زن: ۵۱ سال کتک خوردم و سکوت کردم
پیرزن گریه می کند. دستانش می لرزد. صدایش گرفته است. به نظر می رسد برای رسیدگی به پرونده دختر یا پسرش به دادگاه آمده است اما قضیه چیز دیگری است.
چه کسی باور می کند این زن سپید مو آمده تا خودش طلاق بگیرد. آن هم از مردی که سال ها با او زندگی کرده است. زن رو به قاضی می کند و درحالی که به شوهرش اشاره می کند با صدایی بغض آلود می گوید که دیگر نمی خواهد از دست این مرد کتک بخورد.
این پرونده یکی از عجیب ترین پرونده هایی است که در دادگاه خانواده پیگیری می شود. زن 68 ساله درحالی که برگه های پزشکی قانونی را روی میز قاضی می گذارد می گوید که می خواهد برای همیشه از همسرش جدا شود: «51 سال پیش خانواده ام تصمیم گرفتند که مرا شوهر دهند. هیچ وقت نظرم برای خانواده مهم نبود به همین خاطر قبول کردم که ازدواج کنم. پدر و مادرم می گفتند که باید همسر پسرخاله ام شوم.
من با اینکه از او زیاد خوشم نمی آمد و علاقه ای به او نداشتم مجبور شدم تا با او ازدواج کنم. روز اول ازدواجمان به جای محبت تا می توانست مراکتک زد و این قضیه بارها تکرار شد. من از دست او هر روز کتک می خوردم اما تحمل می کردم.
هر روز یک بهانه پیدا می کرد تا مرا به باد کتک بگیرد. به هربهانه ای می شد دعوا راه می انداخت و ظرف ها را می شکست و خانه را به هم می ریخت و داد و فریاد می کرد. بعد هم به سراغم می آمد و تا موقعی که عصبانیتش فروکش کند مرا می زد. همیشه دست و صورتم کبود بود. شب ها از درد به خودم می پیچیدم و تا زخم ها و کبودی هایم رو به بهبود می رفت دوباره کتک می خوردم.»
پیرزن جای کبودی روی صورتش را نشان می دهد و می گوید: »او 51 سال مرا کتک زد. برایش فرقی نمی کرد دم دستش آهن است یا چوب. برمی داشت و سمتم پرت می کرد. کمربند برمی داشت و تا می شد مرا کتک می زد. آن روزها جوان بودم و با خودم می گفتم شاید زمانی که ببیند یک بچه دارد دیگر دست روی همسرش بلند نکند اما حتی بچه دار شدن من او را تغییر نداد. فکر می کردم وقتی بفهمد باردار هستم دیگر دستش رویم بلند نمی شود اما او در دوران بارداری ام هم مراکتک می زد. حتی وقتی بچه شیر می دادم، باز هم زیر ضربات کمربند او ناله می کردم. بارها با خودم گفتم که این مرد مرا دوست ندارد یا مشکل و اختلال روانی دارد اما چه کاری از دستم برمی آمد؟»
پیرزن درحالی که اشک می ریزد ادامه می دهد: «تو زن نمی خواستی. هیچ وقت همدم نمی خواستی. بلکه همیشه یک فردی را می خواستی که عصبانیتت را سر او خالی کنی و با کتک زدن و تحقیر آن خودت را آرام کنی.»
زن به قاضی می گوید: «او هیچ وقت به خاطر هیچ کدام از آسیب هایی که به من زد تاسف نخورد و عذرخواهی نکرد بلکه هر روز بدتر و محکمتر کتکم می زد. دیگر عروس دار شده بودم او مقابل عروسم تحقیرم می کرد. یک بار کاسه روی میز را برداشت و سمتم پرت کرد آن هم فقط به خاطر اینکه میان حرف هایش حرف زدم. آن هم مقابل تازه عروسم. بعدها همین کار را مقابل دامادهایم انجام داد. دیگر پس از 51 سال زندگی مشترک با او خسته شده ام. از سکوت و از اینکه کتک بخورم و دم برنیاورم خسته شده ام. می خواهم از این مرد زندانبان برای همیشه جدا شوم.»
پیرمرد که از صحبت های همسرش عصبانی شده است رو به قاضی می گوید: «این زن می خواهد بگوید من مشکل روانی دارم. اصلا این طور نیست. این زن حتما کاری می کرد که من کتکش می زدم. حتما کاری می کند که در این سن کتک می خورد وگرنه من با این سن و سال و وضعیت جسمی، چطور می توانم او را به این شدت که می گوید کتک بزنم. این زن می خواهد آبروی مرا ببرد. من او را طلاق نمی دهم.»
قاضی از پیرزن می پرسد که آخرین باری که کتک خورده کی بوده است و پیرزن به کبودی صورتش اشاره می کند و ادامه می دهد: «دو روز پیش زمانی که همسرم در اتاق خوابیده بود، من در آشپزخانه بودم که ناگهان یک لیوان از دستم افتاد و شکست. او از خوا پرید و به دلیل اینکه سروصدا کردم شروع کرد به کتک زدنم. من هم که دیگر جانم به لبم آمده بود ساکم را بستم و به خانه برادرم رفت. برای اولین بار نزد برادرم از همسرم گله کردم و گفتم که من سال ها از این مرد کتک خورده ام و دیگر تحمل این را ندارم که او به بهانه های الکی کتکم بزند و تحقیر کنم. برادرم که فهمید من سال ها زیر بار کتک های او اذیت شده ام از من خواست از او جدا شوم.»
مرد به قاضی می گوید همه حرف هایی که این زن می زند تهمت است. با عصبانیت رو به زن می کند و می گوید که او به فکر پول و سرمایه وی است و می خواهد ثروتش را از او بگیرد. پیرزن با شنیدن این حرف به قاضی می گوید: «من حتی یک ریال هم از این مرد نمی خواهم. مهریه ام را تمام و کمال می بخشم. هیچ زنی با این رفتار او نمی سازد. اگر تا امروز حرف طلاق را نزدم و گله ای نکردم به خاطر آبرویم بود اما دیگر نمی خواهم او را ببینم.»
قاضی مدارک پزشکی قانونی را مرور می کند و به مرد می گوید که با این مدارک ثابت می شود که شما به طور مستمر همسرتان را کتک می زنید و مرد باز روی حرف خودش پافشاری می کند: «اینها مدرک سازی است. اصلا شما از کجا می دانید او خودزنی نمی کند؟»
قاضی از عروس و داماد و بچه های این زوج می خواهد تا به داخل دادگاه بیایند و شهادت دهند که پدرشان سال هاست دست روی مادرشان بلند می کند. عروس خانواده که 30 سال دارد به قاضی می گوید: «من اولین فرد غریبه ای بودم که به خانه آنها پا گذاشتم. اوایل که رفتار پدر همسرم را با مادر شوهرم می دیدم می ترسیدم. پدر همیشه در مهمانی های خانوادگی دست روی مادر بلند می کرد و او را می زد. از همسرم خواستم پادرمیانی کند اما همسرم گفت به ما مربوط نمی شود. به هر حال من بارها در این 10 سالی که عروس این خانواده هستم شاهد کتک های شدید پدرشوهرم و صورت کبود مادرشوهرم بودم.»
داماد 40 ساله این خانواده نیز شهادت می دهد که پدرزنش بارها مادرزنش را مورد تحقیر و ضرب و شتم قرار داده است. دختر کوچک خانواده نیز به قاضی می گوید که بارها به مادرش گفته که در مقابل کتک های پدر بایستد اما مادرش همیشه سکوت کرده است.
قاضی پس از شنیدن صحبت های شاهدان و با تایید پزشکی قانونی، رأی به جدایی این زوج از هم داد.
چرا سکوت؟
این پرنده، یکی از دردناکترین پرونده های دادگاه خانواده بود. یک زن بارها توسط همسرش کتک خورده بود، حتی در دوران بارداری، آن هم به خاطر دلایل بسیار کوچک. هر چند مرد بسیار پرخاشگر بود اما زن هر بار با سکوت و اعتراض نکردن درصد پرخاشگری او را زیادتر می کرده است. در اینگونه موارد فرد باید زمانی که برای اولین بار کتک می خورد از همسرش بخواهد که دیگر این کار را تکرار نکند. اگر بار دوم تکرار شد به همراه همسرش به روانشناس مراجعه کند و اگر باز هم تکرار شد بدون اتلاف وقت به مراجع قانونی شکایت کند. هیچگاه در مقابل ظلمی که در زندگی مشترک به شما می شود سکوت نکنید. سکوت شما همسرتان را به اشتباه می اندازد و او فکر می کند که کار درستی انجام داده است.
نظر کاربران
حماقت و بی عرضگی خانومه خونه هم بوده
چطور مردا به خودشون اجازه میدن که این کارو بکنن...
از همه ی مردا متنفرم
و هیچ وقت ازدواج نخواهم کرد...
پاسخ ها
بیعرضگی و بیغیرتی بچه هاش بخصوص پسراش هم بوده. برن بمیرن بیشرفا؛ فقط بفکر خودشون بودن کثافتا.
با اینکه بابامو به اندازه همه دنیا دوس دارم اگه خدای نکرده یه زمانی بخواد به مامانم بی احترامی کنه جلوش می ایستم.
اگه جای پسرش بودم باباهه رو تا میخورد میزدم تا بمیره
بسیار متاسف شدم . ولی اگه یک بار فقط یک بار این خانم مقابله به مثل می کرد شرایطش خیلی فرق می کرد. ایشون می تونست همون کتک ها رو به شوهرش بزنه اونوقت می دید شوهره چقدر آدم می شده حالا دیگه بعد از 51 سال نوشدارو بعد از مرگ سهرابه .
یادمه چند روز پیش توی همین برترین ها متنی رو خوندم تحت عنوان"خشونت فیزیکی و جنسی علیه یک سوم زنان جهان". شخصی که اسم خود ش رو هم ننوشته بود اظهار نظر کرده بود که "زنان ایرانی از بهترین جایگاه در جهان برخوردارند و بیشتر از زنان هر کشور دیگری عزت و احترام دارند". امیدوارم آقا یا خانمی که این نظر را نوشته بود حتما این مطلب را هم بخواند تا بفهمد عزت و احترامی که از آن حرف می زند خیالی بیش نیست.
از حق طلاق گرفته تا حق حضانت فرزند و حق داشتن 4 زن برای مرد و خیلی چیزهای دیگر.
واقعا ناراحت كننده است.... نميدونم چرا بچه هاي اين خانم تحمل كردن و چيزي نگفتند و از حق مادرشون دفاع نكردند؟! هر كسي بايد حد و حق خودشو بدونه.كاش اينجور جرايم رسيدگي ميشد تا كسي اين حق و به خودش نده كه با يك انسان ديگه اينطوري رفتار كنه.واقعا براي اون اقا متاسفم.
دستش بشکنه الهی .
اوخی دلم سوخت
پیرزن بیچاره..
bazam be gheyrate aruso dumsdesh.age man jaye in khanum budam dar javani daste in agharo ghat mikardam va mifrestadam bara nanash
خدا ایشالا اینا رو به سخت ترین عذاب ها نابود کند. به خدا قسم حاضرم بیامو این پیرمرد کسافتو جوری بزنم که نفساش بالا نیاد و حق پیر زن بیچاره رو بگیرم. به خدا حیا هم خیلی چیز خوبیه.
به نظرم بهترین کار این خانم همین طلاقه حالا شوهرش وقتی تنها بشه میفهمه که چه قدر پست بوده وچه زنیو از دست داده
این مرد بسیار نا مرد است و امیدوارم هیچ وقت خودش را نبخشد
پدر من هم وقتی جوون بود مامانمو کتک می زد با کمربند هر هفته می زدش ولی الان کتکش نمی زنه.اکثر زنان ایرانی از شوهرانشون کتک میخورن خصوصن قدیمیا
منم مامانم هنوز از بابام شلاق میخوره ولی طلاق نمیگیره
مردای قدیم همگی زناشونو کتک میزدند
واقعا متاسفم تو این مملکت زندگی می کنم که حیوان های این جوری توش زندگی می کنند مرد باید به خاطر محبت زن و راهنمایی هاش و زحمت هایی که می کشه و تلاشی که برای تربیت فرزند می کنه و هزاران هزار لطف و محبت دیگه زن دستش رو ببوسه بعد مردی که دست رو زن بلند کنه بیمار روانیه و شریک زندگی نمی خواد می دونم الان همه می گید زن ذلیله ولی به خدا قدرشناسی ذلیل بودن نیست
من بدبخت هم اینقدر شوهرم کتکم میزنه کلی هم فحش به پدر مادرم میده.از خدا میخوام به سخت ترین عذاب الهی دچار بشه.بخدا طوری سیلی و مشت و لگد خوردم تو خونه ی بابام هیچ وقت کسی نازکتر از گل بهم نگفته بود.
مامانم منو کتک میزنه لطفا منو راهنمایی کنید
من که هیچ وقت از شوهرم نمیگزرم هر روز بهم سیلی میزنه صورتم سرخ سرخ شده عادی نمیزنه هاااا سیلی ای که میزنه ها یعنی طوری میزنه که رو زمین پخش و پلا میشم از درد به خودم میپیچم خدا ازش نگزره
منم اوایله نامزدیمه،شوهرم دست بزن داره سر هر چیز کوچیک میزنه،الانم خونه ی مادرمم نمیدونم عاقبتم چی میشه،فقط حرص میخورم،دارم مریض میشم
من مجردم ولی میترسم ازدواج کنم.
سی سه ساله داره با مشت و لگد و کمر بند منا میزنه یه شیره ی بی سواد همه جور فحش بد هم به پدر و مادرم میده ولی بچه هام بخاطر آبروی خودشون حاضر نیستن کمکم کنن دیگه این آشغالا نبینم از اول هم ازدواجم اجباری بود اصلا ازش تنفر داشتم و منا به زور به عقدش در آوردن خدااااایا یعنی میشه مردنشا ببینم و یعنی شدنیه؟؟؟؟
من ۲۰ سالمه ولی از نامادریم کتک میخورم
من توسط نامادریم خیلی کتک میخورم هرروز بدنمو با نیشگون کبود میکنه جرات ندارم حرف بزنم چون بیشتر کتکم میزنه هر چی میگه میگم چشم نباید رو حرفش حرف بزنم اگه رو حرفش حرف بزنم با سیلی و نیشگون و سیخ داغ کبودم میکنه خیلی ازش میترسم وقتی نگام میکنه از ترس میلرزم دستش خیلی سنگینه و با شیلنگ هم میزنه
چن روز پیش بی اجازه با دوستام رفتم بیرون وقتی برگشتم موهامو کشید گفت با اجازه کی رفتی هیچ نگفتم موهامو بیشتر کشید دوباره پرسید با اجازه کی رفتی بیرون گفتم ببخشی دفعه دیگه تکرار نمیشه گفت وقتی بدنتو سیاه و کبودکردم میفهمی از تو حیات تا تو اتاق موهامو کشید و پس گردنی بهم میزد و تو اتاق پرتم کرد زمین شروع کرد به کتک زدن و نیشگون گرفتن تموم بدنمو نیگشون گرفت حین نیشگون گرفتن میگفت دفعه دیگه ببینم رفتی بیرون بدون اجازه با قاشق داغت میکنم
کلا نامادریم یه سری وسایل تنبیه داره شیلنگ و مگش کش سیلی و نیشگون که دیگه بماند وقتی خونه رو جارو کنم اگه خوب جاروش نکنم با همون سیم جارو برقی میزنه سیاه و کبودم میکنه خیلی عصبیه
بچه که بودم وقتی حمومم میکرد زیر دوش آب با سیلی منو میزد
پاسخ ها
اخیییی عزیزم خیلی گناه داری ایشالله دست نامادریت بشکنه
اگه نامادریم بگه فلان چیزو برام بیار و من پیداش نکنم و بگم نیست میگه اگه خودم بیام و پیداش کنم به حسابت میرسم وقتی خودش میاد پیداش میکنه موهامو میکشه میگه پس این چیه دو کشیده هم بهم میزنه هرروز براش کار میکنم دستور میده میگه چایی برام بیار چایی درست کن منم هر چی میگه انجام میدم اگه انجام ندم با شیلنگ کتکم میزنه در حد کبودی وقتی میزنه دیگه میزنه تا خسته نشه از کتک ولم نمیکنه اگه حین کتک حرف بزنم یا اعتراض کتم با پشت دست چنان میزنه تو دهنم
نامادری خیلی ترسناکه من از سوم ابتدایی زیر دستش بودم میگفت باید از همین سن طوری تربیتت کنم که رو حرفم حرف نزنی و به حرفام گوش بدی زیر دستای سنگینش کبودم میکنه
لطفا نظرات منو هرروز بذارید با نوشته هام خالی میشم
بخاطر نمره هم خیلی از نامادریم کتک خوردم نمره کم میگرفتم یا پنج دیقه دیر میرسیدم خونه دیگه خودمو برا کتک حسابی اماده میکردم خیلیم ازش حساب میبرم و خیلی ازش میترسم الان ۲۰ سالمه ولی کتک زدناش کم نشده بلکه بیشتر بوده از سوم ابتدایی زیر دستای سنگینش بودم
وقتی بهم دستور میده میگه فلان کارو انجام بده اگه پنج دیقه دیر انجامش بدم یا دیر جوابش بدم اول میگه دلت کتک میخاد میگه دلت میخاد سیاه و کبودت کنم منم سریع از جام بلند میشم
من یه بار 11 سالم بود تو کوچه با دوست هام بازی میکردم که که قوری اسباب بازی شکست و از ترس جرات نمیکردم برگردم خونه وقتی شب خونه رفتم نامادریم فهمید اول اومد گفت اسباب بازیتو شکوندی اره و با چند تا چک آبدار منو برد تو اتاق تا میخوردم با کمربند زدم بعدش منو برد تو آشپزخانه و با زور سیلی روی پام با قاشق داغ کرد حتی الآن هم جای اون داغ روی پام هست،
من وقتی نامادریم منو تنبیه میکنه که معمولا با سیلیه جرات ندارم حرف بزنم چون نامادریم میگه وقتی تصمیم به زدن بگیرم دیگه پشیمون نمیشم و تا اخر وایسا تا تنبیه بشی
نامادریم نمیذاره از خونه برم ییرون میگه اگه بری تیکه تیکت میکنم واقعا هم اینکارو میکنه با یه دست موهامو میگیره بایه دست دیگه سیلی میزنه
یکی نیس به من کمک کنه؟
ممنون به خاطر سایت خوبتون خیلی خوبه که اینجا حرفامو میزنم
اگه کسی راه حلی داره کمکم کنه
یه روز دیگه خیلی از دستش خسته شده بودم بهم گفت دلت کتک میخاد منم گفتم ولم کن دیگه از دستت خسته شدم بعدش رفت تو حیات منم فکر کردم دیگه کاریم نداره وقتی برگشت یه سیم و یه شیلنگ دستش بود بدترین کتکمو اون روز خوردم با سیم و شیلنگ افتاد به جونم عین وحشیا شده بود هر چی جیغ میزدم میگفتم غلط کردم فایده نداشت قرمز شده بود باچنان قدرتی میزد که نگو گفتم مگه چی بهت گفتم گفت خفه شو وگرنه با همین سیم خفت میکنم
عزیزم نامادری همینه بی رحمه منم از مامانم کتک میخورم ولی کم
من وقتی مامانم منو تنبیه میکنه که معمولا با سیلیه جرات ندارم حرف بزنم چون مامانم میگه وقتی تصمیم به زدن بگیرم دیگه پشیمون نمیشم و تا اخر وایسا تا تنبیه بشی
ناماوریم حتی حالا وقتی دادش ناتنیم اگه جیش کنه اول چند تا سیلی بهش میزنه من خیلی دلم براش میسوزه چون نامادریم سر هر چیزی اونو با سیلی قرمز میکنه و همیشه جای دستاش روی صورتش هست
تموم بدنم درد میکنه از شدت کبودی
سلام دوستان
از بدن درد خابم نمیبره بدنم گبوده
امروز یه سیلی خوردم
۱۵ سالم بود بعد مدرسه با دوستم رفتم پارک وقنی برگشتم نامادریم فهمید افتاد به جونم تو حیات اینقد با دمپایی و جارو کتکم زد بعدش پرتم گرد تو خونه افتادم زمین چنان ازم نیشگون گرفت که کبود شدم
۱۵ سالم بود بعد مدرسه با دوستم رفتم پارک وقنی برگشتم نامادریم فهمید افتاد به جونم تو حیات اینقد با دمپایی و جارو کتکم زد بعدش پرتم گرد تو خونه افتادم زمین چنان ازم نیشگون گرفت که کبود شدم
۱۵ سالم بود بعد مدرسه با دوستم رفتم پارک وقنی برگشتم نامادریم فهمید افتاد به جونم تو حیات اینقد با دمپایی و جارو کتکم زد بعدش پرتم گرد تو خونه افتادم زمین چنان ازم نیشگون گرفت که کبود شدم
۱۵ سالم بود بعد مدرسه با دوستم رفتم پارک وقنی برگشتم نامادریم فهمید افتاد به جونم تو حیات اینقد با دمپایی و جارو کتکم زد بعدش پرتم گرد تو خونه افتادم زمین چنان ازم نیشگون گرفت که کبود شدم
۱۵ سالم بود بعد مدرسه با دوستم رفتم پارک وقنی برگشتم نامادریم فهمید افتاد به جونم تو حیات اینقد با دمپایی و جارو کتکم زد بعدش پرتم گرد تو خونه افتادم زمین چنان ازم نیشگون گرفت که کبود شدم
اوایل ازدواج.به همسروکسانیکه نامادری دارندفرصت دادبلکه توبه کننداگراصلاح نشدندوحیانداشتندخودشون باخلاص کنند
بهار خانم نمیتونی به پدرت بگی کمکت کنه؟
بهار خانم نمیتونی به پدرت بگی کمکت کنه؟
نه میترسم بگم به پدرم چون نامادریم تا حد مرگ کتکم میزنه
دیگه به کتک زدناش عادت کردم با وسایلی کتکم میزنه که خیلی درد داره مثله سیم جاروبرقی جاش تا یه ماه میمونه رو بدنم.با شیلنگ.با کمربند هرچی میگه میگم چشم اصلا رو حرفش حرف نمیزنم خیلی ازش میترسم
برای هرکاری باید ازش اجازه بگیرم اگه اجازه نده جیغ میزنه رو سرم و یه سیلی بهم میزنه
یه بار بدون اجازه نامادریم رفتم بیرون وقتی برگشتم داشت حیاتو میشست تا منو دید یه سیلی بهم زد موهامو کشید رفت شیر آبو بست با همون شیلنگ دستش تا حد مرگ کتکم زد