جاباما
۵۹۸۰۲۷
۲ نظر
۵۹۰۸
۲ نظر
۵۹۰۸
پ

در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

از تیمورتاش تا یدالله سحابی، از کریم آقا بوذرجمهری تا علی اکبر شهنازی؛ در آرامستان امامزاده عبدالله (ع) با درختان کاج و چهچهه پرندگان، دقیقا چه می گذرد؟

هفته نامه کرگدن - مریم اطیابی: از تیمورتاش تا یدالله سحابی، از کریم آقا بوذرجمهری تا علی اکبر شهنازی؛ در آرامستان امامزاده عبدالله (ع) با درختان کاج و چهچهه پرندگان، دقیقا چه می گذرد؟

کار خیلی آسانی است برای مامورین. تلفن می کنند به مارگریتا: «ما نعش معشوق شما را به امامزاده عبدالله برده ایم، اگر می خواهید بروید آن را خودتان چال کنید.»

کسی نمی داند بزرگ علوی در گوشه زندان و در عالم خیال، چند بار خود را مرده فرض کرده و روحش را بر فراز گورستان امامزاده عبدالله (ع) به پرواز درآورده که بهترین جا برای دفن معشوق مارگریتای داستانش را آن جا می داند.
در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

روزگاری نه چندان دور محله ها کوچک تر بودند و مرگ و زندگی به هم نزدیک تر؛ آن قدر که آدم ها با پختن ظرفی حلوا یا خرید جعبه ای نقل پنجشنبه ها راهی دیدار اهل قبور محله شان می شدند، اما امروز قبرستان های بزرگ، کیلومترها از شهر فاصله دارند. از این رو اسیران زندگی روزمره فرصتی برای دیدار با مردگان ندارند و وعده دیدار به شب نوروز یا ماه مبارک رمضان و محرم ختم می شود.

در تهران پیش از آغاز فعالیت بهشت زهرا در سال ۱۳۴۹، گورستان هایی- همچون ابن بابویه، ظهیرالدوله، باغ طوطی، مسگرآباد، امامزاده صالح (ع)، حسن آباد، بازار، امامزاده یحیی (ع) و دروازه دولاب از جمله مکان هایی بودند که پایتخت نشینان عزیزانشان را در آنجا به خاک می سپردند و البته امام زاده عبدالله (ع) یکی از مشهورترین این آرامستان ها تا اواخر دهه چهل بود.

حالا کافی است راهی خیابان فداییان اسلام شهر ری، سه راه ورامین شوید و امامزاده عبدالله (ع) را ببینید. اگر خودرو ندارید، متروی شهر ری گزینه خوب است. بنای اصلی بقعه که به احتمال قوی مربوط به قرن یازدهم و از آثار دوره صفوی است، آرامستانی است که خفتگان در خاک را پذیراست. سر کوچه مغازه ها با گل و گلاب منتظرند تا دلتنگان روزگار پای داخل نهند و با خرید دسته گل مریم یا نرگس راهی آرامستان شوند و با عزیزانشان نجوا کنند. خفتگان در خاک هم صبورانه به حرف هایشان گوش می دهند، به قول ملک الشعرا بهار: ما کودکان خاکیم، این خاک مادر ماست/ زین رو بود که ما را در سینه می فشارد// پاداش اشک حسرت کامد به چشم عاشق/ ابریست کز پس مرگ بر تربتش ببارد.»
از سر کوچه که به سمت امامزاده حرکت کنید، آرامگاه های خانوادگی با معماری قاجاریه، پهلوی اول و دوم به استقبالتان نشسته اند. یکی بیش از همه جلب توجه می کند و شبیه سایرین نیست. بیشتر که دقت کنید، معماری اش با کاشی های ریز به هم چسبیده درست شبیه تابلوی نفیس معرف کاشی سردر تماشاخانه سنگلج است. چه شباهتی! آرامگاه متعلق به خانواده تیمورتاش، وزیر دربار مغضوب و مقتول رضاشاه پهلوی است.

کمی جلوتر سردر ورودی امامزاده را می توان دید؛ سردری با آجر سه سانتی جدید که هیچ تناسبی با این گورستان ندارد. در دو طرف مسیر سایه درختان کاج گسترده است. مدت زیادی از طرح های مرمتی نگذشته است، اما به نظر می رسد چون بدون زیرسازی در بخشی از مسیر موزاییک کاری کرده اند، زمین در حال نشست است و کف زمین ناهموار.

گنبد فیروزه ای بزرگ امامزاده زیر نور آفتاب همچنان جلوه ای خاص دارد. شوربختانه این امامزاده هم از طرف نوسازی مصون نمانده تا آن جا که با گسترش امامزاده شکل اصلی آن تغییر کرده است. تعدادی از قبول هم در این گسترش با وجود نارضایتی خویشاوندان برای همیشه مدفون و گم شده است، اما این همه ماجرا نیست. سمت چپ امامزاده هم از طرف در ورودی مشمول طرح بهسازی شده است. پس از کن فیکون کردن معماری اصیل خانه های ایرانی، حالا نوبت به گورستان ها رسیده است. البته چنین طرح هایی فقط شامل پایتخت نیست و گریبانگیر همه شهرها اعم از اصفهان و شیراز و... شده است.
در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

جالب آن که طبقه بندی قبول امامزاده عبدالله (ع) براساس سال است. قبرهای 1316 در همین راستای طرح بهسازی قرار داشته که با ریختن خاک روی سنگ قبرها و بالا آوردن سطح آن ها، قبول سنگفرش شده اند! دیگر از سنگ قبرها خبری نیست و هم یک شکلند. گویی موزاییک هایی کنار هم چیده اند که روی آن ها نام و نام خانوادگی و سال تولد و فوت حک شده است! باز هم خوب است چند صندلی در اطراف نصب شده تا خاطر بازماندگان خفتگان در خاک که حالا بدون برخورد با سنگ قبرها و با شمردن سنگفرش ها باید به دیدن عزیزانشان بیایند، مکدر نشود.

برای این که زندگان و مردگان مشعوف شوند، دیواره های این سمت آرامستان به نقاشی نامربوطی مزین شده است. نگاهی به آپارتمان های اطراف می کنم که همگی در گرفتن ارتفاع برای سرک کشیدن به آرامستان از یکدیگر پیشی گرفته اند. یک لحظه با خودم فکر میکنم معماران با چه انگیزه ای پنجره هایی رو به قبرستان گشوده اند و شهرداری براساس کدام ملاک شهرسازی چنین اجازه ای داده است؟ یکی از ساختمان ها پنجره ای به این سمت ندارد: نه نور، نه قبرستان؛ تجربه جدیدی از حقوق شهروندی!

اگر یک مسابقه عکاسی برگزار شود و عکس این قسمت از آرامستان در شبکه های مجازی منتشر شود، ممکن است بیننده فکر کند با بخشی از یک پارک، حیاط مدرسه و... رو به رو است، اما هرگز به ذهنش نمی رسد که این بخشی از یک آرامستان باشد. حتی اگر مردگان امامزاده عبدالله (ع) هم زنده شوند، نمی توانند حدس بزنند این جا همان مکانی است که روزگاری در آن خاک سپرده شده اند!

سنگ قبری در این قسمت بیش از همه جلب توجه می کند؛ عمادُالکُتاب از استادان برجسته خوشنویسی خط نستعلیق که پیرو و گسترش دهنده سبک میرزا کلهر بود، در این جا غنوده است. چه پاسداشتی! اطرافش پر از گیاهان خودرو است و بدون هیچ توجهی رها شده است. روحش شاد!

در گذشته کمی جلوتر آرامگاهی مصون مانده از طرح بهسازی هم بود و می شد حدس زد که این جا قبر یکی از وعاظ است، چون منبرش را روی قبرش گذاشته بودند، اما حالا خبری از منبر نیست. کمی پایین تر از پله های دیوار غربی امامزاده، قبر پدر فرح دیبا قرار دارد؛ یک قطعه سنگ سیاه بدون هیچ نوشته ای. از شواهد اطراف سنگ قبر این چنین بر می آید که زمانی آرامگاهی داشته است. از پله ها که بالا می رویم، سر سنگ قبری از زیر پیکره ساختمان جدید امامزاده بیرون زده؛ روزگاری این جا عزیزی به خاک سپرده شده است!

با افسوس و حسرت راهی بخش مصون مانده از طرح می شوم، یعنی بخش قدیمی آرامستان که با درختان کاج و چهچهه پرندگان فارغ از هست و نیست دنیا، آسوده خاطر به انتظار قدوم خسته دلان نشسته است. این جا تاریخ روی دوشت سنگینی می کند. به قول شاملو: «اینک موج سنگین گذر زمان است که در من می گذرد» پیش از ورود به این قسمت می توان دو سنگ قبر را سمت چپ کنار یک خرمای زینتی دید: سنگ قبر محروم سید جعفر شهیدی و همسرش، بانو عالیه سعیدی.
در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

در جنوبی ترین بخش از قطعه ۳۵، ورودی در شماره پنج، زیر سایه درختی، قبر طغرل افشار و بالای آن قبر پدرش، جلال افشار، قرار دارد. جلال افشار بانی موزه جانورشناسی و حشره شناسی کرج و بنیانگذار دانش گیاه پزشکی ایران بود. روی سنگ قبر طغرل، جوان ناکام بیست و سه ساله نوشته اند: «در این جا، طغرل افشار اولین منتقد سینما در ایران روان بی آرام نجیبش را به خاک کشیده است؛ حیات پرشوق و آزاده او که لبریز از آمال هنری بود، از ظهر ۱۵ فروردین ۱۳۱۲ شروع شد و در میان کشاکش ناخدا و امواج دریا... در غروب ۲۸ مرداد ۱۳۳۵ به پایان رسید.»

قبرهای این قسمت شبیه قبرهای خودمان است؛ ایرانی، اصیل، از آن ها که رو به قبله و پشت سر هم و با تنوع است. کسی هم غصه نمی خورد که چرا راهی برای رفتن باز نیست. از همان هایی که برخی شان سایبان دارند و برخی جای چراغ، یکی بلندتر است و دیگری کوتاه تر، یکی روی قبرش علت فوتش را نوشته و دیگری شعری حکاکی کرده، یکی جاشمعی دارد و آن یکی جای آب و دانه برای پرندگان، یکی هم همیشه زیر سایه درختان است و دیگری در تیررس آفتاب. از همان قبرهایی که با گذر از میانشان می توان رفتار، طبقه اقتصادی- فرهنگی و نوع افکار را تشخیص داد. درست شبیه آن وقت هایی که کسی دل نگران مردن و هزینه کفن و دفن و به تبع آن کسی به فکر ساخت گورستان های چند طبقه به شکل امروزی نبود.

یکی از قبرها مرمر است و شبیه بالشت، شاید مصداقی از آن است که در اینجا به خواب ابدی فرو می رویم. یکی دیگر تاجی سوراخ دارد که آب در آن قرار می گیرد، روی آن نوشته شده «خدم علی». احتمالا این قبر متعلق به یکی از درویشان است. قبر مشهدی محمداسماعیل از همه جالب تر است؛ سال ۱۳۳۴ فوت کرده و روی سنگ قبرش شانه، چرخ، سرو و کاج حک شده است. یک سرباز نیروی هوایی هم در این جا آرمیده و روی سنگ قبرش آرم بال های گسترده عقاب کشیده اند. استادی هم در ۲۹ سالگی هنگام تدریس در کلاس درس دانشگاه جان به جان آفرین تسلیم کرده است.

کمی جلوتر مقبره «محمدعلی عبرت» و «وحید دستگردی» قرار دارد. انجمن اثار ملی در سال 1351 آرامگاهی برای آن ها ساخته با دری مشبک و چوبی. پیش تر آنقدر روی دیوارهای آرامگاه یادگارنویسی شده بود که کسی رغبت نمی کرد داخل شود، اما به نظر می رسد اوضاعش نسبت به چند سال پیش بهتر شده باشد. شاید از بازماندگان کسی به سراغشان آمده. محمدحسن متخلص به وحید و معروف به وحید دستگردی (1258- 1321) یکی از شاعران و سخنوران مطرح ایران است که مجله «ارمغان» از آن او بود. شاعر معاصر اهل نایین و از خانواده مصاحب ها، محمدعلی عبرت (1285- 1321) هم روزنامه «عبرت» را منتشر می کرد.
در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

آرامگاه «صادق سرمد» شاعر دهه سی هم در این آرامستان است. او مدت ها عضو هیئت مدیره کانون وکلای دادگستری بود و در دوره هجدهم نماینده مردم درگز در مجلس شورای ملی. نمی دانم بر اثر عدم رسیدگی نکردن کاشی ها افتاده و شکسته یا به سرقت رفته اند، هر چه هست کاشی های بسیاری از آرامگاه ها چند تا در میان نیست. این ماجرای کاشی های سرقتی تهران هم دیگر مثنوی هفتادمن شده است. به قول سرمد: «میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت/ می خواری و مستی ره و رسم دیگری داشت// پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز/ ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت».

آرامگاه شهدای ۱۶ آذر ۱۳۳۲ هم در این آرامستان است. این خفتگان در خاک، سه دانشجو (مصطفی بزرگ نیا و احمد قندچی هوادار حزب توده ایران و مهدی شریعت رضوی هوادار جبهه ملی ایران) هستند که هنگام اعتراض به دیدار رسمی ریچارد نیکسون، معاون رییس جمهور وقت ایالات متحده امریکا و همچنین از سرگیری روابط ایران با بریتانیا، حدود چهار ماه پس از کودتای ۲۸ مرداد همان سال در دانشگاه تهران کشته شدند. مهدی شریعت رضوی، برادر پوران شریعت رضوی همسر دکتر علی شریعتی است. مادر این شهید هم در کنار او به خواب ابدی رفته است.

یدالله سحابی، پدر عزت الله سحابی، هم از غنودگان دیگر این خاک است. از کنار قبر پزشک و مترجم «عبدالله احمدیه» که به شکل کتابی قطور است که بگذریم، به قبر شاعر دل ها می رسیم. پیکر «نیما یوشیج»، پدر شعر نو، روزگاری به رسم امانت در این گورستان آرام گرفت و سپس به دیارش منتقل شد. حالا از سنگ قبر نیما خبری نیست، اما عالیه خانم جهانگیری، همسرش، در کنار مادر شوهرش، طوبی اسفندیاری، غنوده است.
روی سنگ قبر مادر نوشته شده: «مادر داغدیده نیما یوشیج». مایه خجالت جامعه فرهنگی و هنری که این سه سنگ قبر روزگار خوشی ندارند. لابد چند بیت شعر در رثای شاعر کافی است، بی خیال احترام و...

محمدعلی باباییان و آیت الله لشکری، دو تنی که در ترور نافرجام شاه در سال ۱۳۴۴ به ضرب گلوله کشته شدند، هم در همین آرامستان خفته اند. به نظر می رسد پیش تر این دو قبر نیز آرامگاهی داشته اند که اکنون فاقد آن هستند.

آرامگاه خصوصی خاندان «کریم آقا بوذرجمهری»، پنجمین شهردار تهران که در دوره رضاشاه به این منصب دست یافت، در این گورستان است. البته خود او در قم مدفون است. توران میرهادی، نویسنده ادبیات کودکان، آخرین چهره فرهنگی است که در این خاک و در قبری کنار پسرش، کاوه خمارلو، غنوده است. کمی پایین تر حسین قوللر آغاسی، یکی از بنیانگذاران نقاشی قهوه خانه ای، در این جا آرام گرفته با سنگ قبری که به زور 30 سانتیمتر مربع می شود. استاد روحت شاد، هنوز هم ضحاک ها و کاوه ها در نبردند!

علی اکبر شهنازی موسیقیدان ایرانی، عباس مهرپویا خواننده و مبتکر موسیقی تلفیقی، عباس مسعودی موسس روزنامه اطلاعات، علی دشتی، مهدی برکشلی محقق نامدار در عرصه موسیقی، خاندان ماهر النقش، معزی، سالار معتضد، عامری، ناصح و... از دیگر چهره های مشهور مدفون در این آرامستان هستند.
در آرامستان امامزاده عبدالله دقیقا چه می گذرد؟

اما یکی از جالب ترین قبرهای این آرامستان متعلق به خاندان «ریشارد» است. با نام هایی چون مودب الملک، لویی، شارلوت، ژوزفین ریشارد و... اما چگونه خاندانی مسیحی در این جا دفن شده اند؟ در مقاله ای به قلم بِرت فرَگنِر، برگردان امیر صیاد آمده است: «قدیمی ترین کتاب معاصر آشپزی به زبان فارس احتمالا کتاب طباخی نشاط اثر بانو «نشاط الدوله» است که نام اصلی او «ژوزفین ریچارد» است و اصالتا اهل فرانسه. نشاط الدوله نوه یک عیسوی فرانسوی به نام «جولس ریچارد» (۱۱۹۴-۱۲۹۶ هجری شمسی) بود که در سال ۱۲۴۸ به خدمت دربار قاجار درآمد، مسلمان شد و به لقب افتخاری «رضاخان» از سوی ناصرالدین شاه نائل آمد، اما معاصرینش او را بیشتر با نام «ریشارخان» (همان «ریچاردخان») صدا می زدند.
پسرش ژوزف (یوسف) مودب الملک، پدر ژوزفین، اداره مالکیت یکی از معروف ترین فرهنگسراهای تهران در سال ۱۲۷۸ را برعهده داشت و یکی از خبره ترین و مشهورترین سکه شناسان و کلکسیونرهای سکه در ایران بود.» اکنون تماما ین خاندان در این آرامستان غنوده اند.

آرامستان امامزاده عبدالله (ع) حرف های زیادی برای گفتن دارد. سید احمد محیط طباطبایی، رییس ایکوم ایران و مشاور پژوهشگاه میراث فرهنگی که مادر مرحوم و برخی از اعضای خانواده اش در این آرامستان رخ در نقاب خاک کشیده اند، در مورد ضرورت حفظ آرامستان هایی همچون امامزاده عبدالله (ع) می گوید: «گورستان به نوعی موزه مشاهیر است و بخشی از تعلق خاطر تاریخی مردم یک شهر و حتی یک کشور با آن پیوند خورده است. گورستان چنان منزلت و اعتباری دارد که مورد احترام تمام مردم است. گورستان یک فضای فرهنگی است و مکانی برای دفن عزیزان مردم یک شهر. از این رو نباید با طرح هایی شکل یک آرامستان را به هم ریخت و هویت را از آن گرفت.»

او که مدیر مدرسه اش، مرحوم «توران میرهادی» هم این جا به خاک سپرده شده است، با تاسف ادامه می دهد: «در یک آرامستان مردی به آبخوری و سرویس بهداشتی نیاز دارند و از همه مهم تر به نقشه و سیستم اطلاع رسانی تا به راحتی قبول را پیدا کنند، نه چیزی بیش از این طرح هایی که منجر به یکسان سازی قبول می شوند، ضربه مهلکی به شناسایی تاریخ و سبک زندگی مردم می زنند. این کار اصلا جزو فرهنگ ما ایرانی ها نیست.
رفتاری است که وهابیان با قبرهایشان می کنند! حتی قبرستان مسیحیان هم متنوع است. شاید یک زمانی مانند جنگ یا زلزله به یک باره تعدادی از افراد در یک مکان دفن شوند و همه سنگ قبرها یکسان باشند، اما در حالت عادی نباید چنین کاری را انجام داد. متاسفانه اکنون آنچه در آرامستان ها بیشتر مورد توجه قرار دارد، تجارت قبور است تا هویت گورستان ها.»
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.
درآمد ماهیانه 5-20 میلیون از توی خونه با موبایل

آموزش رایگان کسب درآمد 5-20 میلیون ماهیانه از خونه و فقط با یه موبایل ساده رو در یک وبینار رایگان آموزشی یاد بگیر

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

سایر رسانه ها

    نظر کاربران

    • بدون نام

      مطلب جالبی بود.ولی خیلی غلط املایی دارد.

    • بدون نام

      خانم فخرالملوک دختر جهانگیر خان مادر بزرگم که 50 سال پیش اونجا دفن شد و من دلم می خواست همیشه از نزدیک ببینمش هم اضافه کنید . به شدت اخلاق محکم و روحیه قوی و فوق العاده زیبا و قد بلند و سفید با پوست عالی و بی نظیر معروف بود که من شانس اوردم به ایشون رفتم.
      دکتر سحابی هم افتخار میکنم نسبت خیلی دور دارم.

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج