آی لوطی! iLouti
چه کسی کلاه مخملی ها را آپدیت کرد
در حال حاضر گروهی که ما آنها را لات، لوطی، داش مشدی یا پهلوان می دانیم، نسبش می رسد به عیاران. آنها جوانمردانی بودند که در سایه روشن تاریخ گاهی می غلتند به سمت راهزن و دزد و گاهی به سمت اینکه اهل تصوف و ایثار بودند و با اتکا به بازو یاور بی پناهان.
مجله چلچراغ: در حال حاضر گروهی که ما آنها را لات، لوطی، داش مشدی یا پهلوان می دانیم، نسبش می رسد به عیاران. آنها جوانمردانی بودند که در سایه روشن تاریخ گاهی می غلتند به سمت راهزن و دزد و گاهی به سمت اینکه اهل تصوف و ایثار بودند و با اتکا به بازو یاور بی پناهان.
بعدها این مسلک تغییر شکل داد و آیین پهلوانی به آن اضافه شد. زورخانه مکان اول آنها و مقدس شد. کشتی پهلوانی، پهلوان شهر را مشخص می کرد. در دل همین آیین حاج سید حسن رزاز و حاج محمد صادق بلورفروش بیرون آمدند. دوران قاجار دوره ای بود که پهلوانان شهر را روی سرانگشتانشان می چرخاندند. با رسیدن رضا شاه به قدرت، کم کم این رسم، شکل حکومتی به خود گرفت. سال 1317 در سراشیبی دوران پهلوی بود وقتی حکومتیان بازوبند را بر بازوی پهلوان می بستند.
طبق گفته عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من: «لوطی نمی بایست حرف کلفت را از هر کسی بود، بدون جواب بگذارد و در مقابل هر پنطی سر تعظیم فرود آورد و دست خود را برای جیفه دنیا پیش این و آن دراز کند. همچنین لوطی نباید در مقابل رفیق از جان و مال دریغ کند.»
حالا این گفته به شکل ارکی تایپ (کهن الگو) در ذهن جامعه ما رسوب کرده است. هنوز رگه هایی از این باور زیر پوست شهر است. گیریم شکلش عوض شده. موی سر تراشیده حالا شده مدل خامه ای. کفش پاشنه تخم مرغی و پاشنه خوابیده و گیوه شده کانورس و کتانی زرنگی.
لوطی های منقرض شده، یا دوزیست؟
شده مد تازه، لاتی
چند کلیدواژه هستند که بعد از شنیدن کلمه لوطی به ذهن می رسند. آنها در این چندین سال همیشه به درست یا غلط با این لغات به یاد آورده می شدند. تعابیری که به مرور زمان ماهیت شان و شکل شان عوض شده.
لوطی های آن روزها
ناموس
واژه ای چند منظوره به منظور بیان مفهوم هر چیز که برایمان مهم است. بین ورزشکاران معمول است که پیراهن ورزشی تو ناموست است. در بین لوطی ها ناموس جنس مونثی است که کوچکترین نگاه بی ربطی نباید به او شود. سر ناموس دعوا می کنند و شاید خونی هم ریخته شود. یکی از معروف ترین فیلم هایی سینمای ایران حول محور ناموس می چرخد. قیصر برای خونخواهی از خواهرش که ناموسش است، به سراغ برادران آب منگل می رود.
زورخانه
تصویر زورخانه تصوری قدیمی است که انگار کم کم باید به فکر احیای آن باشیم. زورخانه در قدیم محل تجمع پهلوانان بوده که هم در آن ورزش می کردند و کشتی می گرفتند و هم کار خیر انجام می دادند.
حالا به غلط رسم است فقط درش میل می گیرند و کباده می کشند. غلط به خاطر اینکه تمام این مناسک پیش مقدمه کشتی گرفتن بود که به مرور این قسمت کمرنگ شده است. لازم به ذکر است واژه شلنگ تخته انداختن از همین زورخانه آمده است.
نوچه
کلمه ای که به اشتباه بار مفهومی بدی دارد، به کسی می گویند که در زورخانه کمک دست پهلوان و تازه کار است. در کودتای ۲۸ مرداد، شعبان جعفری به کمک نوچه هایش حکومت مصدق را به زیر کشید. در مرام پهلوانی ابتدا باید چند سالی نوچه باشی تا بتوانی بعدها سری تو سرها دربیاوری. یادم هست زمانی معروف بود فلان آدم معروف شهر ۲۰ تا نوچه دارد و ما تصور می کردیم مردی هنگام راه رفتن ۲۰ نفر کنارش باشد و دهانمان باز می ماند. (۲۰ نفر؟)
خال کوبیدن
تیتراژ فیلم «قیصر» در نگاه اول گمراه کننده است. شمایل نقاشی شده ای را نشان می دهد که بعد می فهمیم که خال کوبی هایی بر بدن یک انسان را عباس کیارستمی دارد نشانمان می دهد. خال کوبیدن همراه است با درد که هر کسی نمی تواند تحملش کند و این در دورانی تبدیل به وجه تمایز لوطی ها با مردم عادی بود. از شعرهای چندین بیتی گرفته تا چشمی با نم اشک، بر بدن آنها نقش می بست که در دوران وارونگی ارزش ها این نقش و نگار را بر بدن هر مردی با شکل های فانتزی به اسم تتو می شود. دید.
مردم داری
این بازوهای ورم کرده و سینه های جلو آمده و سبیل های از بناگوش در رفته تمامشان در خدمت یک چیز بودند و آن هم مردم داری بود. پهلوان یا لوطی که دل مردم محله یا شهری را به دست می آورد، می شد پناه، آقا. وگرنه بلای جانشان بودند و آه و نفرین پشت سرشان. از جهیزیه جور کردن تا آشتی دادن دو دوست. کار آنها این بود روزگاری...
لوطی های این روزها
موبایل
بستگی به مدلش دارد. آنهایی که قدرت اقتصادی بهتری دارند، معمولا آیفون دارند ولی فرقی در ماجرا نمی کند. این کوچولو حالا خیلی مهم شده است. کافی است شارژش تمام بشود، انگار بخواهند تشنه ای را سیر کنند، سراسیمه دنبال شارژ می دوند. قاب های رنگارنگ برایش می خرند تا خدایی ناکرده خشی به آن نیفتد. کلی رمز برایش می گذارند تا نامحرم نگاهش نکند. با آن رابطه چشم تو چشم برقرار می کنند. خلاصه ثانیه ای ازش جدا نمی شوند؛ انگار ناموس شان است.
کافی شاپ
اگر روزگاری داش آکل در غم عشق مرجان و رودررویی با کاکارستم به زورخانه پناه می برد، حالا این قرار عاشقانه تنهایی در کافی شاپ برگزار می شود. این رخوت را مقایسه کنید با جوان هایی که شب ها با ضرب مرشد و نگاه خیره به چرخ زدن های وسط گود پهلوان کیپ تا کیپ جا خوش می کردند. آهنگ های کوهن و تلخی اسپرسو اگر بگذارد حالا کوله خود را به زور تا دم در کافی شاپ کشان کشان ببرند.
لایک بکوب ها
نوچه دیگر شکل مدرنی به خود گرفته است. جماعتی حاضر به یراق هستند که تمام پست های فلان بازیگر و خواننده و نویسنده را بدون خواندن لایک می کنند. آنها سربازان دنیای فضای مجازی این دوستان هستند. کوچکترین کامنت مخالف را برنمی تابند و کامنت گذار بی نوا را مورد نوازش قرار می دهند. رصد کردن رد پای نوچه های مدرن شده یا لایک بکوب ها دیگر در کوچه و خیابان نیست، کافی است سری به پیج آقای [...] بزنید.
پوداری
حالا می شود گوشه ای لم داد و پو خود را بزرگ کرد. به فکر آب و نان این بچه مجازی شد. کی ناراحت است. آیا گل هایش را آب داده. لباسش متناسب با سنش است یا باید فکری به حالش کرد. بی خیالِ برادر. ناراحت است؟ پسرعمه قرض دارد؟ دخترخاله جهیزیه ندارد؟ رفیق قدیمت را چند ساله ندیدی؟... ببخشید، پو من گرسنه اش شده.
نظر کاربران
گشتم نبود ، نگرد نیست
پاسخ ها
گفت آنکه می نشود یافت ، آنم آرزوست .
مامانم همیشه میگه مرد یکی بود اونم تختی بعد فیلم اوستاکریم رو میذاریم میگه خدایی مردونگی رو فقط ناصر داشت و بس بعد گنج قارون رو میبینیم میگه نه دیگه بعد فردین دیگه میردونگی مرده خوش به حال مامانم چقدر تو دوره اون مرد بوده