عقاب باشیم یا مرغ؟
عقابی که مثل مرغ زندگی کرد و مرد
مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت...
مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت.
عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد.
در تمام زندگیش همان کارهایی را انجام داد که مرغها می کردند؛ برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار، کمی در هوا پرواز می کرد.
سالها گذشت و عقاب خیلی پیر شد. روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید.
او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟ همسایه اش پاسخ داد: این یک عقاب است. سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم.
عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد. زیرا فکرمی کرد یک مرغ است.
منبع : da3tanekotah.persianblog.ir
پ
نظر کاربران
مرسی خیلی جالب بود کاش ما هم........
اين شده داستان زندگي ما.........
khub bud
داستان جالبی بود.
عالی بود مرسی
سلام.داستان بسیار زیبا و پنداموزی بود.
بله حقیقت هم همین است، بیشتر پسرفت های ما در زندگی دقیقا به خاطر کوته فکری و کوچک شمردن خودمان است.