دیده بودند لبخند به لب دارد با تلفن صحبت می کند، دیگر ابراز دوستداری به هنرمند را شروع کردند
و این شد که گفت و شنودهای احوالپرسی اطرافیان ایشان لابلای سوال و جواب های ما جا خوش کرد. قرار مصاحبه با آقای عادل بزدوده وقتی شکل گرفت که یکی از جلسات ایشان کنسل شد و خودمان را رساندیم که زمان از دست نرود و جلسه بعدی شروع نشود و خنده های این عروسک ساز پرخاطره در پرونده ما جایش محفوظ باشد. ایشان با همان آرامش و خنده همیشگی می گفتند در این هوای خوب و این حال خوش و این وقت عزیز ظهر شما چرا تند تند آمده اید که نفس نفس می زنید. برای این که زود برسیم، کمی دیر رسیده بودیم.
خانم لیلی رشیدی که اولش گفته بود می توانید خانه ما جلسه بگذارید و دور هم جمع شویم، حالا یا روی فرش قرمز در جشنواره برلین تلفن شان آنتن نمی داد، یا در اتاق گریم تلفن ما را چند ثانیه ای جواب می دادند، یا سر کار بودند و پیامک را نمی دیدند یا... آخرش در یک شب آرام بعد از قول و قرارهای چندین و چندباره، پشت تلفن به این پرونده رسیدگی کردند. آقای امیرحسین صدیق هم با همان رفتار مهربان گفته بودند شما اول با بقیه هماهنگ کنید که وقت شان و سرشان شلوغ تر است، من هستم.
حالا اپراتور مخابرات می گفت مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد. ما هم مصداق شعر یار از در و دیوار در تجلی است، می رفتیم یک نامه بلندبالا در تلگرام برای شان می گذاشتیم، بعد می آمدیم. دوباره با اپراتور مخابرات چک و چانه می زدیم، بعد می رفتیم در پیامک دست به قلم می شدیم و بعد دوباره به امید جابجا شدن صدای امیرحسین صدیق با اپراتور مخابرات دست به تلفن می شدیم. بالاخره این پرونده این طور بسته شد. آخرش ورد زی زی گولو آسی پاسی دراز کوتاه تابه تا جواب داد، هر چند باید اولش این را می گفتیم که جادو درست عمل کند.
مصاحبه با لیلی رشیدی، مادرخانمی زیزی گولو
تلویزیون عمد دارد که عقب بماند
خانم رشیدی بعد از حضور موفق در «قصه های تا به تا» ما دیگر شما را در برنامه های نمایشی تلویزیون برای کودک و نوجوان ندیدیم، چرا؟
- «قصه های تا به تا» تقریبا شروع کارم بود، شروع کاری که پخش شد و شناخته شدم با آن مخصوصا بین مردم. بعد از آن، کار بچه ها فقط «در به درها» و «مربای شیرین» و دوتا هم تئاتر برای بچه ها کار کردم. راستش فکر می کنم از یک موقعی به بعد سیاست های تلویزیون در برنامه های شان خیلی عوض شد و خیلی سخت شد با تلویزیون کار کردن و بودن در تلویزیون. مسلما اگر برنامه های خوبی برای بچه ها به من پیشنهاد می شد که دوست داشتم، حتما با کمال میل می رفتم. در کارهای بچه ها آدم دلش نمی خواهد در برنامه ای باشد که متوسط است. آدم دلش می خواهد کاری که برای بچه ها می کند، کار خیلی خوبی باشد.
ما چطور می توانیم برنامه های کودک و نوجوان کشورمان را به استانداردهای روز دنیا نزدیک کنیم؟
- من برنامه ساز نیستم، تا به حال هم تجربه کار در تلویزیون و اینها نداشتم. فکر می کنم تلویزیون اتفاقا عمدی دارد در این که عقب بماند و برنامه هاش به روز نشود. اگر یک حساب سرانگشتی کنید، می بینید که چندین سال پیش چقدر ما سریال های بهتر و برنامه های بهتری در تلویزیون داشتیم، الان دیگر نداریم. به جای این که تلویزیون ما پیشرفت کند و بهتر شود و سطح سلیقه مردم را بالا ببرد و به قول خودشان مبارزه کنند با ماهواره، کاملا پسرفت داشته، بهتر است خود تلویزیون هم بدون تعصب به این قضیه نگاه کند و در کارهایش تغییر بدهد.
یعنی ببیند چه اتفاقی افتاده که دیگر سریال های آن طور به یادماندنی کم ساخته می شود. چه اتفاقی افتاده که مردم از تلویزیون دور شدند به نظرم اگر بخواهند، می توانند تغییری بدهند و سعی کنند که دست کم خودشان را به دنیای امروز نزدیکتر کنند. به جای این که از برنامه های جاهای دیگر کپی های دست سه و چهار بکنند، برنامه های جذاب تر بسازند. خودشان می گویند مبارزه با ماهواره ولی خیلی از برنامه های تلویزیون را می بینیم که کپی آن برنامه هاست. به هر حال ما برنامه سازهای موفق زیاد داریم. ای کاش از آنها بخواهند کار کنند و شرایط را برای کار کردن آنها آماده کنند که بتوانند برنامه های خوبی داشته باشند.
چیزی که در این یکی دو دهه گذشته متاسفانه بیشتر شده، این است که محتوا از برنامه های کودک و نوجوان رفته، یا به شدت ضعیف شده.
- متاسفانه دقیقا همین طور شده، یعنی برنامه های کودک ما برنامه هایی شده که، حالا نمی خواهم توهین کنم یا زحمت کسی را هدر بدهم، اصلا قابل دیدن نیستند. چرا نباید تلویزیون از کسانی که کارگردان های خوب، بچه ها هستند، یا گروه های خوبی که برای بچه ها کار می کنند، بخواهد که اینها بیایند کار کنند و شرایط را برای شان مهیا کند. نمی شود که آنها به هر قیمت و با هر شرایط سختی کار کنند. طبیعی است که برنامه سازهای موفق ما شرایطی دارند که تلویزیون به عنوان یک رسانه ملی باید این شرایط را برای آنها فراهم کند که بتوانند برنامه های خوب برای بچه ها بسازند. چرا هنوز باید «قصه های تا به تا» یا «کلاه قرمزی» یاد مردم باشد؟ چرا نباید برنامه های جدید بیاید؟
متاسفانه اگر برنامه ای موفق بوده، یا تا حدی توانسته به موفقیت برسد، چندان به محتوا توجه نکرده.
- بله، ممکن است یک برنامه هایی هم در حال پخش باشد، ولی بالاخره تلویزیون باید یک سیاست درستی را دنبال کند. باید این برنامه ها محتوا داشته باشد، آموزش داشته باشند، تفریح داشته باشند، نو و جدید باشند. نباید وقتی آدم تلویزیون می بیند، فکر کند چیزی را که نگاه می کند، مال ۵۰ سال پیش است.
شما در بخش تئاتر و نمایش روی صحنه برای کودکان و نوجوان کارهای خوبی داشتید، ولی خب می دانید که تلویزیون عمومیت بیشتری دارد و همه جا، همه بچه ها می توانند ببیند.
- من تئاتر هم کم کار کردم. برای بچه ها نمایش «لیرشاه» را پارسال کار کردم که برای نوجوان ها بود، «تنها خدا حق دارد بیدارم کند» که امسال اتفاقا رشت هم اجرا کردیم و «اسکلیگ و بچه های پرواز» که هر سه تات هم کارگردانش آقای محمد عاقبتی بود. من دلم می خواهد کاری که برای بچه ها می کنم، لااقل از نظر خودم استانداردهای درستی داشته باشد و قبول داشته باشم آن کار را درست است تلویزیون عمومیت بیشتری دارد و باید بها بدهد. به این قضیه، این وظیفه تلویزیون است و باید یک فکر اساسی بکند.
خانم رشیدی، شما از شخصیت هایی هستید که یک انرژی درونی و شور و شعف نوجوانی را همیشه همراه دارید. به قول پدرتان که می گفت لیلی مثل یک گنجشک آزاد است... این موضوع می تواند در زمینه کار نوجوان یک امتیاز بزرگ باشد و البته برای بیننده ها هم ولی ظاهرا شرایط آن طور نیست که حجم بالایی از کار برای نوجوانان را از طرف شما شاهد باشیم.
- ای کاش استعدادی داشتم که می توانستم برنامه های خوب بسازم برای بچه ها چندین سال است به خاطر این که هم بچه ها و هم کار کردن با بچه ها را دوست دارم، تئاتر کودک و نوجوان به بچه ها تدریس می کنم در جاهای مختلف، این برایم جذاب است و تا حدی احساس می کنم که کنارت بچه ها و با بچه ها هستم. با تمام این احوال دوست دارم کار خوب برای بچه ها بکنم. دوست دارم کار خوب، با تمام سختی های تلویزیون، در تلویزیون برای بچه ها انجام دهم. برای این که بچه های سراسر ایران نمی بینند و این برایم لذت بخش است. واقعا دلم می خواهد کسانی که متخصص هستند در کار بچه ها و همیشه برنامه های خوب برای بچه ها ساختند. آنها دوباره کار کنند. من هم اگر در کارشان باشم، خیلی خوشحال می شوم.
از این که تقریبا در همه جا برای معرفی شما و در بیوگرافی شما می نویسند لیلی رشیدی، بازیگر «قصه های تا به تا»، نقش مادرخانومی... ناراحت نمی شوید؟ به هر حال شما کارهای موفق دیگری هم داشتید.
- نه، خیلی جالب است. یک دوره ای بچه های کوچک مرا می دیدند و می شناختند. به عنوان مادرخانمی زی زی گولو، الان اینها جوان شدند، آدم های ۲۵، ۲۶ ساله ای که منی گویند ما بچه بودیم، «قصه های تا به تا» را می دیدیم. خیلی اوقات هم می بینم خانواده ها برای بچه های کوچک شان دوباره «قصه های تابه تا» را می خرند. این بچه ها دوست دارند، برایم جذاب است. خوشحالم کاری کردم که در یادها مانده. به نظرم کارش را درست انجام داده «قصه های تا به تا».
از خاطرات بازی در «قصه های تا به تا» چیز جالب یا نگفته ای یادتان هست برای مان بگویید؟
- برای من همه اش خاطره بوده، چون تقریبا ورودم به کار حرفه ای بوده. آن موقع، یک عالمه سرخوشی و امید داشتم. پر از شادی و شعف بودم، چون کاری را که دوست دارم، شروع کردم، گروه بسیار خوبی بودند که کنارشان بودم؛ خانم برومند، سعادت، پورمختار، آقای صدیق، بزدوده و همه، همه لحظاتش برایم شیرین است و خاطره انگیز.
کار با بچه ها و برای بچه ها را خیلی دوست دارم، ولی دلم می خواهد کار خوب باشد. مطمئنا اگر یک زمانی یک کار خوب برای بچه ها بگویند و یک کار خوب برای بزرگ ها، من کار خوب برای بچه ها را انتخاب می کنم. احساس می کنم بچه ها احتیاج دارند، مخصوصا بچه های کشور ما، احتیاج دارند. بچه ها باید کار خوب ببینند، باید تئاتر خوب ببینند، باید برنامه های خوب ببیند. این چیزی است که «باید» است و متاسفانه در تلویزیون کم پیش می آید.
ادامه دارد...
نظر کاربران
نوستالژیمون را خراب کردی با این مصاحبه ات. خیلی خسته کننده و کسالت اور بود.☹