خانه نگو عشق بگو
خانه نگو رنگ بگو، نور بگو، عشق بگو... بعضی از خانهها خیلی خوب میتوانند قصه کسانی را که در آنها زندگی میکنند فاش نمایند. «رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون» را برای همین وقتها گفتهاند. رخساره خانه رعنا امینی هم از این قاعده مستثنی نیست، هنرمندی خوشذوق و پرانرژی که گذران چند ساعت در کنار او، بدون شک تو را مهمان لبخندهایی از ته دل میکند.
درباره میزبان
رعنا امینی، تحصیلکرده تئاتر با گرایش طراحی صحنه و لباس، اکنون بهعنوان طراح صحنه و لباس در سینما مشغول به کار است. از کارهای او میتوان به سینماییهای «خوب، بد جلف»، «خطویژه»، «خشم و هیاهو»، «اعترافات ذهن خطرناک من» و «سریال پژمان» اشاره کرد. او همچنین در زمینه طراحی صحنه نیز یک کتاب ترجمه و منتشر کرده است. چیدمان خانه رعنا گواهی بر علاقه و دانش او در زمینه چیدمان و صحنه است.
برای شروع میخواهیم از کودکی تا زمانی که به رعنای امروز تبدیل شدی برای ما بگویی. ما معتقدیم روزگاری که بر هر فرد گذشته، تأثیر بسیار زیادی در نگاه امروز او و بهتبع فضای زندگیاش دارد.
- من کودکی خود را در خطه مازندران گذراندم. بزرگترین درسی که زندگی در شمال ایران و دامان طبیعت به من داد، تلاش کردن، ایستادگی و مقاومت در شرایط سخت بود. از همان زمانی که مجبور بودم با چکمههای کودکانهام در گلولای به مسیرم ادامه دهم، آموختم که سختیها نباید مانع راهم شوند. بعدازآن دوران، زندگی در شهر شلوغ تهران نیز آوردههای بسیاری برای من داشت. من این شلوغی را دوست داشتم؛ چون مرا به چالش میکشید. سپس برای ادامه تحصیل به لندن رفتم و به نقاط مختلف دنیا نیز سفر کردم که حاصل همه اینها رعنایی است که اکنون در مقابل شما نشسته، کسی که یاد گرفته مستقل و با استقامت زندگی کند، از تمام داشتههایش لذت ببرد و برای بهتر بودن و ادامه مسیرش کم نیاورد. اکنون نیز از زندگیام راضی و خوشحالم.
در کنار این مسیر، پشتیبانی و حمایت خانواده از من تأثیر زیادی در رضایت کنونیام داشت. پشتیبانی نه به معنای زیرپوشش خود قرار دادن، بلکه به معنای تشویق برای استقلال و مقابله با سختیها. خانواده من، هنرمند نبودند؛ اما اهل مطالعه و فرهنگ بودند و این قضیه در نوع نگاه آنها به زندگی تفاوت بسیاری ایجاد کرده بود.
درباره انتخاب رشته تئاتر در دانشگاه باید بگویم که این علاقه به دوران نوجوانی من بازمیگردد. تئاتر برای من همواره رشتهای مقدس بوده است. شانسی که در بدو ورودم به این رشته به من رو کرد، همکاری در پروژه خانم مرضیه برومند و دستیاری آتوسا قلم فرسایی بود که آموزههای بسیاری برایم داشت و ورود حرفهای خود به این رشته را مدیون این دو بزرگوار میدانم. در ادامه با تلاشهای شخصی و همکاری با بزرگان دیگر به موقعیت شغلی کنونیام رسیدم.
در میان حرفهایت گفتی «من از خودم راضیام» که از نگاه من کلید خوشبختی میتواند همین باشد. چارلی چاپلین نیز میگوید: «خوشبخت کسی است که از خودش راضی باشد». ما میخواهیم بدانیم ریشههای این رضایت در چیست؟
- شاید منشأ بخشی از این رضایت، این است که دنبال اتفاقات خیلی خاص و بزرگ برای خوشحال شدن نیستم.
صد در صد اگر این اتفاقات بزرگ برایم بیفتد، خیلی خوشحال میشوم؛ اما بهانههای رضایتم را به آنها محدود نمیکنم. سعی میکنم با تمام وجود از داشتههایم لذت ببرم و درعینحال برای پیشرفت نیز قدم بردارم.
آیا از حضور ما در اینجا نیز رضایت داری و خوشحال هستی؟
- راستش کمی استرس دارم؛ اما بدون این استرس بله خوشحالم.
دلیل ما برای انتخاب خانه تو، روح دار بودن آن بود و اینکه به نظر ما حرفهای زیادی برای گفتن داشت؛ چیزی که در همه قسمتهای روایت خانه به دنبال آن هستیم. آیا طراحی و چیدمان این خانه ربطی به رشته و شغل تو دارد؟
- من در وهله اول، این ویژگی را از مادرم دارم. او همواره به چیدمان خانه اهمیت زیادی میدهد و در خانه پدری من، حتی جزئیات نیز داستانی در پشت خود دارند. چیدمانی که اکنون میبینید، گذشته از این ریشه کودکی، حکایتی از دورههای مختلف زندگی من است.
وقتی به خانه تو وارد شدم، چیزی که بیشتر از همه توجه مرا جلب کرد، حضور رعناهای مختلف در خانهات بود. به این معنا که در تکهای از منزلت رعنایی بزرگ و بالغ را میدیدم و در گوشهای دیگر رعنای نوجوان، گوشهای مرا به روزگار قدیم میبرد و گوشهای دیگر چیدمانهای ژورنالی خوشرنگ و لعاب را به خاطرم میآورد. ریشه این تفاوتها در چیست؟ امری عمدی است یا اتفاقی؟
- این قضیه اتفاقی؛ اما برخاسته از ضمیر ناخودآگاه من بوده و آن را دوست دارم. هر بخش از خانه من یادآور دورههای مختلف زندگیام است. نشیمن که اکنون در آن مشغول گفتگو هستیم، حاصل دهه سی زندگیام است؛ یعنی زمانی که بزرگ و بالغ بودم و همهچیز را فکرشده انتخاب کردم. آشپزخانه یادآور دهه بیست من است، زمانی که به همهجا سفر میکردم و با کوله باری پر برمیگشتم. سرویس بهداشتی با گرافیتیهای رنگی روی دیوارش از رعنای نوجوانی پرده برمیدارد که پر از انرژی و ساختارشکن بود. حضور دهههای مختلف زندگیام در مقابل چشمانم برایم لذتبخش است.
اکنون سؤالی که برایم پیشآمده این است که آیا همه خانهات همینقدر مرتب و تمیز و شستهرفته است؟ چون بههرحال هرکسی برای خودش یک فضای شخصی دارد که شاید مشمول هیچ قاعده و قوانینی نشود. آیا تو هم،چنین فضایی داری؟
- بله، اتاقخواب من که اکنون درش بسته است، فضایی است که فقط خودم متوجه میشم در آن چه خبر است. آنجا فضایی است شلوغ از لباس، وسایل، رنگ و... گویی بمبی از پارچه در آن ترکیده باشد؛ درواقع میتوانم بگویم اتاقخوابم بهنوعی نشاندهنده شغل من است.
با توجه که در زمینه سینما و تئاتر مشغول هستی، اگر قرار باشد فیلمی را به خانه خود نسبتدهی، کدام فیلم به ذهنت میرسد؟
- اولین چیزی که به ذهنم رسید، فیلم «بانوی اردیبهشت» بود.
خودت متولد چه ماهی هستی؟
- اردیبهشت.
اگر قرار باشد هنرپیشهای در خانه تو بازی کند، چه کسی را مناسب این فضا میدانی؟
- لیلا حاتمی.
خانه رعنا چه رنگی است؟
- سیاه، نه به این معنا که خانهای غمگین است. سیاهرنگ کاملی است و به همین دلیل این رنگ را به خانهام نسبت میدهم؛ چون فکر میکنم خانه من برای من کامل است.
چقدر عالی! و اما آخرین سؤال، تعریف خانه برای رعنا امینی چیست؟
- امنیت و آرامش، جایی که وقتی از در وارد میشوم، همه اتفاقات بد و خستگیها را پشت در بگذارم و در آنجا احساس امن بودن کنم. در ترافیک که گیر میکنم، شوق رسیدن به خانه داشته باشم. برای من خانه یعنی جایی که اینقدر آرامشبخش و راحت است که از دغدغههای روزمره به دامان آن پناه میبرم.
ممنون از پاسخهای زیبا و کامل تو و از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتی.
ضمنا برای اشتراک نسخه چاپی مجله منزل روی تصویر زیر کلیک کنید:
نظر کاربران
هرکسی یه سلیقهای داره . خوب بود مخصوصا فضای سبز شون