خواندنی ها با برترین ها (۱۵)
در این شماره از خواندنی با مصاحبه ی مفصلی با مارکز، خاطرات نوه ی مهندس بازرگان از پدربزرگش، افسانه های لئوناردو داوینچی و ... آشنا شوید.
برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی با مصاحبه ی مفصلی با مارکز، خاطرات نوه ی مهندس بازرگان از پدربزرگش، افسانه های لئوناردو داوینچی و ... آشنا شوید.
عطر گوابا (گفت و گو هایی با گابریل گارسیا مارکز)
- پلینیو مندوزا
- ترجمه ی مهدی نوری و نازنین دیهیمی
- نشر ماهی
- چاپ اول: 93
عطر گویا داستان زندگی گابریل گارسیا مارکز است از دوران کودکی اش در خانه ی اسرارآمیز مادربزرگ تا شهرت عالمگیرش پس از انتشار صد سال تنهایی. داستان مردی که روزی از فرط فقر مجبور شد در پاریس گدایی کند و روزی دیگر، با چرخش روزگار، بدل به یکی از ثروتمندترین نویسندگان جهان شد. مارکز در این کتاب به گفت و گو با دوست دیرینش پلینیو مندوزا، می نشیند و با او از هر دری سخن می گوید. از کودکی و سال های جوانی می گوید، از شعر و ادبیات، از نویسندگانی که دوست شان دارد، از سیاست و سیاستمداران، از باورهای خرافی اش، و البته از آثارش
تاریخ گفت و گو ها به سال های پایانی دهه هفتاد و آغاز دهه ی هشتاد میلادی باز می گردد. یعنی اندکی پیش از اهدای جایزه ی نوبل به مارکز او تا این زمان بسیاری از آثار مشهورش را نوشته است و در این کتاب از آن ها سخن می گوید. مارکز بعد از این گفت و گو ها آثاری چند نوشت که عشق سال های وبا، ژنرال در هزارتو، گزارش یک آدم ربایی و زنده ام که روایت کنم از مشهورترین آنها ست. گرچه این گفت و گو ها قدیمی هستند و مارکز پس از انتشار این کتاب سی سال دیگر زنده بود، بسیاری بر این باورند که عطر گویا مهم ترین مصاحبه مارکز در طول حیات ادبی اوست.
پدر بزرگ من بازرگان
- نازنین بنی اسدی
- انتشارات کویر
- چاپ چهارم: ۹۳
هنوز به یاد می آورم، پاییز بود و برگ ریزان از دانشگاه تهران، خیابان انقلاب را تا پل حافظ به سرعت باد می دویدم می خواستم او را ببینم تا رسیدم به خانه اش در خیابان غزالی پشت میزش نوشته بود و مثل همیشه مشغول کار. نشستم و صحبت کردیم. از دانشکده، استاد ها و درس ها سؤال کرد.
خواستم تعدادی از کتاب هایش را به امانت بگیرم گفت هر چه قدر می خواهم بردارم و ببرم. باور نمی کردم. در اتاق کناری چند جعبه و کارتن بود. گفت بچینم داخل کارتن ها؛ پرسیدم: «این همه مال من؟» گفت: «فقط یک صورتی از کتاب هایی که می بری بردار، اگر لازم شد مراجعه کنم، بدانم پیش توست، به همین سادگی! آن چه دیر نمی پایید، در خور دلبستن نبود.
روی زمین نشسته بودم و کتاب ها را داخل کارتن می گذاشتم. بالای سرم آمد و پرسید: «این همه که می خوانی، تا به حال مطلبی هم از خودت چاپ کرده ای؟» گفتم: «تا به حال یک کار کامل انجام نداده ام که بتوانم چاپ کنم.» نگاهی به من انداخت و گفت: «اگر منتظر یک کامل هستی، بدان که هیچ وقت کاری نخواهی کرد!»
آذر ۱۳۷۳، آخرین بار بود به منزلش -که به لواسان منتقل شده بود- رفتیم. شب بود و همه جا خیس و گل آلود و بارانی، همه در اتاق کوچکی که هم هال بود و پذیرایی، نشسته بودیم. می خواستم برای گواهی نامه رانندگی امتحان بدهم.
به پدرم گفتم: «اگر امکان دارد، اینجا که خلوت است، با هم برویم با پیکان شما تمرین کنیم.» وقتی به خانه برگشتیم، پدربزرگ در را به رویمان گشود و با آن صدای گرم و امید بخش همیشگی اش، که هرگز از خاطرم نخواهد رفت، به من گفت: «تو عجب همتی داری!» .......
پریرا چنین می گوید
- آنتونیو تابوکی
- ترجمه ی شقایق شرفی
- نشر کتاب خورشید
- چاپ اول: ۹۳
تابوکی، به عنوان شنونده ی خوب شهرت داشت. او دوست داشت ساعت ها بنشیند و به داستان های دیگران گوش کند. خنیاگری که بعد از مدت ها، داستان هایی را که جمع آوری کرده بود و گاه به مرور زمان رنگ باخته بود، با قوه ی تخیل خود اندکی تغییر می داد و از نو خلق می کرد....
تابوکی از همان آغاز در صحنه سیاسی-اجتماعی ایتالیا به عنوان روشنفکر نقش فعالانه ای داشت. در این سی سال اخیر او مشاهده گر دقیق و بسیار حساسی نسبت به مسائل کشورش و به طور کلی اروپا بود و با روزنامه هایی مثل رپولیکا و... همکاری می کرد.
رمان «پریرا چنین می گوید» معروف ترین اثر آنتونیو تابوکی است. وقایع آن در لیسبون پایتخت پرتغال و از زبان دکتر پریرا حکایت می شود. او مسئول صفحه فرهنگی یک روزنامه عامه پسند است اما با آمدن همکار جوان، بی اختیار و بی آن که چرایش را بداند درگیر ماجراهایی می شود. این رمان برای تابوکی جایزه ی کامپیلو و جایزه ی اروپایی ژان مونه را به ارمغان آورد. از روی این اثر فیلمی به کارگرادنی روبرتو فانزا و با بازیگری مارچلو ماسترویانی در سال ۱۹۹۵ ساخته شده است.
بگذار آشغال بخورند (چگونه سرمایه داری گرسنگی و چاقی می آفریند)
- رابرت آلبرتیون
- ترجمه ی کیانوش یاسایی
- نشر اختران
- چاپ اول: ۹۳
در دنیای امروز ما، سرمایه داری چنان نابرابری شدید و غیر قابل توجیهی ایجاد کرده که ادعاهای دولت هایی که خود را دموکراتیک می خوانند روز به روز بیشتر تو خالی می نماید. به عنوان مثال، با این که نظام غذای ما امکانات لازم را برای تأمین غذای همه کس در دنیا دارد، زندگی نیمی از مردم دنیا در معرض صدمات ناشی از انواع سوء تغذیه است.
(۲۵ درصد از مردم دنیا دچار کم غذایی اند و ۲۵ درصد دچار پرخوری) اگر همان طور که خیلی ها گفته اند، ما زمین لازم و توانایی های فنی لازم را برای فراهم کردن یک رژیم غذایی مناسب برای هر زن و کودک و مردی را داریم، پس قاعدتاً نباید توجیهی برای وجود قحطی در جهان وجود داشته باشد.
گذشته از این، اگر علت ادامه ی بحران غذا این است که ما اراده ی لازم برای تغییراتی که بتواند جلوی این بحران را بگیرد نداریم، پس به نظر من بیش از آن که این بحران شبیه یک «توفان تمام عیار» باشد و ما در برابر آن ناتوان باشیم، بیشتر به «قتل عامی» می ماند که اجازه می دهیم اتفاق بیفتد.
نمی خواهم این تصور به وجود بیاید که این کتاب فقط در مورد قحطی کنونی در جهان است. این کتاب به ناعقلانیت ها و تضادهای اداره ی سرمایه دارانه ی نظام کشاورزی و تأمین غذا می پردازد؛ قحطی ای که هم اکنون در جهان وجود دارد فقط یکی از نمودهای نگران کننده ی متعدد این ناعقلانیت است.....
قصه ها و افسانه ها
- لئوناردو داوینچی
- ترجمه ی لیلی گلستان
- نشر ثالث
- چاپ اول: ۹۳
لئوناردوی نقاش را مردم نمی پسندیدند چون که هرگز آثاری را که اقدام به خلقشان می کرد به پایان نمی رسانید. مردم معتقد بودند لئوناردوی مجسمه ساز شهرتش را ضایع کرد چون هرگز مجسمه عظیم فرانسوا سفورترای سوار بر اسب را به مرحله ی قالب گیری نرساند.
لئوناردوی معمار، افراطی به حساب می آمد و مردم از ته دل معتقد بودند که لئوناردوی دانشمند یک دیوانه بیش نیست.
اما رقبایش با وجود تمام حسادت هایی که به او داشتند در موضوعی به توافق رسیده بودند: لئوناردو قصه گوی فوق العاده ای بود و با ظرافت کلام و اصالت نوشته هایش، باعث جلب و جذب اطرافیانش می شد.
هنگامی که درباره ی علوم سخن می گفت، دهان دانشمندان را می بست، و وقتی درباره ی فلسفه بحث می کرد، فلاسفه را مجذوب خود می ساخت و زمانی که افسانه و قصه تعریف می کرد، نجبا مدح و ستایشش می کردند.
خلاصه ی کلام، او مورد توجه تمام طبقات اجتماعش بود و هرگز شنوندگانش را فریب نمی داد که آن هم از قدرت تخیل فوق العاده غنی اش سرچشمه می گرفت.
نظر کاربران
عالیه .... عالی .... خسته نباشید و ممنون از توجهتون به موضوع کتاب و مسائل فرهنگی