کودکان چگونه فکر می کنند
من ورزش دوست ندارم!
مامان جون، بابا جون، من دوست دارم بشينم پاي تلويزيون كارتون تماشا كنم، دلم ميخواد با كامپيوتر بازي بكنم. شما همهاش به من ميگين پاشو. اين تابستون اسم منو نوشتين كلاس شنا كه من اصلا دوست ندارم. اگه بخواين من بيشتر بازي و ورزش كنم بالاخره بايد راهشو بلد باشين!
مامان جون، بابا جون، من دوست دارم بشينم پاي تلويزيون كارتون تماشا كنم، دلم ميخواد با كامپيوتر بازي بكنم. شما همهاش به من ميگين پاشو. اين تابستون اسم منو نوشتين كلاس شنا كه من اصلا دوست ندارم. اگه بخواين من بيشتر بازي و ورزش كنم بالاخره بايد راهشو بلد باشين!
شما هيچ وقت از من نميپرسين چي دوست دارم. اگه ميخواين منو تو كلاس ورزشي ثبت نام كنين بايد از خودم بپرسين چي دوست دارم.
اگه ميخواين من ورزش كنم نبايد منو مجبور كنين. من همش استرس ميگيرم فكر ميكنم اگه ورزش نكنم تنبيهم ميكنين.
مربي شنا منو مجبور ميكنه به زور بپرم تو آب. منم ميترسم و نميخوام ديگه برم كلاس.
من دوست دارم وقتي بازي ميكنم بيشتر با خودتون بازي كنم نه با بچههاي همسايه و بقيه. مثلا دلم ميخواد بابايي بياد با من فوتبال بازي كنه.
من خيلي تلويزيون و كامپيوتر دوست دارم ميتونين از تلويزيون و كامپيوتر واسه ورزش دادن من استفاده كنين. مثلا برنامه ورزشي صبح تلويزيون رو بيارين و بعد همه با هم وايسيم جلوش ورزش كنيم.
تازه ميتونين از خود تلويزيون بهعنوان جايزه برام استفاده كنين. مثلا اگه امروز بتونم يه ساعت با دوستام فوتبال بازي كنم، بايد اجازه بدين يه برنامه تلويزيوني قشنگ تماشا كنم. ميتونين برامCDهاي قشنگ بخرين.
اگه دلتون ميخواد من ياد بگيرم ورزش كنم بايد خودتون هم با من ورزش كنين. اينطوري من به شما نگاه ميكنم و ازتون ياد ميگيرم.
ارسال نظر