تحول پول؛ از یک کتاب تا یک انقلاب
با وجود اینکه ممکن است در نگاه اول تاریخ پول صرفاً تابعی از تحولات فناوری به نظر برسد، در پشتصحنه واقعیت دیگری در جریان است. تسلط دولتها بر بازار پول و عرضه انحصاری آن از سوی دولتها، این امکان را به وجود آورد که آنها تعیینکننده منتفعان سیاستگذاری پولی باشند.
با وجود اینکه ممکن است در نگاه اول تاریخ پول صرفاً تابعی از تحولات فناوری به نظر برسد، در پشتصحنه واقعیت دیگری در جریان است. تسلط دولتها بر بازار پول و عرضه انحصاری آن از سوی دولتها، این امکان را به وجود آورد که آنها تعیینکننده منتفعان سیاستگذاری پولی باشند. نبود نظام استاندارد طلا، حتی در شرایطی که به نظر میرسد بانکهای مرکزی مستقل از دولتها هستند، باعث شد بحث پشتوانه کالایی (که هنوز هم در محافل عمومی جریان دارد) برای همیشه ملغی شود و دولتها با آزادی کامل در این بازار به فعالیت بپردازند. در چنین شرایطی انتقادهای فراوانی نسبت به انحصار پولی دولت و لزوم تغییر در شیوه انتشار پول مطرح میشود که در کشور خودمان نیز عباس آخوندی، وزیر راه و شهرسازی، به آن اشاره داشته است.
کنث راگوف، در کتاب اخیر خود با عنوان بلای نقدینه (The Curse of Cash)، که در سال 2016 از سوی دانشگاه پرینستون منتشر شده، درباره یکی از جنبههای مهم تغییر در سیستم پول، یعنی کاهش انتشار پول کاغذی گفته است. راگوف، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، که قبلاً به عنوان اقتصاددان ارشد در صندوق بینالمللی پول فعالیت داشته، به نقش پولهای کاغذی در فرار مالیاتی، فساد، تروریسم، تجارت مواد مخدر، قاچاق انسان و به طور کلی فعالیتهای زیرزمینی میپردازد. این البته تنها استدلال راگوف نیست و او از تاثیر پول کاغذی بر زمینگیر کردن سیاستهای پولی نیز میگوید.
اما این کل ماجرا نیست. بعد مهم و اصلی ماجرا، انتشار پول توسط بخش خصوصی و پایان انحصار پولی دولتهاست؛ گزارهای که از سوی فریدریش هایک، مطرح شده است و به نظر میرسد در جریان اصلی علم اقتصاد، طرفداران زیادی نداشته باشد. بیتکوین را میتوان نقطه تلاقی هر دو ایده فوق دانست: یک واحد پول مجازی و خصوصی. کتاب «تحول پول» که در ژوئن ۲۰۱۶ منتشر شده است، تا عصر بیتکوین را دربرمیگیرد و از این حیث میتواند مروری نسبتاً جامع بر تاریخ تحولات پول به شمار رود. فصل نهم کتاب، به موضوع بیتکوین اختصاص دارد و در مقدمه آن به مصاحبه سال ۱۹۹۹ با میلتون فریدمن اشاره شده که او طی آن، از کاهش نقش دولت در نتیجه گسترش اینترنت گفته است: «من فکر میکنم به تدریج اینترنت یکی از بزرگترین نیروهای کاهنده نقش دولت خواهد بود. و چیزی که در این میان گم شده ولی به زودی توسعه خواهد یافت، یک پول الکترونیکی قابل اعتماد است؛ روشی که با آن شما بتوانید از A به B منابع مالی را منتقل کنید، بدون آنکه A و B یکدیگر را بشناسند.
این کار به گونهای خواهد بود که من میتوانم یک چک ۲۰دلاری بکشم و به شما منتقل کنم و هیچ رکوردی وجود نخواهد داشت که از کجا آمده است. البته این امر، جنبه منفی هم دارد. گانگسترها، مردمی که در تراکنشهای غیرقانونی درگیرند، راهی آسانتر برای انجام کسبوکارشان خواهند داشت.» بیتکوین را میتوان نخستین نمونه از تحقق این پیشبینی دانست. نویسندگان، در فصل نهم کتاب به طور مفصل تاریخچه پیدایش بیتکوین را مورد بررسی قرار دادهاند. به گفته آنها، آنها گروههای بسیاری همچون کارگران مهاجر، شهروندان ساکن در کشورهای غیردموکراتیک و اقتدارگرا و همینطور ۵ /۲ میلیاردنفری هستند که از خدمات بانکی استفاده نمیکنند. در برخی کشورها مثل سوئیس، آمریکا، آلمان و قبرس حمایتهایی از بیتکوین صورت گرفته است؛ اما در نهایت این واحد پولی هنوز سهم چندانی از مبادلات پولی ندارد.
نویسندگان
دیوید اورل، متولد 1962 در ادمونتون کانادا، و دانشآموخته دکترای ریاضی از دانشگاه آکسفورد انگلستان است. فعالیت او در حوزه پیشبینی سیستمهای پیچیده اقتصاد، ژنتیک و آبوهواست. او کتابها و مقالات متعددی منتشر کرده که در حوزه اقتصاد میتوان به اسامی همچون «روی دیگر سکه: چشمانداز نوظهور اقتصاد و جایگاه ما در جهان»، «معرفی اقتصاد: یک راهنمای گرافیکی» و «افسانههای اقتصادی: چگونه دانش سیستمهای پیچیده در حال دگرگونی اندیشه اقتصادی است» اشاره کرد. رومن کلوپاتی، تحصیلاتی را در حوزههای اقتصاد سیاسی، تئوری ارتباطات و مالی داشته است. فعالیت او همچون تحصیلاتش طیف گستردهای از کارهای مشاوره، تدریس، نویسندگی و روزنامهنگاری را دربر میگیرد.
نویسندگان کتاب پس از یک دیدار در انگلستان، همکاری با یکدیگر را آغاز و چند کتاب کوتاه منتشر کردند. یکی از کتابهای آنها در نقد جریان اصلی علم اقتصاد همراه با یک اقتصاددان اهل جمهوری چک به نام توماس سدلاسک بوده و به چند زبان منتشر شده است. کلوپاتی در سال ۲۰۱۳ کتاب دیگری را با عنوان «اقتصاد انقلابی: سیستم و انسان» منتشر کرد. توماس سدلاسک در این کتاب نیز با او همکاری کرد و دیوید گرابر، انسانشناس آمریکایی، دیگر همکار کلوپاتی در این کتاب بود. کتاب به زبان آلمانی منتشر شد. کتاب تحول پول، آخرین همکاری مشترک کلوپاتی و اورل به شمار میرود.
کتاب
کتاب از دو بخش اصلی، شامل 10 فصل و 320 صفحه تشکیل شده است. بخش نخست که شامل پنج فصل با عنوان منشأها، آهنربای پول، پول مجازی، دنیای جدید و یک ماشین شگفتانگیز میشود، توسعه پول را از دوران باستان تا امروز پی میگیرد. نویسندگان از تحولات پول تحت عنوان «نسخه»های آن نام میبرند. در این بخش به خصوصیات ذاتی پول پرداخته و نشان داده میشود که چگونه واحدهای پول مدرن جایگزین، آخرین مرحله در فرآیند تاریخی آن به شمار میروند. نخستین نسخه پول، یک سیستم اعتباری دقیق در بینالنهرین بود. اولین سکههای واقعی در لیدیا ضرب شدند و ایده آن به سرعت در سراسر جهان فراگیر شد. در قرون وسطی، کمبود فلزات گرانبها، همزمان با نبود دولتهای مرکزی قدرتمند، به آن معنا بود که همانند بیتکوین امروزی، نسخه جدیدتر پول چیزی بیش از آنکه چیزی باشد که سنگینیاش در جیب حس شود، یک سیستم حسابداری بود.
بخش دوم کتاب، شامل فصلهای شش تا ۱۰ میشود: قدرت پول، اقتصاد محکم طلا، پول جدید، تغییر رژیم غالب پولی با بیتکوین و اتوپیا. تمرکز این بخش بر وضعیت فعلی پولهای رایج و ایدههای جدید درباره جهتدهی سیل پول و انباشت ثروت است. به گفته نویسندگان؛ اگر پول بین اشکال مجازی و دارای پشتوانه فلزی در تناوب بوده است، قطعاً امروزه به شکل رژیم مجازی جریان دارد. بخش عمده پول از سوی بانکهای خصوصی و با وارد کردن یک شماره در حساب رایانهای خلق میشود. وقتی بانک انگلستان در سال ۲۰۱۴ طی نامهای به این موضوع اشاره کرد، شوک فراوانی در رسانهها به وجود آمد، درحالی که همه میدانستند این ماجرای تازهای نیست.
نگاه دیگران
نویسندگان کتاب، از چهرههای آکادمیک اقتصاد به شمار نمیروند و در نتیجه میتوان انتظار داشت با یک متن آکادمیک در این حوزه روبهرو نخواهیم بود. تا زمانی که این امر باعث نشود مطالب مندرج در کتاب فاقد کیفیت علمی مورد انتظار باشد، این موضوع میتواند حتی نقطه قوت کتاب نیز در نظر گرفته شود. اما دیگران درباره کتاب چه گفتهاند؟ پشت جلد کتاب، نظراتی درباره آن منتشر شده که طبیعتاً در تایید هستند. مایکل کلی از کالج لافایت، در این باره گفته است: «اورل و کلوپاتی با دو مورد از سختترین سوالات اقتصاد مواجه میشوند: پول چیست و چگونه ارزش دارد؟ آنها تعریفی جذاب از پول، تئوری ارزش و تاریخچه طولانی آن ارائه میکنند.» ژانپیر لمن، از انستیتوی بینالمللی توسعه مدیریت لوزان، کتاب را یک «شاهکار» توصیف کرده و گفته است: «کتاب به لحاظ محتوا غنی است و وسعت تاریخی زیادی را، از دوران ماقبل تاریخ تا آینده، دربرمیگیرد و عمق تحلیلی بالایی دارد. به طور قابل اشاره، دیوید اورل و رومن کلوپاتی، کتاب اقتصادی را درباره پول به وجود آوردهاند که به شکل ظریفی نگاشته شده است. اثر، پرفضیلت و عاری از اصطلاحات تخصصی و آشفتگی است.
اما در همین زمان نیز میتوان به یک نقد منفی بر کتاب در سایت آمازون اشاره کرد. آرون سیبراون، مدیر ریسک شرکت AQR Capital Management، درباره کتاب نوشته است: «من متوجه نمیشوم که چرا نویسندگان باید چنین کتابی بنویسند و متحیرم که چرا یک نشر دانشگاهی آن را منتشر کرده است. نمیتوانم به هیچکسی توصیه کنم آن را بخواند. نخستین مشکل این است که نویسندگان چند کار عمومی را در حوزه پول مطالعه کردهاند و تئوری خود را ارائه دادهاند. آنها هیچ تجربه حرفهای و آموزش آکادمیکی نداشتهاند.» او با ارائه مثالهایی، از عدم درک برخی مفاهیم تخصصی حوزه پول توسط نویسندگان آن گفته و تنها نقطه مثبت آن را نوشتار خوب و سرگرمکننده بودن دانسته است.
رومن کلوپاتی، نویسنده، مشاور و محقق در حوزه پولی و مالی و یکی از دو نویسنده کتاب تحول پول است؛ کتابی که اخیراً از سوی انتشارات دانشگاه کلمبیا منتشر شده و از حیث جدید بودن و پوشش تحولاتی مثل گسترش بیتکوین، میتواند جالب توجه باشد. کلوپاتی در گفتوگو با «تجارت فردا»، به خوانشی رادیکال از تاریخ پول میپردازد و از ایده بیتکوین و پول خصوصی دفاع میکند. مشروح گفتوگوی تجارت فردا را با او در ادامه میخوانید.
گفتوگو را با کتاب شما آغاز میکنیم. کتابهای زیادی درباره تاریخ پول نوشته شده است. چه چیز جدید و خاصی درباره کتاب شما وجود دارد؟
این بستگی به هر نویسنده دارد که تعیین کند چه چیزی خاص است. با این حال، اگر بخواهید آنچه از نظرم مهم است را برشمارم، به سه حوزه اشاره میکنم. نخست، مساله به چالش کشیدن تبیین جریان اصلی از خاستگاه پول است. من و همکارم دیوید اورل با کار بر مقدمه مستدل دیوید گریبر در کتاب «وام: پنج هزار سال اول» استدلال کردیم که پیش از ظهور پول فیزیکی، نظام دقیقی از اعتبار(ها) وجود داشته است. بنابراین، این تبیین سنتی که پول پاسخی طبیعی به عارضههای مبادله پایاپای بود غلط است. بدین ترتیب، این نتیجه حاصل میشود که دو چهره پول -یعنی اعتبار و اشیای فیزیکی- در طول تاریخ به تناوب جای یکدیگر را گرفتهاند. این روند را گریبر به خوبی در بخش کنکاش تاریخی کتاب توضیح داده است.
آخرین اما نه کماهمیتترین نکته این است که کتاب ما تنها کتابی است که تلاشی واقعاً پیچیده و ساختارمند برای پاسخ به پرسش «پول چیست؟» ارائه میکند. این کار شامل مسائل مذکور و همینطور واکاویهایی در اموری مثل «پول چه نقشی در زندگیهای ما بازی میکند و از این جهت در آینده موردنظر من چه انتظاری میتوان از آن داشت؟» است. آینده موردنظر من عبارت است از دموکراتیکسازی یا گوناگونیپذیرسازی اقتصاد، یعنی رسیدن به یک اقتصاد مبتنی بر به اشتراکگذاری و اقتصاد پیشکشیِ ساختارمند -هم در شمال جهان هم در جنوب جهان- که وضع موجود را که در آن همه چیز پولی شده است به چالش میکشد.
ویژگیهای اصلی پول چیست؟ اگر بپذیریم که پول باید بهطور همگانی از سوی عموم پذیرفته شود، آیا میتوان گفت که هیچ راهی برای انتشار پول خصوصی وجود ندارد؟
جریان اصلی اقتصاد با شش ویژگی پول که به نظر پیچیده و محدودکننده به نظر میرسند سروکار دارد. من به این تعریف کوتاهتر که میگوید «پول هر آن چیزی است که مردم حاضرند همانطور که هست بپذیرند» راضیام. این تعریف را برنارد لیتایر، یک متخصص برجسته در این حوزه، به شوخی گفت. او میگفت مرغها هم میتوانند پول باشند اگر مردم آنها را همانطور که هستند بپذیرند. کل مساله پول به تخیل ما وابسته است و وضع موجود این را ساکت کرده است. فقط در نظر بگیرید که تاریخ مسائل بیشماری از چندین شیء فیزیکی پیش روی ما گذاشته که مثل پول کاغذی به عنوان پول استفاده میشدند. برای مثال، در دهه ۱۸۵۰ در ژاپن هزار و ۶۹۴ پول کاغذی، در کنار اشیای دیگر مثل برنج، چرخ کوزهگری و چتر وجود داشت.
در حال حاضر، ما در نقطه مقابل این پاندول تاریخی هستیم -پولهای ملی انحصار قانوناً تضمینشدهای درون سرزمینهای مشخص دارند. این دستکم دریافت یا باوری است که اکثریت پذیرفتهاند. در اروپا و آفریقا اتحادیههای پولی وجود دارد؛ اقتصادهایی وجود دارند که رسماً یا به طور غیررسمی دلاریزه، یوروئیزه یا یوانیزه شدهاند؛ واحدهای پولی تعاونیای مثل Air Miles وجود دارند؛ صدها واحد پولی (فرا) محلی مثل پوند بریستول در سراسر جهان وجود دارند؛ و چندین پول سایبری که از مقررات بازی آنطور که مرسوم است فراتر میروند. این لیست را همینطور میتوان ادامه داد.
به سوال شما برگردیم. همه این طرحها میتوانند به عنوان پول استفاده شوند و استفاده میشوند به دلیل ۱- تقاضای موجود که پولهای ملی به دلایلی نمیتوانند تامین کنند (این دلیل میتواند ناکارآمدیهای واحدهای پولی آمریکای مرکزی یا دلار زیمبابوه باشد، یا جنبشهای مردمی که میکوشند اقتصادهای محلی یا حس تعلق و مواردی از این دست را تقویت کنند) و ۲- اطمینان مردم به اینکه طرحها یا پولهای آلترناتیو میتوانند وظایف پولهای موجود را انجام دهند.
برخی اقتصاددانان باور دارند که انحصار دولتی بر پول ریشه برخی مسائل اقتصادی مثل تورم است. نظرتان درباره این ایده چیست؟
راهکارهایی که بخواهند برای همه موارد عمل کنند، معمولاً کارساز نیستند، اگر اصلاً در موردی کارساز باشند. این نکته به ویژه درباره راهکارهایی که میخواهند به نظامهای پیچیدهای مثل اقتصاد جهانیشده، بیش از همیشه بههمپیوسته و بههموابسته بپردازند صدق میکند. به همین دلیل است که باید ایجاد و توزیع پول را دموکراتیک کنیم. منظورم چیست؟
در حال حاضر، با وجود آلترناتیوهایی که در بالا اشاره کردم، بانکهای مرکزی و بازرگانی تقریباً انحصاری کامل بر ایجاد و توزیع پول دارند. هر آن چیز دیگری که وجود دارد در حاشیه است و گاهی حتی در بیرون از قلمروهای موجود. همانطور که ناهنجاری پولی کنونی نشان میدهد، این پول به راحتی نمیتواند برای آنچه اقتصاد جهانی و کنشگران منفرد آن نیاز دارند و خواهند داشت پاسخگو باشد. فقط سیاستهای پولی بیسابقهای را که به راهکارهای عجیبی انجامید که مثلاً به Henkel and Sanofi اجازه داد اوراق بهادار منفی بفروشند در نظر بگیرید. همزمان ببینید که ما در عوض رشد لنگلنگانی در اروپا، ژاپن و حتی ایالات متحده داریم که بیش از هر چیز ناشی از سیاستهای بیشازحد انبساطی بانکهای مرکزی و تاثیر نهایی آنها هستند.
به طور خلاصه، دستورالعملهای پولی دیروز و نهادهایی که آنها را تجویز میکردند دیگر کارساز نیستند و نمیتوانند باشند زیرا به طور کامل بازتاب پیچیدگی اقتصاد جهانی کنونی با همه افولها و پتانسیلهایش نیستند و به این پیچیدگی احترام نمیگذارند. طیفهای گوناگون پولهای جهانی، منطقهای، ملی، محلی، سایبر، تعاونی و غیره که به خوبی با اقتصاد جهانی منطبق شدهاند به مراتب بهتر میتوانند عمل کنند و بدینترتیب به ما کمک میکنند که واقعاً بر نتایج بحران پیشین غلبه و جهان را در آمادگی برای بحران بعدی انعطافپذیرتر کنیم.
انحصار دولتی دلالتهایی از منظر اقتصاد سیاسی دارد. این انحصار بدان معناست که دولت میتواند ارزش و دریافتکنندگان پول و امور دیگری را نیز کنترل کند. انحصار را در این بستر چگونه میبینید؟ برخی این را ریشه نابرابری و توزیع قدرت میدانند.
سوزان استرینج که یکی از بنیانگذاران اقتصاد سیاسی قلمداد میشود، توصیه میکند همواره به این بنگریم که «چه کسی سود میبرد و چه کسی زیان میبیند». اگر از این قاعده پیروی کنیم و بحران کنونی را برای مطالعه موردی در نظر بگیریم، درمییابیم که با وجود همه خواستههای مبتنی بر تمرکززدایی از قدرت درون بخش بانکی، با وجود همه خواستههای مبنی بر کوچک کردن بانکهایی که بیش از حد بزرگاند که شکست بخورند، بانکهای بزرگ همچنان بزرگ و بزرگتر از قبل میشوند. این ماجرا مخصوصاً برای آمریکا و بریتانیا -بزرگترین بانکداران جهان- صدق میکند.
در بریتانیا، بخش مالی همچنان یک الیگارشی تجاری است با چهار بانک بزرگ که در سال ۲۰۱۳ بر ۷۵ درصد بازار بانکی خرد تسلط داشتند. این رقم از رقم دوره پیش از بحران ۱۰ درصد که مقرراتگذاران یک دهه با آن میجنگیدند، افزایش داشته است. همزمان، نسبت داراییهای تحت کنترل شش بانک بزرگ آمریکا به ۶۷ درصد رسید که به معنای افزایش ۳۷ درصدی از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴ است. بزرگترین بانک کشور، یعنی بانک جیپی مورگان، ۴ /۲ تریلیون دلار دارایی دارد که با حجم کل اقتصاد بریتانیا برابر است.
از این بحث نتیجه گرفته میشود که همزمان، قدرت بانکداران مرکزی افزایش چشمگیری داشته است. بانکهای مرکزی بانکهایی بودند که ابزار لازم را برای عملکرد منعطف در برابر بحران داشتند و بیشک بحران بدتری را پشت سرگذاشتند. فقط در نظر بگیرید که برای مثال بریتانیا تنها چند ساعت فاصله داشت از اینکه خودپردازها دیگر پول ندهند، اتفاقی که همانطور که میتوانید تصور کنید به آشوبی بیسابقه میانجامید. با این حال، مهندسی اجتماعی که به دنبال مدیریت ضروری ریسک آمد ضرورت نداشت و با توجه به این واقعیت که بانکداران مرکزی تا اندازه زیادی پاسخگوی عموم نیستند، حتی خطرناک بود. برای من، وضعیت مشابه وضعیتی بود که پیش از بحران فدرال رزرو احساس کرد میتواند چرخههای اقتصادی را پاک کند و رشد جاودانی را مهندسی کند.
در سطحی سیستماتیک، تمرکز مالکیت، زیاد و فزاینده است. تحلیل ۴۳ هزار شرکت فراملیتی که ازسوی سه نظریهپرداز سیستمهای پیچیده در موسسه فدرال تکنولوژی در سوئیس انجام شده نشان میدهد یک درصد از کمپانیها قادر به کنترل ۴۰ درصد از شبکه بودهاند. این گروه شامل بانکهای مالیای چون بارکلیز بانک، مریل لینچ و گلدمن ساکس است.
در سطح شخصی، آنهایی هستند که پیشتر از سیاستهای نجات سود بردهاند. همانطور که بانک بریتانیا در سال 2012 گزارش داد، عملیات نجات پولی آن بهای سهام و اوراق بهادار داخلی را 26 درصد افزایش داده است. حدود 40 درصد سود حاصل از این افزایش قیمت به پنج درصد از ثروتمندترین خانوارهای بریتانیا رسیده است. طبق تحقیق داوال جوشی از موسسه تحقیقاتی BCA تسهیل کمی «نابرابری درآمدیای را که پیشتر بالا بود به شدت افزایش داد». در آمریکا، پنج درصد بالای جامعه 60 درصد داراییهای تحت تملک فردی را در اختیار دارند. بدینترتیب، سیاست تسهیل کمی یک برنامه توزیعی واپسگرایانه بود.
در رابطه با پرسش قبل، میخواهم درباره نظام استاندارد طلا بپرسم. آن نظام بر چه پایه بنا شده بود و چرا از بین رفت؟ آیا میتوان گفت با آن نظام، مشکلات مالی کمتری وجود داشت؟
استاندارد طلا مثالی عالی از این نکته است که چگونه اطمینان مردم برای پایداری کل مفهومی مانند پول (و با یک تعمیم برای کل اقتصاد و علم اقتصاد) اهمیت دارد. به بیانی کلی -و در اینجا از برخی میانبرها استفاده میکنم- طلا و دیگر فلزات قیمتی از نظر بسیاری از مردم -به خاطر ظاهر جذاب و عرضه محدودشان- واجد ارزش هستند. به همین دلیل است که اولین سکهها از فلزات ساخته میشدند و ارزششان صرفاً برابر با ارزش فلز بهکاررفته بود.
از آنجا که این سکهها غیرکاربردی بودند و میشد تقلبیشان را ساخت، جایگزین عملیتری در شکل کاغذی ارائه شد. با این حال، هنوز راه زیادی بود که پول آن ارزشی را که بر آن نقش بسته شده بود تضمین کند و بدین ترتیب «نهاد تضمینکننده بیطرف»ی باشد که مردم واقعاً به آن اعتماد دارند. طلا در میان همه فلزات برتر بود و استاندارد طلا که بر اساس آن ارزش اسکناس نامحسوس تحت پوشش طلای بسیار محسوس قرار گرفت به وجود آمد.
این نظام نسبتاً ناقص -که به هر حال هنوز بر این باور بنا بود که نهاد پولی مفروض واقعاً طلایی را که ادعا میکند آماده برای مبادله با اسکناسهایی که منتشر میکند، دارد- نسبتاً خوب کار کرد؛ تا زمانی که آمریکا به عنوان بخشی از نظام پس از جنگ جهانی دوم دلار را به خوبی طلا معرفی کرد و این امر پیشنهاد حقوقی آنها را به یک ارز ذخیره جهانی بدل کرد. ناگهان، دیگر هیچ ارتباط نهادینهای بین طلا و اسکناس نبود -و آنچه باقی ماند این باور بود که دلارهای کاغذی پول دارند که جمله مشهور «به خدایی که ایمان داریم» تجلی یافته است.
با وجود زوال استاندارد طلا -که تنها قدرت کسانی را نشان میداد که پول منتشر میکنند، زیرا درحالیکه آمریکاییها به جهان ضربه میزنند، این جهان است که هزینه آن را میدهد- برخی چهرههای محترم خواستار احیای استاندارد طلا هستند که به نظر نویدبخش نظم و صراحت در نظام پولی است.
نقد جریان اصلی -که من با آن موافقم- به این اشاره میکند که طلای کافی وجود ندارد. این موضوع باعث میشود که موجودی طلا نتواند پا به پای گسترش عرضه پول آنقدر که برای رشد اقتصادی سالم ضروری است پیش بیاید. این نیز به نوبه خود اشاره دارد به غیرکاربردیبودن کل نظامی که صرفاً به اندازه کافی انعطافپذیر نیست که تقاضاهای اقتصاد و جهان را تامین کند. برای اینکه تصوری از گستره تغییری که با آن دستوپنجه نرم میکنیم داشته باشیم، شرکت مشاوره مککینزی ادعا میکند که ما در حال تجربه یک تسریع اقتصادی هستیم که 10 برابر سریعتر و 300 برابر بزرگتر از انقلاب صنعتی است.
بیتکوین (Bitcoin) چیست و چرا اهمیت دارد؟ سهم آن چقدر است؟ میتوانیم بگوییم که نوعی پول خصوصی است؟ آیا ممکن است که گونههای بیشتری از آن را شاهد باشیم؟
بگذارید عقبتر بیاییم و با Blockchain آغاز کنیم -فناوریای که بیتکوین را راهاندازی کرد. به باور من، این یک قدرت انقلابی دارد که میتواند شیوه عملکرد کسبوکار و سیاست را بازتعریف کند و به همین خاطر است که چرخه ضرورتِ اعتماد به یک نهاد مرکزی را ممکن میکند.
بانکهای مرکزی در برخی از کشورها و مقرراتگذاران مستقل در کشورهای دیگر همچون نوید دستگاهی سیاسی که پول سپرده شهروندان در نهادهای مالی بازرگانی را ایمن نگه میدارد بنیاد گذاشته شدند. این نهادها به خاطر ثبات بخش بانکی و به بیانی کلیتر، برای ثبات نظام اقتصادی و سیاسی، قواعدی گذاشتند و پیروی از آنها را تضمین کردند.
متاسفانه، همانطور که تاریخ به ما میآموزد، این بدنههای مقرراتگذاری کار خود را درست انجام ندادند. گاهی، یک اشتباه رخ میداد؛ گاهی آنها صرفاً نمیدانستند چه نوع واقعهای پیش روی ماست؛ و گاهی شکست ناشی از طرح و برنامه یا فقدان آن بود. نمونه آخری که میتوان به خوبی در آمریکا مشاهده کرد، که در آنجا اشتباه قانونگذاران اخیراً بارها ازسوی لابیهای مالی پوشانده شده است. مساله بحران اخیر واکنش به آن نیز همین بود.
در نتیجه، در روند بحران اخیر -اما این اصلاً یک استثنا نبود- هزینهای که با اشتباه قانونگذاران ایجاد شد، بر دوش مردم معمولی، مالیاتدهندگان و مشتریان بخش بانکی فلکزده افتاد. به طور خاص، نهادهای مالی فلکزده آمریکا و اروپا با پول مالیاتدهندگان نجات پیدا کردند، و در قبرس، وعده قانونگذاران به حمایت از سپردههای مردم پس از اینکه مردم مجبور به پرداخت خسارت ناشی از بحران شدند شکسته شد.
در این نقطه، میخواهم به شباهت با پایان ناگهانی استاندارد طلا اشاره کنم. یک مرجع پولی آنهایی را که به آن اعتماد داشتند (خواه داوطلبانه، یا با نقشهای که مردم نمیتوانستند از آن بگریزند) ناامید کرد. از منظری سیستماتیک، امور قرار نبود تغییری کنند. درست است که گاهی بدیل بهتری در دست نبود. با این حال، گاهی چیزی جز مقاومت در برابر تغییر وضع موجود ازسوی کسانی که در قدرتاند، اصلاح امور را ناممکن نمیکند. من باور دارم این جایی است که الان قرار داریم.
به باور من، ما باید امور پولی را متکثر کنیم و بیتکوین یا Blockchain نیرویی خواهد شد که نقش برجستهای در غلبه بر مقاومت مراکز قدرت دربرابر تغییر ایفا میکند. این بدان معنا نیست که من طرفدار جهانی بدون بانکهای مرکزی هستم یا چنین جهانی را پیشبینی میکنم. آنچه من از آن دفاع میکنم و فکر میکنم در حال آمدن است نظمی است که به مردم شانس این را میدهد که انتخاب کنند کدام پول را برای مبادله جنسی خاص به کار ببرند و به کدام وعدهای اعتماد کنند که یک طرح مفروض یا یک نهادی که این وعده را میدهد حامی آن است.
سخن گفتن از بیتکوین در این شرایط، از آنجایی انقلابی است که نیازمند اعتماد به چیز نامحسوس، یعنی یک وعده نیست. بیتکوین یک پول الکترونیکی فاقد تمرکز است که مجموعه ثابتی از قواعد سفتوسخت را دارد و بنابراین خطر بدخواهی یک مرجع مرکزی را ندارد. اعتماد لازم به این نمونه اعتماد به فناوری است که هنوز در حالت نوزادی است، و بنابراین در معرض خطاهایی مثل دزدی، بدنامی یا نوسانهای شدید نرخهای مبادله است. با این حال، ممکن است این خطاها به طرز چشمگیری کاهش یابند و استفاده از اپلیکیشنها و پلتفورمها بهطور گسترده بیتکوین را به بخشی از یک اقتصاد معقول بدل کند.
با وجود این، بقای بیتکوین یا قدرتمندشدنش در اقتصاد آینده نیست. پولهای سایبری بسیاری وجود دارند از جمله پولهای بانکهای بازرگانی جهانی بزرگ یا بانک چین که اخیراً اعلام کرده میخواهد این نوع از پول را امتحان کند. این فناوری blockchain است که به بیتکوین قدرت انقلابی میدهد. حتی جریان اصلی اقتصاد آگاه است از اینکه ما در میانه یک انقلاب قرار داریم، که ما یک تحول بنیادی را تجربه میکنیم. اخیراً شانس این را داشتم که با شخصی که مسوول دیجیتالسازی در یکی از بزرگترین بانکهای مرکزی اروپا بود صحبت کنم و او صریحاً به من گفت «یا بانکها سریعاً با این واقعیت جدید تطبیق مییابند، یا نقششان به عنوان قطعه مرکزی سیستم به تاریخ خواهد پیوست.»
ارسال نظر