احمد مهران فر،محسن تنابنده و پایتخت ۳ بخش ۱
تنابنده و مهرانفر جديتر از آني بودند كه تصورش را ميكرديم. نه بگو بخندي در كار بود و نه فراغ بالي از سوي ما! مصاحبه را اما مردان محبوب نوروزي كه جديتشان كمي ما را معذب ميكرد جلو ميبرد هرچند روايتهايشان شنيدني بود و جالب توجه.
مجله ایده آل:
مجموعه «پايتخت۲» همانقدر خودش را در دل بینندگان جا كرد كه «پايتخت۱» و البته شايد هم كمي بيشتر. مجموعه تلويزيوني كه بازار نسبتا داغ شبكههاي ماهوارهاي را از رونق انداخت، در نوروز ۹۲ با همان داستانهاي نقي و ارسطو و البته، بابا پنجعلي و اين بار نيز ديالوگهای بی نظیرش مهمان عيدانه خانههاي مردم بود. همين بود كه بعد از نوروز همه دلتنگ گرم و گيرايي ارسطو و نقي شده و درباره اين مجموعه صحبت ميكردند. ما هم با خودمان وعده كرديم كه قهرمانان نوروزي را در صفحات ايدهآل مهمان كنيم. چندين و چند تلفن، چند روز انتظار و كمي تاخير روال قابل پيشبيني نهایی كردن قرار و مدارمان با محسن تنابنده و احمد مهرانفر بود. گفتوگو انجام شد اما خبري از نقي و ارسطو نبود. تنابنده و مهرانفر جديتر از آني بودند كه تصورش را ميكرديم. نه بگو بخندي در كار بود و نه فراغ بالي از سوي ما! مصاحبه را اما مردان محبوب نوروزي كه جديتشان كمي ما را معذب ميكرد جلو ميبرد هرچند روايتهايشان شنيدني بود و جالب توجه.
ا ین جزو آرزوهایم نبود
در ايران مجموعه تلويزيوني كه سريهاي دوم و سوم آن ساخته شود و بتواند مخاطب خود را حفظ كند تقريبا ساخته نشده است. پايتخت 2 در شرايطي به موفقيت رسيد كه تلويزيون در شرايط خاصی به سر ميبرد و تعداد مخاطبهاي تلويزيون روز به روز کم و زیاد و متفاوتتر از سالهاي قبل ميشد و تقريبا برخی خانوادهها به سريالهاي ماهوارهاي يا شبكه خانگي رو كردند علت اين موفقيت را چه چيز ميدانيد؟
تنابنده : قبلا سريهاي دو و سه سريال آسمان شهر و مرد دوهزار چهره و سه هزارچهره هم ساخته شده اما مجموعه پايتخت به لحاظ شكل و فرم خيلي با آن كارها متفاوت است. قصه سريال، شكل بازيگري و نحوه كارگرداني با بقيه سريالها فرق دارد حقيقت ماجرا اين است كه مشكل بسيار بزرگ سينما و تلويزيون ما اين است كه مهمترين عنصر سينما و تلويزيون را ناديده ميگيريم درحالي كه مدتها راجع به آن صحبت ميشود اما عملا كاري كه ما را به جلو پيش ببرد انجام نميشود. من فكر ميكنم مهمترين فاكتور شناخت مخاطب است. چيزي كه ما اصلا راجع به آن فكر نميكنيم. در تلويزيون كار مشكلتر از سينماست چون تلويزيون رسانه سهلالوصولتري است، هزينه كمتري براي ساخت برميدارد و راحتتر ديده ميشود. البته به همان اندازه نگه داشتن مخاطب آن كار دشوارتري است. آنچه مسلم است اين است كه از سياستگذاران و تصميمگيرندهها گرفته تا آرتيستها و بقيه عوامل كار تلويزيون را خيلي جدي نميگيرند. فكر ميكنم پايتخت پروژهاي است كه پاي آن خيلي زحمت كشيده شده اما كار خاص و عجيب و غريبي نبود. به هر حال پايتخت براي من جزو آمال و آرزوهايم نبوده است.
تنابنده : ميگفتند بيشتر تماشاچيها در تهران زندگي ميكنند. 14-13 ميليون نفر در تهران را بايد راضي نگه داشت ضمن اينكه ريخت كار براي آنها جالب نبود چون آنها كليشههاي شديد آپارتماني داشتند که يك مقطعي بسيار راهگشا و عالي بودند. تركيب بازيگران هم براي آنها قابل قبول نبود. همه ميگفتند بازيگري را بياوريد كه چهره باشد و مردم عاشق كارهايش باشند.
برنامههاي عروسكي که کاملا پوچ هستند
به نظرم در هر حرفه و شغل يك چيزي سكوي پرتاب رسيدن به يك مرحله ديگر است. مثلا يك فوتباليست كه در تيم ضعيف بازي ميكند كه بيشتر به چشم بيايد و به يك تيم بهتر دعوت شود. به نظر ميآيد براي شما هم پايتخت يك سكوي پرتاب بوده براي رسيدن به جايگاه بهتر. بعد از اين همه به چشم آمدن و ديده شدن تواناييها قرار است درنهايت به كجا برسيد؟
تنابنده : از نظر من رسيدن به جاي خاصي وجود ندارد كه ما بخواهيم الزاما دنبال آن باشيم.
منظورم مرحله بعد آن است.
تنابنده : واقعيت اين است كه به مرحله بعد هم فكر نكردهام. معمولا بين كارهايم فاصله وجود دارد. يادم ميآيد وقتي پايتخت يك پخش شد تلويزيون يكي، دو جلسه كوچك برگزار كرد مبني براينكه كساني كه كارهاي شيرين ميسازند دورهم جمع ميشوند كه كمي منسجمتر به تلويزيون فكر شود اما به همان يكي، دو جلسه ختم شد و هيچ پيشرفتي حاصل نشد. قرار بود بعد از پايتخت كمي معادلها و شيوه كار تغيير كند اما دوباره برنامههاي تلويزيون به همان ورطه افتاد و حتي پايتخت در بعضي مواقع با اينكه پيشرو بود و فضا را تغيير داد - منظورم استفاده از لهجه و گويش شيريني است كه تا قبل از آن خيلي سخت ميشد به آن پرداخت - اما بايد مورد حراست قرار ميگرفت و به جاي آنكه از آن پاسداري كنند مبدأيي شد براي اينكه كارهاي ديگر خيلي سهلانگارانه ساخته شوند. مثلا يكسري عروسكهايي كه ميشد خيلي راحتتر حرف بزنند شروع كردند با لهجه مازندراني صحبت كردن و برنامههاي كودك تلويزيوني كه جز پوچي هيچچيز نداشتند شروع كردن با اين لهجه صحبت كردن، خب اين موضوع دقيقا ما را برميگرداند به آن روزگاري كه تا حرف لهجه ميشد عدهاي ميگفتند ما را مسخره ميكني؟! به هر حال اين حفظ و
حراست بايد از طرف سياستگذارها و مديران تلويزيون اتفاق ميافتاد تا دوباره اين فضا لوس نشود.
اول باید خودمان خوش مان بیاید
درحال حاضر فارغ از استقبالي كه از كار شده و خواستهاي كه مردم داشتند هنوز آن احساس را داريد كه بايد كار ادامه پيدا كند.
مهرانفر : فعلا براي من چنين حسي وجود ندارد. به هرحال ما فرصت اين را داشتيم كه هركاري دوست داشتيم انجام بدهيم اما از حالا به بعد خالي هستيم و چيزي نداريم كه بخواهيم ادامه بدهيم. مگر اينكه در طول ايامي كه در پيشرو داريم اتفاقي بيفتد يا قصهاي پيش بيايد كه گروه بخواهد پايتخت3 را هم بسازد.
تنابنده : خيلي طبيعي است كه ما به عنوان بازيگر و نويسنده اين خودخواهي را داشته باشيم كه از كاري که ميخواهيم انجام دهيم لذت ببريم. اگر خودت از قصه خوشت نيايد قطعا مخاطب هم از آن خوشش نخواهد آمد.
هیچکس با ساختن پايتخت موافق نبود
مدت فيلمبرداري پايتخت2 چقدر طول كشيد؟
از 4 دي فيلمبرداري را شروع كرديم تا 9 فروردين.
اين مدت زمان طولاني در كاميون نشستن سخت نبود؟
كاميون سوار و پياده شدن واقعا كار سختي است به خصوص براي خانمها و بچهها. اما بايد مرتب براي تنظيم صدا و تنظيم دوربين از كاميون پياده ميشديم. سرماي وحشتناك هم خيلي ما را اذيت كرد.
قبل از پخش پايتخت 2 پيشبيني كرده بوديد با چنين استقبالي مواجه شويد؟
مهرانفر : واقعيت اين است كه اصلا فكر نميكرديم پايتخت بتواند آنقدر سر و صدا به پا كند و به چشم بيايد. ميدانستم كه يك متن قوي دارد و نقش ارسطو ويژگيهايي دارد كه من را قلقلك ميدهد و دوست دارم در آن نقش قرار بگيرم. فكر ميكنم هيچ كدام از افراد تيم نميدانستند پايتخت تبديل به كاري فراگير می شود و بعد از تمام شدن كار آمديم بررسي كرديم كه پايتخت چه ويژگيهايي داشته و از بين آن ويژگيها يكسري از نكات را براي پايتخت 2 برداشتيم و آنها را برجسته كرديم.
تنابنده : البته من با نظر احمد كاملا مخالفم چون من اين كار را به وجود آوردم. از خيلي قبل حسابشدهتر به آن فكر كرده بودم چون من آدم ترسويي بودم و خيلي اهل تلويزيون نبودم، در سينما هم شرايط خوبي داشتم پس ملزم بودم خيليخيلي فكر كنم و يك فيلمنامه خيلي دقيق بنويسم. احمد درست ميگويد واقعا فكر نميكرديم اين همه از پايتخت2 استقبال شود ولي قدمها را آهسته و دقيق برداشتيم.
مهرانفر : از ابتدا از روي متن مشخص بود كار حرفهاي را در پيش داريم، هيچ كدام از ما كار تلويزيون انجام نميداديم ما سينمايي بوديم بنابراين گفتم حالا كه ميخواهيم به تلويزيون بياييم يك كار خوب و متفاوت را شروع كنيم.
ايده اوليه قصه پايتخت از كجا نشات گرفت؟
تنابنده : ما قصه خانوادهاي را ساختيم كه شرايطي را پيدا ميكنند كه پشت كاميون زندگي كنند و كمكم زندگي آنجا برايشان به معناهاي جديد ميرسد همه اينها موضوعات ديداري است. همين جذابيت بصري ذهن مرا مشغول كرده و يكسالي با آن كلنجار ميرفتم. تورج اصلاني يك ايده مطرح كرد. با احمد خيلي راجع به آن ايده حرف زديم و بعدها من به تنهايي روي آن كار كردم تا تبديل شد به پايتخت يك. به نظرم بصري بودن يك كار خيلي مهم است. براي من روزهاي سختي بود چون همه مخالف صد درصد ايده من بودند اينكه بخواهند بيايند كاري را از آنتن حساس نوروز پخش كنند كه آدمهاي آن با لهجه صحبت كنند ، تلويزيون از اين ماجرا فراري بود. ميگفتند بيشتر تماشاچيها در تهران زندگي ميكنند. 14-13 ميليون نفر در تهران را بايد راضي نگه داشت ضمن اينكه ريخت كار براي آنها جالب نبود چون آنها كليشههاي شديد آپارتماني داشتند که يك مقطعي بسيار راهگشا و عالي بود. تركيب بازيگران هم براي آنها قابل قبول نبودند. همه ميگفتند بازيگري را بياوريد كه چهره باشد و مردم عاشق كارهايش باشند. همه اين مسائل شرايطي بود كه در بدو كار به آن فكر شده بود.
فكر ميكردند با من تلويزيون زمين ميخورد اما...
محسن تنابندهاي كه سالها در سينماي هنري مشغول به كار بود چطور توانست با پارامترهاي تلويزيون كنار بيايد.
تنابنده : خيليها فكر ميكردند كه با آمدن من به تلويزيون، تلويزيون زمين ميخورد. اصلا اين اتفاق نيفتاد. خيلي چيزها از نظر آنها ريسك بود اما ما حتي به عنصر بسيار مهم دقيق برداشتن وسايلي كه براي سفر لازم است هم فكر كرديم. منظورم اين است كه ما فكر مديريتي نداشتيم و همان فكر اجرايي و تخصصي ما باعث شده بود از آنها بيشتر بدانيم. من آن روز ميدانستم ارزش احمد مهرانفر كجاست و ميفهميدم چه بازيگري است و چه تواناييهايي دارد.
ميدانستم ريما رامينفر و آقاي خمسه چطور بازي ميكنند. به همين دليل خيلي چيزها از نظر آنها خيلي مبهم بود. حتي سيروس مقدم ريسك خيلي بالايي كرد و ممكن بود همه چيز به هم بريزد و شكست بخورد اما براي من از روز اول بارقههايي از اميد وجود داشت، يك يقيني در من به وجود آمد كه فكر ميكردم اگر پايتخت تبديل به كار پر سروصدايي هم نشود كار بسيار آبرومندي از آب درميآيد.
مهرانفر : چيزي كه باعث شد پايتخت 2 را بسازيم 2 چيز بود؛ يكي مخاطبي كه تشنه بود و دوست داشت باز اين آدمها را ببيند و يك دليل ديگر هم خود ما بوديم فكر ميكرديم هنوز آن نقشها جاي كار دارند و در 13 قسمت ما نتوانستيم همه حسها و لحظهها را دربياوريم بنابراين خود ما هم وقتي ديديم تماشاگر از ما طلب ميكند سريال را ادامه دهيم راغب شديم سري 2 آن را بسازيم.
چرا پایتخت2 در عراق ساخته شد؟
اساسا در ايران به مبحث تحقيق هيچ توجهي نميشود، نه براي تحقيق هزينهاي در نظر ميگيرند و نه زماني براي آن اختصاص داده ميشود. ممكن است كسي دوست داشته باشد ولي اين كار را دلي انجام دهد اما درنهايت فضايي براي پرداختن به اين موضوع وجود ندارد؟
تنابنده : بعد از اينكه پايتخت يك تمام شد با وسواس شديد دنبال قصه ميگشتم يك قصهاي كه پيوندهاي محكمي با مردم داشته باشد و از دل مردم بيرون بيايد و به دل مخاطب بنشيند به همين دليل با احمد مهرانفر و آقاي مقدم سفرهاي زيادي كرديم. من و احمد چندروزي به عراق رفتيم، چون آن ايده اولي كه در ذهن من بود در عراق اتفاق ميافتاد. به همين دليل يك سفر زميني بسيار مشقتبار به كربلا و نجف و دربرگشت به بصره و شلمچه داشتيم و با دقت هرچه تمامتر اين مرزها را بررسي ميكرديم.
احمد : تا بدانيم كداميك از مرزها براي ما بهتر و راحتتر است.
تنابنده : نديدهام كسي براي يك كار شيرين آنقدر مرارت و سختي بكشد. اين تنها به اين دليل بود كه ما دنبال راضي كردن خودمان بيشتر از بقيه بوديم. خيليها ماجرا را خودخواهي ميبينند. راجع به خودخواهي محسن تنابنده نوشتهاند. من ميگويم خودخواهي من، سيروس مقدم، الهام غفوري، احمد مهرانفر چنانچه به رشد و تعالي كار بينجامد كار درستي است. اين سفر، سفر سختي بود. من هيچوقت فيلمنامهاي ننوشتم كه روي كار تسلط نداشته باشم اينكه بنشينم در خانه و راجع به قصهاي فكر كنم كه جلو برود را دوست ندارم. درنهايت وقتي به كربلا رسيديم آنجا را به لحاظ رنگ و نور و تصاوير مناسب نديديم.
20بار به مازندران سفر کردم
يعني داستان همين داستان بود فقط مكان جايي ديگر بود؟
تنابنده: دنبال زمين مناسب بوديم. ميخواستيم بررسي كنيم كه كجا اين امكان را به ما ميدهد كه تصاوير زيبا هم داشته باشيم. درنهايت متوجه شديم با شرايط بسيار بدي مواجه هستيم. در كربلا سر هر كوچه يك نفر نگهباني ميداد، عملا امكان فيلمبرداري وجود نداشت.
مهرانفر : به لحاظ توليدي هم امكان فيلمبرداري نداشتيم چون آنها سينما ندارند و خيلي چيزها را نميدانند. از جهت حراستي هم مشكل داشتيم نميدانستيم امنيت عوامل كار را چطور ميشود تامين كرد.
تنابنده : بنابراين بيخيال فيلمبرداري در كربلا شديم. بعد فكر كرديم كجا ميتوان به لحاظ ديپلماتيك، سياسي و اقتصادي شرايط بهتري داشته باشد و آدمها آنقدر عبوس و گرفته نباشند و فرم آن به پايتخت يك نزديك باشد و بتوان در آن شيرين بود. به تاجيكستان رسيديم چون آنها هم فارسي صحبت ميكردند. آنجا هم ديديم فصل بسيار سردي است و مرز درستي وجود ندارد و كلا با هواپيما بايد رفتوآمد كنيم. به لحاظ منطق هم درست نبود كاراكترها با كاميون به تاجيكستان رسيده باشند، ديديم اين كار شدني نيست. ضمن اينكه شرايط مذهبي- سياسي حاكم بر تاجيكستان با قصه ما جور درنميآمد چون قصه ما بوي شيعه داشت و در آن سنبل مساجد شيعه وجود داشت. خلاصه درنهايت با تحقيقات زياد به اين نتيجه رسيديم كه قصه در خود ايران اتفاق بيفتد، چون محمل اصلي پايتخت سفر است خلاصه اينطور بود كه پايتخت۲ كليد خورد.
تنابنده: همین جا بگویم که مثلا در مورد نقی شغل نقي تنها شغلي بود كه هرگز در تلويزيون و سينما از آن صحبت نشد. خب انتخاب اين شغل بدون تحقيق نبوده و ماحصل 20 سفر من به مازندران است. خيلي برايم مهم بود كه شغل درستي انتخاب كنم كه كليشه نباشد ضمن اينكه كمك به روند داستان هم باشد.
مسائل مادي برايم مهم نيست
يك وجه، وجه دلي و هنري قضيه است كه آدم بايد خودش ارضا شود. اما قاعدتا يك نگاه اقتصادي هم وجود دارد. وقتي يك كاري موفق ميشود خود به خود يك ارادهاي به وجود ميآيد كه استفاده اقتصادي بيشتري از شرايط میشود.
تنابنده : اين مسئله در مورد من صدق نميكند به اين دليل كه در دورهاي كه پايتخت1 حسابي گرفته بود و به من پيشنهاد پايتخت2و داده شد، ميگفتند از لحاظ مالي به نفع توست و... اما من اینکار را نکردم.
مهرانفر: ميترسم؛تنابنده: نميترسم
نگران برچسبي كه ممكن است عوام به شما و گروهتان بزنند، نيستيد. ممكن است خيليها بگويند اين تيم، تيمي است كه كار طنز را خيلي خوب انجام ميدهند و انتظار داشته باشند فقط اين ژانر را دنبال كنيد.
احمد : دقيقا درست ميگوييد. اين مسئله نگرانكننده است. به هر حال ممكن است در محيط كوچك سينما و تلويزيون در چنين كليشهاي جا بيفتي و ممكن است هر آن نقشهاي ديگر از تو دريغ شود، به همين دليل ما خيلي علاقه نداريم كه پايتخت3 را كار كنيم. چون به شخصه فكر ميكنم ديگر نتوانم نقشهاي ديگر را بازي كنم يا اگر بخواهم بازي كنم به من بگويند اين همان ارسطو است. خب اين مسئله براي مني كه تحصيلات بازيگري دارم و دغدغه بازيگري دارم و دوست دارم در نقشهاي متفاوت بازي كنم نگرانكننده است به همين دليل هر دوي ما از پايتخت 3 گريزان هستيم.
تنابنده : نه من گريزان نيستم قطعا براي هر بازيگري سايه سنگيني هست اما...
مهرانفر : آقاي تنابنده شما كارت درست است (ميخندد)
تنابنده : از شوخي گذشته بعد از پايتخت پيشنهادهايي كه به من يا احمد ميشود خيلي بالا و پايين دارد. به نظر من اين مسئله خيلي نگرانكننده نيست.
مهرانفر : ببين محسن اتفاقا به شدت هم نگرانكننده است.
به هر حال سينماي ما رو به ورشکستگی است، سينمايي وجود ندارد. تلويزيون هم يك چيزهايي از تو ميخواهد كه كليشه شده. ميخواهد از نقشي استفاده كند كه قبلا استفاده شده و جواب گرفته و موفق بوده مگر نه اينكه در پايتخت مديران متفقالقول بودند كه اين بازيگران چهره نيستند. ما ميترسيم از اينها استفاده كنيم.
تنابنده : اگر نميترسم به اين دليل است كه خودم تصميم ميگيرم و يك كاري را مينويسم و همه چيز آن را تغيير ميدهم.
هركس تحملم نميكند
پشت كار نويسندگي شما قريحه پنهان است يا نه، كار متمركز پروژه را پيش ميبرد؟
تنابنده : بله، براي من ذوقآوري است. خيلي سخت پاي فيلمنامه مينشينم و هر قصهاي را ماهها در ذهنم گسترش ميدهم و هر روز شايد چيزهايي را در عبور و مرور در رفت و آمدهايم، در گپ و گفت با دوستانم نكتههايي كه براي قصهام مناسب است را در دفترچهام مينويسم بعد كه فكر ميكنم قصهام كمكم رشد كرده و ميتوان بيشتر راجع به آن فكر كرد، آن زمان آرامآرام شروع ميكنم قصه را روي كاغذ آوردن.
در كل به هيچ عنوان آدم متمركزي نيستم و خيلي پارتيزاني روي فيلمنامه كار ميكنم. جز معدودي آدم كه ميتوانند با من كار كنند بقيه تحمل مرا ندارند و به لحاظ اقتصادي و زماني برايشان به صرفه نيست كه با من همكاري كنند.
ارسال نظر